گنجور

شمارهٔ ۲ - در مَدح مولای متقیان علی علیه السلام

دگر چه شد که دلم بر کشید ناله زار
دگر چه رفت که سر نیست در غم دستار
صبا چه گفت به بلبل زبی وفائی گل
که همچو اخگر آتش فشان شد از منقار
مگر که یار شکسته است ساغر پیمان
مگر که دوست گذشتست از سر اقرار
فغان ز دست شکنهای طُرهٔ مشکین
امان ز دست ستمهای نرگس بیمار
بعهد آن یک بی نصیبم آزارام
به دور این یک، بی‌نیازم از گفتار
ببین ببین که چسان میبرند دل زمیان
ببین ببین که چسان میکشند خود بکنار
کنار داد ز خویشم به چین پیشانی
چو موج بحر که خاشاک افکند به کنار
بغیر یار نداریم در نظر با آنک
بعمر خود نگشودیم دیده بر دیدار
به بزم وصل به دیدار می نپردازم
بیا ببین که چه گرم است شوق را بازار
رفیق بهر خدا دل ازو مگو بر گیر
تو چشم من بکن و چشم ازو مگو بردار
هزار بار بگفتم تو را که ای بیشرم
هزار بار بگفتم تو را که ای بی‌عار
تو از کجا و نشستن به پای سایهٔ سرو
تو از کجا و گذشتن بجانب گلزار
تو را به گشت گل و لالهٔ چمن چه رجوع
تو را به صحبت چنگ و نی و پیاله چکار
بخون ما چه مدارا کنی بگو ای چرخ
که دشمنی بکجا رفت دوستی بکنار
چه دشمنی که نکردی ازآن بتر با من
چه گویمت که نباشی از آن بتر صد بار
اگر بحکم تو جان در بر است، گو بر گیر
و گر به امر تو سر بر تن است، گو بردار
چرا همیشه مرا داری اینچنین رنجور
چرا همیشه مرا داری اینچنین بیمار
رفیق طره پریشان نشسته بر بالین
طبیب دست همان کشیده از بیمار
ز روی لطف بگوئید تا دگر نشود
طبیب رنجه، که ما را گذشت کار از کار
بکار خویش فرو مانده‌ام نمیدانم
گره بکار من ز سبحه است یا زنار
بیمن پیر خرابات عشق دانستم
که دام راه گهی سبحه است و گه زنار
کنون ز شوق طریق دگر نمیدانم
رهی بما بنمائید یا اولوالابصار
ز قرب غیر مگوئید با من مهجور
حدیث مرگ مخوانید بر سر بیمار
چو نیست چهرهٔ زردی، چه خانقاه و چه دیر
چو نیست جذبهٔ دردی، چه آدمی چه حمار
تو را که گفت ندانم بیا بگو ای چرخ
که جور خود همه بر جان عاشقان بگمار
کسی مباد چو من در غم تو بوقلمون
کسی مبٰاد چو من از غم تو بوتیمار
یکیست خاصیت زعفران و گریه من
بهر دلی که اثر کرده خندهٔ بسیار
بغیر دیدهٔ خونبار، هیچ دریائی
ندیده‌ایم که باشد همیشه طوفان وار
هزار نوح نسازد علاج طوفانم
گر اختیار گذارم به دیدهٔ خونبار
مگر که بر لب من شهد ناب کرده گذر
مگر که در دل من آفتاب کرده گذار
زبان چو برگ گلم باز عنبر آگین است
زبان ز بوی خوشم گشته نافهٔ تاتار
مگر ز شاه نجف سر زد از دلم حرفی
مگر گذشت حدیثی ز حیدر کرار
علی عالی اعلا امیر کل امیر
وصی احمد مرسل قسیم جنت و نار
تو همچو من به ثنای علی زبان بگشا
که مرحبا شنوی هر دم از در و دیوار
من از عقیدهٔ خود بر نمیتوانم گشت
نصیروار هلاکم کنند اگر صدر بار
زبان به توبه نگردد چرا که بگذارد
شفاعت تو گنه زیر بار استغفار
غلط نکرده اگر ابروش گمان برده
که هر که هر چه ازو خواست داده ایزدوار
سخن بلند شود ورنه گفتمی با تو
که کیست در پس این پرده روز و شب در کار
زمانه کیست مر او را کمینه فرمانبر
سپهر چیست مر او را کمینه خدمتکار
تو خود بگو که چسان نسبتت کنم بیکی
که نسبت تو بسی کرده‌اند با جبار
کجا رواست که بر مسند تو بنشیند
سگی که بیخ جهنم ازو بود مردار
ز سنگلاخ قیامت کجا رود بیرون
چرا که این خر لنگ آبگینه دارد بار
چنان مکن که چو روباه پیچ و تاب زنی
تو را اگر به سگان درش فتد سر و کار
هر آن نفس که در آن مدحت تو صرف شود
هزار بار از آن کرده‌ایم استغفار
چو نام دوست مکرر نمیشود هرگز
هزار بار اگر یا علی کنم تکرار
همیشه تا که بود غنچه را شکفتن جوی
همیشه تا که بود بید را بریدن دار
بریده باد سر دشمنانت همچون بید
شکفته باد رخ دوستانت همچو بهار
امیدوار چنانم که وقت جان دادن
سپاریم بیکی از آستان هشت و چهار
رضی ثنای چنین مظهری نیاری گفت
زبان دراز مکن کن به عجز خود اقرار

