شمارهٔ ۳ - چشم تو
بسکه بر سر زدم ز فرقت یار
کارم از دست رفت ودست از کار
مشربم ننگ و عشق شور انگیز
مرکبم لنگ و راه ناهموار
بحر پر شور و ناخدا ناشی
دل به دریا همی کنی ناچار
در خرابات عشق و شور و جنون
باختم دین و دل، قلندوار
صبح عشق است ساقیا بر خیز
روز عیش است مطربا بردار
تا بر آریم بانگ نوشانوش
تا برقصیم جمله صوفیوار
همه شوریم، ما کجا و شکیب
همه سوزیم ما کجا و شرار
همه شوقیم، ما کجا و سکون
غرق عشقیم، ما کجا و کنار
بیحضوریم ما کجا و شراب
ناصبوریم، ما کجا و قرار
ای که از عشق دم زنی بدروغ
خویش را هرزه میکنی آزار
آنقدر شور نیست در سر تو
که پریشان شود تو را دستار
خنده زان رو کنی چو بیدردان
کت ندادند شوق گریهٔ زار
سر به کعبه کجا فرود آری
در خرابات اگر بیابی بار
کارت از دیر و کعبه بر ناید
یارت ار نیست بر در خمار
تا به هوش خودی نیاری گفت
لیس فی الجنتی، سوی الجبار
چند باشی ز غصه بوقلمون
چند گردی ز غم چو بو تیمار
آسمان و زمین هر چه در اوست
همه پامال توست سر بردار
پشت پائی بزن به این هر دو
دست خود را بشو ازین مردار
برو ای خواجه کان متاع نیم
که فروشنده بر سر بازار
در ره دوست پوست پوشیدم
تا فکندیم هفت پوست چو پار
هیچکس زو نمٰانداد نشان
خاطر از هیچ جا نیافت قرار
تا بجائی رسید شور جنون
که بر افتاد پردهٔ پندار
دوست دیدم همه بصورت دوست
یار دیدم همه بصورت یار
خانهٔ او زهر که جستم گفت
لیس فی الدار، غیره دیار
این به بازی نشسته در خلوت
و ان به کاری روانه در بازار
یار ما در نیامد از خلوت
کار ما در نیٰامد از بازار
هیچگه سبحهای نگرداندیم
که نگردید گرد آن زنار
پر مزن جز در آستانهٔ عشق
سر مزن جز در آستانهٔ یار
دور اگر نیست بر مراد، مرنج
که نه در دست ماست این پرگار
ای که گوئی که دل ازو بر گیر
گر توانی تو چشم ازو بردار
صوفی ار سجدهٔ صنم نکنی
خرقه خصمت شود، کمر زنار
همه در ذکر و ما همه خاموش
همه تسبیح و ما همه زنار
مرگ بهتر که صحبت بیدوست
گور خوشتر که خلوت بییار
رضیا کوشش تو بیهوده است
که نه در دست توست این افسار
شمارهٔ ۲ - در مَدح مولای متقیان علی علیه السلام: دگر چه شد که دلم بر کشید ناله زارشمارهٔ ۴ - در بند تقدیر: هیچ کاری نشد به تدبیرم
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بسکه بر سر زدم ز فرقت یار
کارم از دست رفت ودست از کار
هوش مصنوعی: به خاطر دلتنگی و جدایی از معشوق، توانایی و تمرکزم را در کار از دست دادهام.
مشربم ننگ و عشق شور انگیز
مرکبم لنگ و راه ناهموار
هوش مصنوعی: من برای خودم حوضهای دارم که عشق در آن با شور و هیجان میجوشد و در عین حال، شرایط زندگیام نامساعد و دشوار است. من به نوعی در این مسیر با چالشها و کمبودهایی روبرو هستم.
بحر پر شور و ناخدا ناشی
دل به دریا همی کنی ناچار
هوش مصنوعی: با وجود اینکه دریا پر از طوفان و تلاطم است و ناخدای باتجربهای وجود ندارد، تو ناگزیر باید به دریا بروی و دل به دریا زدن را تجربه کنی.
