غزل شمارهٔ ۲۰
کنم از شام تا سحر فریاد
کس بدادم نمیرسد صد داد
گه ز نازم کشد گه از غمزه
هر زمان شیوهای کند بنیاد
میکشد لطفش، آه ازین جادو
میبرد دستش، آه ازین جلاد
همه دیوانه پیش او عاقل
همه شاگرد پیش او استاد
سرّ عشق ار چه گفتنی نبود
گفتم این رمز هر چه بادا باد
اینت از عادت مُسلمانی
روزی هیچ کافری مکناد
هجر بس نیست وصل غیرم کشت
رضیا مرگ تو مبارک باد
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کنم از شام تا سحر فریاد
کس بدادم نمیرسد صد داد
هوش مصنوعی: از شام تا صبح فریاد میزنم، اما صدای کسی به من نمیرسد و این داد و فریادها به جایی نمیرسد.
گه ز نازم کشد گه از غمزه
هر زمان شیوهای کند بنیاد
هوش مصنوعی: گاه با ناز خود مرا به سوی خود میکشاند و گاه با چشمان افسونگرش به من حالی دیگر میدهد.
میکشد لطفش، آه ازین جادو
میبرد دستش، آه ازین جلاد
هوش مصنوعی: دستش از روی محبت برمیدارد و با این کارش، دل را به درد میآورد. او مثل یک جلاد است که با کارهایش میتواند آسیب برساند.
همه دیوانه پیش او عاقل
همه شاگرد پیش او استاد
هوش مصنوعی: در حضور او، همه دیوانهها به نظر عاقل میرسند و همه شاگردان مانند دانشآموزانی در مقابل استاد به نظر میآیند.
سرّ عشق ار چه گفتنی نبود
گفتم این رمز هر چه بادا باد
هوش مصنوعی: به رغم اینکه عشق را نمیتوان به راحتی توصیف کرد، من این احساس را بیان کردم و هرچه پیش آید، پیش آید.
اینت از عادت مُسلمانی
روزی هیچ کافری مکناد
هوش مصنوعی: این جمله به طور کلی به این موضوع اشاره دارد که هیچ کس نباید به عادتهای مسلمانی در روزی که کافر است، ادامه دهد. به عبارتی، این جمله بیانگر این است که انسان باید از اعتقادات و رفتارهای خود به درستی و با صداقت پیروی کند و در برابر گرایشهای ناهمسو با ایمان خود تسلیم نشود.
هجر بس نیست وصل غیرم کشت
رضیا مرگ تو مبارک باد
هوش مصنوعی: جدایی کافی نیست؛ بیگانگی و نبودن تو دل را میکشد. خوشا به حال مرگ تو!