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دگر چه شد که دلم بر کشید ناله زار
دگر چه رفت که سر نیست در غم دستار
هوش مصنوعی: چرا دلم دوباره ناله و زاری می‌کند؟ چه چیزی اتفاق افتاده که در غم و اندوه گرفتار شده‌ام و هیچ راهی برای خروج از آن وجود ندارد؟
صبا چه گفت به بلبل زبی وفائی گل
که همچو اخگر آتش فشان شد از منقار
هوش مصنوعی: باد به بلبل خبر داد که گل وفادار نیست و مثل جرقه‌ای که از آتش بیرون می‌پرد، از منقار بلبل شعله‌ور شد.
مگر که یار شکسته است ساغر پیمان
مگر که دوست گذشتست از سر اقرار
هوش مصنوعی: آیا ممکن است یار پیمان را شکسته باشد؟ یا اینکه دوست از وعده‌اش گذشته باشد؟
فغان ز دست شکنهای طُرهٔ مشکین
امان ز دست ستمهای نرگس بیمار
هوش مصنوعی: آه از درد و رنج ناشی از موهای سیاه و زیبا، و ناله‌ای از ظلم و سختی چشمان زیبای کسی که بیمار است.
بعهد آن یک بی نصیبم آزارام
به دور این یک، بی‌نیازم از گفتار
هوش مصنوعی: من به خاطر عهدی که با آن یک نفر ندارم، از آزار و رنج دوری می‌کنم و به خاطر او، نیازی به گفتار دیگران ندارم.
ببین ببین که چسان میبرند دل زمیان
ببین ببین که چسان میکشند خود بکنار
هوش مصنوعی: به دقت نگاه کن که چگونه دل‌ها را از میان برمی‌دارند و ببین که چگونه خود را به کناری می‌کشند.
کنار داد ز خویشم به چین پیشانی
چو موج بحر که خاشاک افکند به کنار
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر از دوری و جدایی خود می‌گوید. او احساس می‌کند که مانند موج دریا هست که خاشاک را به کناره می‌اندازد، و این امر را به حال خویش نسبت می‌دهد. به نوعی او از دست دادن بخشی از وجود خود را احساس می‌کند، گویی که با این دوری، چیزی از خود را نیز به کنار می‌اندازد.
بغیر یار نداریم در نظر با آنک
بعمر خود نگشودیم دیده بر دیدار
هوش مصنوعی: ما هیچ فردی را جز یار در نظر نداریم، در حالی که هرگز در عمر خود چشمان‌مان را به دیدار او نگشوده‌ایم.
به بزم وصل به دیدار می نپردازم
بیا ببین که چه گرم است شوق را بازار
هوش مصنوعی: به میهمانی وصال و دیدار نمی‌روم، بیا و ببین که چقدر شوق و اشتیاق در دل مردم دارد.
رفیق بهر خدا دل ازو مگو بر گیر
تو چشم من بکن و چشم ازو مگو بردار
هوش مصنوعی: دوست من، به خاطر خدا، از او شکایت نکن. تو به چشم من نگاه کن و از او چشم بپوش.
هزار بار بگفتم تو را که ای بیشرم
هزار بار بگفتم تو را که ای بی‌عار
هوش مصنوعی: هزار بار به تو گفتم که ای بی‌شرم و شرمنده، بارها به تو تذکر دادم که ای بی‌عار و بی‌شرم.
تو از کجا و نشستن به پای سایهٔ سرو
تو از کجا و گذشتن بجانب گلزار
هوش مصنوعی: تو از کجا آمده‌ای که زیر سایهٔ این درخت نشسته‌ای و از کجا گذشته‌ای که به سمت باغ گل می‌روی؟
تو را به گشت گل و لالهٔ چمن چه رجوع
