غزل شمارهٔ ۲۲
یقین ما به خیال و گمان نمیگردد
گمان آن مکنیدش که آن نمیگردد
به غیر نقش توام در نظر نمیآید
به غیر نام توام بر زبان نمیگردد
ز کفر و دین چه زنم دم که از تجلی دوست
دلم به این و زبانم به آن نمیگردد
به آستانهٔ او کس نمیگذارد سر
که آستانهٔ او آستان نمیگردد
چنان به گرد سر دوست باز میگردم
که پیل مست به هندوستان نمیگردد
من از کجا و ریا و ردا و سالوسی
تو آن مجو که رضی گرد آن نمیگردد
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
یقین ما به خیال و گمان نمیگردد
گمان آن مکنیدش که آن نمیگردد
هوش مصنوعی: ما به یقین و حقیقت ایمان داریم و هرگز آن را به خیالات و گمانها نسبت نمیدهیم. بنابراین، فکر نکنید که این یقین به گمانهای شما تغییر میکند.
به غیر نقش توام در نظر نمیآید
به غیر نام توام بر زبان نمیگردد
هوش مصنوعی: جز تصویر تو در ذهنم نمیآید، و غیر از نام تو، هیچ چیزی بر زبانم نمیآید.
ز کفر و دین چه زنم دم که از تجلی دوست
دلم به این و زبانم به آن نمیگردد
هوش مصنوعی: من از کفر و دین چه بگویم وقتی که عشق به محبوب در دلم فراوان است و زبانم نمیتواند آن را به درستی بیان کند.
به آستانهٔ او کس نمیگذارد سر
که آستانهٔ او آستان نمیگردد
هوش مصنوعی: هیچکس جرات نمیکند سرش را به درگاهی که او وجود دارد نزدیک کند، زیرا آن درگاه به قدری مقدس است که به هیچ وجه معمولی و عادی نمیشود.
چنان به گرد سر دوست باز میگردم
که پیل مست به هندوستان نمیگردد
هوش مصنوعی: من به دور دوست میگردم به طرز و حالتی که یک فیل مست در هندوستان نمیگردد.
من از کجا و ریا و ردا و سالوسی
تو آن مجو که رضی گرد آن نمیگردد
هوش مصنوعی: من از کجا و کدام ظاهرسازی و نیرنگ تو بگو که آن رضایت، ارزش دنبال کردن را ندارد.