در خرابات عشق و شور و جنون
باختم دین و دل، قلندوار
هوش مصنوعی: در میکدههای عشق و دیوانگی، من دین و دل خود را به شیوهای آزاد و بیقید و شرط باختم.
صبح عشق است ساقیا بر خیز
روز عیش است مطربا بردار
هوش مصنوعی: صبح عاشقانهای فرارسیده است، ای ساقی بیدار شو! امروز روز شادی و نشاط است، ای مطرب، ساز را به دست بگیر و نغمهای سر بده.
تا بر آریم بانگ نوشانوش
تا برقصیم جمله صوفیوار
هوش مصنوعی: بیایید فریاد شادی سر دهیم و مانند صوفیان با هم برقصدیم.
همه شوریم، ما کجا و شکیب
همه سوزیم ما کجا و شرار
هوش مصنوعی: ما همگی در شور و هیجان هستیم، اما صبر و تحمل کجا هستند؟ ما در آتش شوق میسوزیم، اما جرقهها و شعلهها کجا هستند؟
همه شوقیم، ما کجا و سکون
غرق عشقیم، ما کجا و کنار
هوش مصنوعی: ما همه مشتاق و پر از شوق هستیم، اما سکون و آرامش کجاست؟ ما غرق در عشق هستیم، اما کناری برای استراحت نداریم.
بیحضوریم ما کجا و شراب
ناصبوریم، ما کجا و قرار
هوش مصنوعی: ما کجا و بیحضوریم، ما کجا و شراب ناهنجار و بیقراریم.
ای که از عشق دم زنی بدروغ
خویش را هرزه میکنی آزار
هوش مصنوعی: ای کسی که از عشق سخن میگویی، اما در حقیقت خودت را بیهوده و بیمعنا میکنی.
آنقدر شور نیست در سر تو
که پریشان شود تو را دستار
هوش مصنوعی: تو آنقدر هیجان و شوری در وجودت نداری که بخواهی به خاطر آن، آرامش و نظم خودت را از دست بدهی.
خنده زان رو کنی چو بیدردان
کت ندادند شوق گریهٔ زار
هوش مصنوعی: چون تو بخندی مانند کسانی که درد و رنجی ندارند، دلایل غم و اندوه را فراموش میکنند و در نتیجه اشتیاق برای گریه کردن از بین میرود.
سر به کعبه کجا فرود آری
در خرابات اگر بیابی بار
هوش مصنوعی: اگر در میکده نوشیدنی پیدا کنی، دیگر به کعبه نخواهی رفت و سر به آنجا نخواهی گذاشت.
کارت از دیر و کعبه بر ناید
یارت ار نیست بر در خمار
هوش مصنوعی: اگر یارت از در میخانه نیاید، تو نمیتوانی به دیر و کعبه بروی.
تا به هوش خودی نیاری گفت
لیس فی الجنتی، سوی الجبار
هوش مصنوعی: تا زمانی که خود را نجات ندهی و به آگاهی نرسی، نمیتوانی به بهشت واقعی دست یابی؛ آنجا فقط برای نیروهای الهی است.
چند باشی ز غصه بوقلمون
چند گردی ز غم چو بو تیمار
هوش مصنوعی: چند وقت باید از غصه و افسردگی رنج ببری؟ چرا با ناراحتی مثل بوقلمون رفتار میکنی؟
آسمان و زمین هر چه در اوست
همه پامال توست سر بردار
هوش مصنوعی: هر چیزی که در آسمان و زمین وجود دارد، در زیر پاهای تو قرار دارد. ایستاده و با عزت سر بلند کن.
پشت پائی بزن به این هر دو
دست خود را بشو ازین مردار
هوش مصنوعی: از زندگی مادی و مشکلات آن دوری کن و خود را از آلودگیها و تباهیهای آن پاک ساز.
برو ای خواجه کان متاع نیم
که فروشنده بر سر بازار
هوش مصنوعی: برو ای آقا، این کالا ارزشش کمتر از نصف است، چرا که فروشنده در بازار آن را به نمایش گذاشته است.