تو را به صحبت چنگ و نی و پیاله چکار
هوش مصنوعی: در جستجوی زیبایی‌های گل و لاله در چمن چه نیازی به تو دارد؟ چه نیازی است که برای لذت بردن از موسیقی چنگ و نی و نوشیدن شراب با تو بگذرانم؟
بخون ما چه مدارا کنی بگو ای چرخ
که دشمنی بکجا رفت دوستی بکنار
هوش مصنوعی: ای چرخ، بگو چه شده است که دوستی به کناری رفته و ما چگونه می‌توانیم با این رنج و جدایی کنار بیاییم.
چه دشمنی که نکردی ازآن بتر با من
چه گویمت که نباشی از آن بتر صد بار
هوش مصنوعی: چه کسی است که با من این قدر دشمنی نکرده باشد؟ چه بگویم به تو وقتی که این همه بدی را از تو دیده‌ام؟
اگر بحکم تو جان در بر است، گو بر گیر
و گر به امر تو سر بر تن است، گو بردار
هوش مصنوعی: اگر طبق دستورات تو، جان من در اینجا است، آن را بگیر و اگر به فرمان تو سر من بر تنم است، آن را نیز بردار.
چرا همیشه مرا داری اینچنین رنجور
چرا همیشه مرا داری اینچنین بیمار
هوش مصنوعی: چرا همیشه من را اینقدر رنجور و بیمار نگه‌داشته‌ای؟
رفیق طره پریشان نشسته بر بالین
طبیب دست همان کشیده از بیمار
هوش مصنوعی: دوست که موهایش بی‌نظم و شلخته است، بر بالین طبیب نشسته و دستش همان دستان بیمار را گرفته است.
ز روی لطف بگوئید تا دگر نشود
طبیب رنجه، که ما را گذشت کار از کار
هوش مصنوعی: لطفاً با مهربانی صحبت کنید تا دیگر نیاز به پزشک نباشد، زیرا وضعیت ما از دست خارج شده است.
بکار خویش فرو مانده‌ام نمیدانم
گره بکار من ز سبحه است یا زنار
هوش مصنوعی: من در کار خود گیر کرده‌ام و نمی‌دانم که مشکل من به خاطر ذکرهای مذهبی است یا به خاطر زنجیری که به گردنم است.
بیمن پیر خرابات عشق دانستم
که دام راه گهی سبحه است و گه زنار
هوش مصنوعی: بدون راهنمایی و دانشی که از پیر میخانه عشق به دست آوردم، فهمیدم که در مسیر عشق، گاهی در حال دعا و نیایش هستیم و گاهی هم درگیر قید و بندهای مادی.
کنون ز شوق طریق دگر نمیدانم
رهی بما بنمائید یا اولوالابصار
هوش مصنوعی: اکنون از شوق و هیجان، نمی‌دانم به کدام سمت بروم. لطفاً راهی را به من نشان دهید یا کسانی که دیدگاه‌های عمیق دارند، راهنمایی کنند.
ز قرب غیر مگوئید با من مهجور
حدیث مرگ مخوانید بر سر بیمار
هوش مصنوعی: از دوری از محبوب نگوئید و در مورد مرگ در کنار بیمار صحبت نکنید.
چو نیست چهرهٔ زردی، چه خانقاه و چه دیر
چو نیست جذبهٔ دردی، چه آدمی چه حمار
هوش مصنوعی: اگر چهرهٔ زردی وجود نداشته باشد، چه فرقی دارد که در خانقاه باشیم یا در دیر؟ و اگر جذبۀ دردی در کار نباشد، انسان و الاغ نیز چه تفاوتی خواهند داشت؟
تو را که گفت ندانم بیا بگو ای چرخ
که جور خود همه بر جان عاشقان بگمار
هوش مصنوعی: کسی که می‌گوید نمی‌دانم، بی‌زحمت بگو ای گردونه، که تو همه بار سختی‌ها و نامرادی‌ها را بر دوش عاشقان گذاشته‌ای.
