غزل شمارهٔ ۱۸
شورت در سر خمار نگذاشت
شوقت در دل قرار نگذاشت
آسودهٔ روزگار بودیم
آن فتنهٔ روزگار نگذاشت
آرایش روزگار امروز
حسن تو به نو بهار نگذاشت
آن پیچش طره بر بنا گوش
در هیچ دلی قرار نگذاشت
بنمودن صحبت از گریبان
در هیچکس اختیار نگذاشت
بنگر که صفٰای آن بنا گوش
دل در بر گوشوار نگذاشت
حسن تو کسی ندید کو را
تا حشر به زیر بار نگذاشت
شد گرم به خواب مرگ چشمم
آن نرگس پر خمار نگذاشت
جان رفت، رضی ز غم کشد آه
باز این دل پر شرار نگذاشت
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شورت در سر خمار نگذاشت
شوقت در دل قرار نگذاشت
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که عشق و شوق هرگز به من آرامش نداده است و هرگز به خاطر جذب و جذابیت محبوب، از حالتی که در آن هستم خارج نشدهام. در واقع، نتوانستهام هیچگونه آسایشی تجربه کنم.
آسودهٔ روزگار بودیم
آن فتنهٔ روزگار نگذاشت
هوش مصنوعی: در روزگار در آرامش و راحتی زندگی میکردیم، اما مشکلات و حوادث زمانه اجازه نداد که به دلخواه خود ادامه دهیم.
آرایش روزگار امروز
حسن تو به نو بهار نگذاشت
هوش مصنوعی: زیبایی و شادابی روزگار امروز باعث شده تا حسن تو مانند جوانههای بهاری درخشان و دلانگیز باشد.
آن پیچش طره بر بنا گوش
در هیچ دلی قرار نگذاشت
هوش مصنوعی: آن تاب و پیچش موی زیبای او در هیچ قلبی آرامش پیدا نکرد.
بنمودن صحبت از گریبان
در هیچکس اختیار نگذاشت
هوش مصنوعی: هیچکس در بیان صحبتهایش از دامن خود چیزی را پنهان نکرد.
بنگر که صفٰای آن بنا گوش
دل در بر گوشوار نگذاشت
هوش مصنوعی: بنگر که زیبایی آن تاج، گوش دل را به گوشوارهای تبدیل نکرد.
حسن تو کسی ندید کو را
تا حشر به زیر بار نگذاشت
هوش مصنوعی: زیبایی تو چنان است که هیچ کس نتوانسته آن را درک کند و تا روز قیامت، بار سنگینی از تماشای آن بر دوش کسی نخواهد بود.
شد گرم به خواب مرگ چشمم
آن نرگس پر خمار نگذاشت
هوش مصنوعی: چشمم که خواب مرگ را تجربه میکرد، تحت تأثیر زیبایی آن نرگس خماری قرار نگرفت و نتوانست به خواب عمیق برود.
جان رفت، رضی ز غم کشد آه
باز این دل پر شرار نگذاشت
هوش مصنوعی: جان من رفت و به خاطر غم، نفسی عمیق میکشم. این دل پر از آتش، تحمل نکرد.