در ره دوست پوست پوشیدم
تا فکندیم هفت پوست چو پار
هوش مصنوعی: در راه دوست، برای رسیدن به او، از هر پوششی گذشتم و آنقدر آماده شدم که حتی هفت لایه از خود را کنار گذاشتم.
هیچکس زو نمٰانداد نشان
خاطر از هیچ جا نیافت قرار
هوش مصنوعی: هیچکس نتوانست از او نشانهای پیدا کند و از هیچجا آرامش نیافت.
تا بجائی رسید شور جنون
که بر افتاد پردهٔ پندار
هوش مصنوعی: به جایی رسید که شدت احساسات و جنون باعث شد تصورات و خیالات کنار بروند.
دوست دیدم همه بصورت دوست
یار دیدم همه بصورت یار
هوش مصنوعی: دوستی را دیدم که همگان را به صورت او دوست میدیدند و یارانی را دیدم که همه به شکل یار او بودند.
خانهٔ او زهر که جستم گفت
لیس فی الدار، غیره دیار
هوش مصنوعی: خانهاش را که جستجو کردم، گفت: در اینجا غیر از خود او چیزی نیست.
این به بازی نشسته در خلوت
و ان به کاری روانه در بازار
هوش مصنوعی: یک نفر در تنهایی خود به بازی مشغول است و نفر دیگر در بیرون و در بازار به کار و تلاش مشغول است.
یار ما در نیامد از خلوت
کار ما در نیٰامد از بازار
هوش مصنوعی: دوست ما از تنهایی و خلوت بیرون نیامد و کار ما نیز از بازار به نتیجه نرسید.
هیچگه سبحهای نگرداندیم
که نگردید گرد آن زنار
هوش مصنوعی: هیچ وقت تسبیحی را نگرداندیم که دور آن کمربند نرود.
پر مزن جز در آستانهٔ عشق
سر مزن جز در آستانهٔ یار
هوش مصنوعی: در زندگی، جز در عشق و در کنار محبوب، هیچ چیزی ارزش پرداختن و سختی کشیدن را ندارد.
دور اگر نیست بر مراد، مرنج
که نه در دست ماست این پرگار
هوش مصنوعی: اگر چیزی که میخواهی دور از دسترس است، نگران نباش، زیرا این موضوع خارج از کنترل ماست.
ای که گوئی که دل ازو بر گیر
گر توانی تو چشم ازو بردار
هوش مصنوعی: ای کسی که میگویی دل از او بکن، اگر میتوانی، چشم از او بردار و تماشا نکن.
صوفی ار سجدهٔ صنم نکنی
خرقه خصمت شود، کمر زنار
هوش مصنوعی: اگر صوفی به جای سجده بر معبودی که اون رو میپرستد، به صنمی دیگر سجده کند، لباس عرفانیاش از او گرفته میشود و به جای آن، زنجیری بر کمرش بسته خواهد شد.
همه در ذکر و ما همه خاموش
همه تسبیح و ما همه زنار
هوش مصنوعی: همه افراد در حال یاد خدا و ذکر او هستند، اما ما در سکوتیم. دیگران در حال نيايش و ستایش خدا هستند، اما ما به حالتی متفاوت و خارج از این فضا قرار داریم.
مرگ بهتر که صحبت بیدوست
گور خوشتر که خلوت بییار
هوش مصنوعی: مرگ بهتر است از این که با کسی که دوستش نداریم صحبت کنیم و همچنین قبر برایم خوشایندتر است از تنهایی بدون یار.
رضیا کوشش تو بیهوده است
که نه در دست توست این افسار
هوش مصنوعی: ای رضی، تلاش تو بیهوده است زیرا این افسار در دست تو نیست.
حاشیه ها
1389/08/17 11:11
منصور محمدزاده
خواهشمند است موارد زیر را اصلاح فرمایید:
نادرست:
در خرابات عشق و شور و جنون
باختم دین و دل، قلندوار
درست:
در خرابات عشق و شور و جنون
باختم دین و دل، قلندروار