کسی مباد چو من در غم تو بوقلمون
کسی مبٰاد چو من از غم تو بوتیمار
هوش مصنوعی: هیچ‌کس مانند من به خاطر تو غمگین نیست و هیچ‌کس به اندازه من در غم تو بی‌تابی نمی‌کند.
یکیست خاصیت زعفران و گریه من
بهر دلی که اثر کرده خندهٔ بسیار
هوش مصنوعی: خاصیت زعفران و اشک من مشابهت دارند؛ هر دو برای دل‌هایی که تحت تأثیر قرار گرفته‌اند، نشانه‌ای از شادی و خنده زیاد هستند.
بغیر دیدهٔ خونبار، هیچ دریائی
ندیده‌ایم که باشد همیشه طوفان وار
هوش مصنوعی: به جز دیدگان پر از اشک و غم، هیچ دریا و عظمتی را ندیده‌ایم که همیشه در حال طغیان و طوفان باشد.
هزار نوح نسازد علاج طوفانم
گر اختیار گذارم به دیدهٔ خونبار
هوش مصنوعی: اگر هزاران نوح هم بیایند تا طوفان من را درمان کنند، باز هم اگر بخواهم، تنها با نگاهی پر از اشک می‌توانم به این مشکل پاسخ دهم.
مگر که بر لب من شهد ناب کرده گذر
مگر که در دل من آفتاب کرده گذار
هوش مصنوعی: شاید تو با عبور خود بر لبانم شیرینی مطلوبی بیافزایی، یا با حضور خود در قلبم روشنی و گرما به ارمغان آوری.
زبان چو برگ گلم باز عنبر آگین است
زبان ز بوی خوشم گشته نافهٔ تاتار
هوش مصنوعی: زبان من مانند برگ گل است و بویی از عنبر دارد. به خاطر بوی خوش کلامم، شبیه به نافه‌ای فرنگی شده است.
مگر ز شاه نجف سر زد از دلم حرفی
مگر گذشت حدیثی ز حیدر کرار
هوش مصنوعی: آیا از دل من حرفی بیرون آمد یا یاد هیچ حدیثی از حضرت علی علیه‌السلام به زبان آمد؟
علی عالی اعلا امیر کل امیر
وصی احمد مرسل قسیم جنت و نار
هوش مصنوعی: علی، در اوج عظمت و مقام، فرمانروای تمام فرمانروایان و جانشین پیامبر احمد است و او کسی است که سرنوشت بهشت و جهنم را تعیین می‌کند.
تو همچو من به ثنای علی زبان بگشا
که مرحبا شنوی هر دم از در و دیوار
هوش مصنوعی: تو هم مانند من نام علی را با زبانت ستایش کن، زیرا هر لحظه از همه جا صدای "مرحبا" را می‌شنوی.
من از عقیدهٔ خود بر نمیتوانم گشت
نصیروار هلاکم کنند اگر صدر بار
هوش مصنوعی: من نمی‌توانم از عقیده‌ام بازگردم، حتی اگر آن‌ها بخواهند به هر طریقی مرا نابود کنند، همچنان که در زمانی که به هدایت نیاز بود، برایم مشکل بود.
زبان به توبه نگردد چرا که بگذارد
شفاعت تو گنه زیر بار استغفار
هوش مصنوعی: اگر زبان به توبه نیفتد، شفاعت تو باعث می‌شود که گناه زیر بار استغفار بماند.
غلط نکرده اگر ابروش گمان برده
که هر که هر چه ازو خواست داده ایزدوار
هوش مصنوعی: اگر او به ابرویش اعتماد کرده و فکر کرده که هر کسی چیزی از تو خواسته، تو به او داده‌ای، واقعاً اشتباه نکرده است.
سخن بلند شود ورنه گفتمی با تو
که کیست در پس این پرده روز و شب در کار
هوش مصنوعی: اگر صحبت به جایی برسد که لازم باشد نگاهی عمیق‌تر به مسائل بیندازیم، می‌گویم که چه کسی در پس این پرده‌ی روز و شب مشغول فعالیت است.
