گنجور

غزل شمارهٔ ۱۵

نه پر ز خون جگرم از سپهر مینائی است
هلاک جانم ازین بیوفای هر جائی است
یکی ببین و یکی جوی و جز یکی مپرست
از آن جهت که دو بینی قصور بینائی است
وفا و مهر از آن گل طمع مدار ای دل
توقع ثمر از بید باد پیمائی است
جدا ز خویشتنم زنده یکنفس مپسند
که دور از تو هلاکم به از شکیبائی است
چه میکشی به نقاب آفتاب، بنگر کز
تحیر تو که خون در دل تماشائی است
من از تو جز تو نخواهم، که در طریقت عشق
بغیر دوست تمنا ز دوست، رسوائی است
عجب نمک به حرامی است دور از تو رضی
که با وجود خیالت به تنگ تنهائی است

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نه پر ز خون جگرم از سپهر مینائی است
هلاک جانم ازین بیوفای هر جائی است
هوش مصنوعی: خون دل من به خاطر آسمانی آبی رنگ است و جانم به خاطر بیوفایی در هر جای دنیا از بین می‌رود.
یکی ببین و یکی جوی و جز یکی مپرست
از آن جهت که دو بینی قصور بینائی است
هوش مصنوعی: به یک چیز نگاه کن و آن را جستجو کن، و جز آن چیز به چیز دیگری توجه نکن؛ زیرا اگر به دو چیز نگاه کنی، نشان‌دهنده‌ی نقص در بینایی‌ات است.
وفا و مهر از آن گل طمع مدار ای دل
توقع ثمر از بید باد پیمائی است
هوش مصنوعی: ای دل، از گل عشق انتظار وفا و محبت نداشته باش، چرا که انتظار ثمره از درختی که ثبات ندارد، بی‌فایده است.
جدا ز خویشتنم زنده یکنفس مپسند
که دور از تو هلاکم به از شکیبائی است
هوش مصنوعی: دوست داشتن و زندگی کردن بدون تو برای من غیرقابل تحمل است. بهتر است به دور از تو، صبر کنم تا اینکه از عشق و زندگی جدا باشم و نابود شوم.
چه میکشی به نقاب آفتاب، بنگر کز
تحیر تو که خون در دل تماشائی است
هوش مصنوعی: به چهره آفتاب نگاه کن و ببین که تو چگونه در حال حیرت هستی؛ این حیرت و شگفتی در دل تو، مانند خون به تماشا نشسته است.
من از تو جز تو نخواهم، که در طریقت عشق
بغیر دوست تمنا ز دوست، رسوائی است
هوش مصنوعی: در عشق، تنها تو را می‌خواهم و هیچ چیز دیگری را جز تو نمی‌طلبم، زیرا در این مسیر، خواستن چیزی جز دوست، نشانه‌ای از رسوایی است.
عجب نمک به حرامی است دور از تو رضی
که با وجود خیالت به تنگ تنهائی است
هوش مصنوعی: عجب آدمی است رضی که با اینکه تو را در خیال خود دارد، همچنان احساس تنهایی می‌کند.

حاشیه ها

1394/10/18 19:01
ناشناس

بیت 5؟؟؟

1394/10/18 21:01
س ، م

رضی جان ، چیزی نگفتی که به کار آید
بی مایه فطیر است

1394/10/19 03:01
مجتبی خراسانی

بسمه تعالی
یکی ببین و یکی جوی و جز یکی مپرست/از آن جهت که دو بینی قصور بینائی است
و:
من از تو جز تو نخواهم، که در طریقت عشق/بغیر دوست تمنا ز دوست، رسوائی است
و:
چه میکشی به نقاب آفتاب، بنگر کز/تحیر تو که خون در دل تماشائی است
نزد احول به کار ناید...
(س ، م، مخاطب عرضم شما نبودید، با خود حدیث نفس کردم)

1394/10/19 03:01
س،م

مجتبی خراسانی
،،،
حدیث نفس اگر کرده ای که خوش گفتی
و گر نه ، از دهنت بوی خوش نمی آید

1394/10/19 04:01
محمد

ای خراسانی
چه شد دوباره هل من مبارز میخوانی
لیام را از یاد بردی ؟
زبانت را نگهدار تا احترامت به جا باشد

1394/10/19 04:01
مجتبی خراسانی

حدیث نفس بود، حقیر را چه به شما!
باید با هم سن و سالان خود بازی کرد...
موید باشید.

1394/10/19 04:01
مجتبی خراسانی

محمد، صبح شما بخیر باشد.
جلال الدین می فرماید:
ستر چه در پشم و پنبه آذرست/تا همی پوشیش او پیداتر است