زمانه کیست مر او را کمینه فرمانبر
سپهر چیست مر او را کمینه خدمتکار
هوش مصنوعی: زمانه چه کسی است که تحت فرمان کسی باشد و آسمان چه خدمتی می‌تواند به او کند؟
تو خود بگو که چسان نسبتت کنم بیکی
که نسبت تو بسی کرده‌اند با جبار
هوش مصنوعی: تو خود بگو چگونه می‌توانم تو را با کسی مقایسه کنم که بسیار به قدرت و زور گفته‌اند.
کجا رواست که بر مسند تو بنشیند
سگی که بیخ جهنم ازو بود مردار
هوش مصنوعی: کجا رواست که سگی بر جایگاه تو نشیند، در حالی که ریشه‌اش در جهنم و مردار است؟
ز سنگلاخ قیامت کجا رود بیرون
چرا که این خر لنگ آبگینه دارد بار
هوش مصنوعی: در مسیر دشوار و سنگلاخی قیامت، چگونه می‌تواند این خر ناتوان و لنگ، که بار ارزشمندی از آبگینه (شیشه) را به دوش دارد، خارج شود؟
چنان مکن که چو روباه پیچ و تاب زنی
تو را اگر به سگان درش فتد سر و کار
هوش مصنوعی: اینطور رفتار نکن که مانند روباه زیاد نلغزی و جا به جا شوی، چون اگر سگان به تو نزدیک شوند، کار تو تمام می‌شود.
هر آن نفس که در آن مدحت تو صرف شود
هزار بار از آن کرده‌ایم استغفار
هوش مصنوعی: هر لحظه‌ای که در آن به ستایش تو پرداخته‌شود، ما هزار بار از آن گناه کرده‌ایم و از آن عذرخواهی می‌کنیم.
چو نام دوست مکرر نمیشود هرگز
هزار بار اگر یا علی کنم تکرار
هوش مصنوعی: هرگاه نام دوست را مدام بر زبان نیاورم، حتی اگر هزار بار بگویم "یا علی"، باز هم تکراری نخواهد شد.
همیشه تا که بود غنچه را شکفتن جوی
همیشه تا که بود بید را بریدن دار
هوش مصنوعی: هر زمانی که گل غنچه دارد، می‌روید و شکوفا می‌شود. همچنین، همیشه در مواقعی که درخت بید وجود دارد، باید آن را هرس کرد.
بریده باد سر دشمنانت همچون بید
شکفته باد رخ دوستانت همچو بهار
هوش مصنوعی: بگذار دشمنانت همچون شاخه‌های بریده درخت باشند و دوستانت مانند بهار تازه و شاداب باشند.
امیدوار چنانم که وقت جان دادن
سپاریم بیکی از آستان هشت و چهار
هوش مصنوعی: من امیدوارم که وقتی به پایان عمرم نزدیک می‌شوم، جانم را به یکی از درگاه‌های الهی بسپارم.
رضی ثنای چنین مظهری نیاری گفت
زبان دراز مکن کن به عجز خود اقرار
هوش مصنوعی: می‌گوید که بر من لازم نیست در وصف و ستایش این موجود والامقام چیزی بگویم، بلکه بهتر است که به ناتوانی و ناتوانی خود اعتراف کنم و از ادعای بزرگ صحبت نکنم.

حاشیه ها

1390/08/17 14:11
هاشم

با سلام و عرض ادب
در بیت دوم "زبیوفائی" به "ز بی وفائی"
با تشکر

1393/09/05 09:12
بسیار زیبا وورلچسب بوده است

بب بب

1393/09/05 09:12
بسیار زیبا وورلچسب بوده است

بسیار زیبا بوده است

1398/04/24 20:06
سینا

باسلام بیت دوم مصراع اول "ز بی وفایی" صحیح است به جای "زبیوفایی" لطفا اصلاح نمایید