شمارهٔ ۱ - کوی عشق
در خرابات مجانین کن گذر
تا ببینی رسم و آئین دگر
عادت اینجا ترک رسم و عادت است
رسم، اینجا ترک جان و ترک سر
کوی عشق است این و در وی صد بلا
راه عشق است این و در وی صد خطر
حضرت عشق است اینجا باش باش
سر مده اینجا عنان آهستهتر
آسمان اینجا ببوسد آستان
جبرئیل اینجٰا بریزد بال و پر
زهرهٔ شیران شود اینجا به آب
پا منه اینجا نداری تاب اگر
جان دهند اینجٰا برای درد دل
سر نهند اینجا برای دردسر
الامان اینجا کنند از الامان
الحذر اینجا کنند از الحذر
عقل ازین سودا نهاده سر به کوه
کوه از این غوغا شده زیر و زبر
کوشش و خواهش در اینجا لنگ و کور
بینش و دانش در آنجا کور و کر
سر نمیدارد خبر اینجا ز پا
پا نمیدارد خبر اینجٰا ز سر
کس نزد اینجٰا دم از چون و چرا
کس نگفت اینجا حدیث خیر و شر
هیچکار اینجا نیٰامد مال و جاه
هیچ بار اینجٰا ندارد زور و زر
جان نبرده هر کس اینجا برده جان
سر نبرده هر کس اینجا برده سر
دیده بر دوز از خود و او را ببین
خود مبین اندر میٰان او را نگر
خود بسوز و هر چه میخواهی بساز
خود بباز و هر چه میخواهی ببر
در کلاه فقر میباید سه ترک
ترک دین و ترک دنیا ترک سر
کس ز کس اینجا نمیدارد نشان
کس ز کس اینجا نمیپرسد خبر
بوالعجب طوریست طور عاشقان
جمله با هم دوستتر از یکدگر
در فراق یکدگر اشکند و آه
در مذاق یکدگر شیر و شکر
جز فتوت نیست اینجا میزبان
جز محبت نیست اینجا ما حضر
گه جگر بر خوانشان از خون دل
در ربوده همچو گرگ از یکدگر
در هلاک افتاده از بهر هلاک
کرده خون خود بیگدیگر هدر
جای در زندان و دایم در سرور
پای در دامان و دایم در سفر
جنت و طوبی از ایشان سرفراز
دنیی و عقبی از ایشان مفتخر
نشنود در بزم سرمستان کسی
جز حدیث عاشقی چیز دگر
شور شوقم در خروش آورده است
میکند طبعم عزلخوانی دگر
ای بسی نازکتر از گلبرگ تر
در نگاهت عٰالمی زیر و زبر
ای به قد سرو و به رخ خورشید و ماه
وی به دل از سنگ سندان سختتر
واله گفتار تو پیر و جوان
مست از دیدار تو دیوار و در
سر خوش و شیرین شمایل شوخ و شنگ
سرکش و زیبا و رعنا، شاخ زر
سرو بالا، چشم شهلا، دلربا
کج کله، کاکل پریشان، عشوهگر
تلخ گو و ترش ابرو تند خو
سخت بازو، سنگدل، بیدادگر
در دل او جای کردم عاقبت
مهربانی میکند در سنگ اثر
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در خرابات مجانین کن گذر
تا ببینی رسم و آئین دگر
هوش مصنوعی: به محلهای برو که دیوانگان زندگی میکنند تا ببینی سبک و رفتار متفاوتی وجود دارد.
عادت اینجا ترک رسم و عادت است
رسم، اینجا ترک جان و ترک سر
هوش مصنوعی: در اینجا، ترک کردن و تغییر دادن آداب و رسوم عادی شده است. در واقع، از اینجا به بعد، انسان مجبور است از جان و سر خود نیز بگذرد.
کوی عشق است این و در وی صد بلا
راه عشق است این و در وی صد خطر
هوش مصنوعی: این مکان، محل عشق است و در آن، مشکلات و سختیهای زیادی وجود دارد. راه عشق در اینجا پر از خطرات و چالشهای متعددی است.
حضرت عشق است اینجا باش باش
سر مده اینجا عنان آهستهتر
هوش مصنوعی: محبت و عشق در اینجا حاکم است، پس در این مکان بیخود نگرد و آرامتر جلو برو.
آسمان اینجا ببوسد آستان
جبرئیل اینجٰا بریزد بال و پر
هوش مصنوعی: اینجا آسمان با عشق و احترام به درگاه جبرئیل چتر حمایت و رحمتش را میگستراند.
زهرهٔ شیران شود اینجا به آب
پا منه اینجا نداری تاب اگر
هوش مصنوعی: در اینجا میگوید که اگر توان و ظرفیت لازم را نداری، نباید در این مکان و شرایط سخت قدم بگذاری، زیرا اینجا جایی برای افراد ناتوان نیست و فقط کسانی که قویاند میتوانند در این میدان حضور داشته باشند.
جان دهند اینجٰا برای درد دل
سر نهند اینجا برای دردسر
هوش مصنوعی: در اینجا، افراد برای بیان ناراحتیها و مشکلات خود جان میدهند و در عین حال، برای مواجهه با سختیها و گرفتاریها سر تسلیم فرود میآورند.
الامان اینجا کنند از الامان
الحذر اینجا کنند از الحذر
هوش مصنوعی: اینجا برای در امان ماندن از خطر، باید از احتیاط اقدام کرد.
عقل ازین سودا نهاده سر به کوه
کوه از این غوغا شده زیر و زبر
هوش مصنوعی: عقل به خاطر این آرزو و خواسته، خود را در مشکلات انداخته و به دردسر افتاده است، و این هیاهو باعث شده که اوضاع به کلی دگرگون شود.
کوشش و خواهش در اینجا لنگ و کور
بینش و دانش در آنجا کور و کر
هوش مصنوعی: تلاش و آرزو در این مکان بیفایده است، در حالی که در جاهای دیگر بصیرت و علم نیز ناپیدا و ناتوان هستند.
سر نمیدارد خبر اینجا ز پا
پا نمیدارد خبر اینجٰا ز سر
هوش مصنوعی: در اینجا خبری از سر و پا نیست و انگار هیچ کدام از آنها آگاهی از حال دیگری ندارند. هر کدام در دنیای خود غرق شدهاند و از یکدیگر بیخبرند.
کس نزد اینجٰا دم از چون و چرا
کس نگفت اینجا حدیث خیر و شر
هوش مصنوعی: هیچکس در اینجا از علتها و چگونگیها سخن نمیگوید و هیچکس درباره خوب و بد داستانی نمیگوید.
هیچکار اینجا نیٰامد مال و جاه
هیچ بار اینجٰا ندارد زور و زر
هوش مصنوعی: هیچ چیز در اینجا اهمیت ندارد؛ نه مال و ثروت و نه مقام و اعتبار. در این مکان، قدرت و ثروت هیچ ارزشی ندارند.
جان نبرده هر کس اینجا برده جان
سر نبرده هر کس اینجا برده سر
هوش مصنوعی: هر کسی که در این مکان جان خود را بگیرد، جانش را از دست نداده اما کسی که سر خود را از دست بدهد، در واقع جانش را فدای اینجا کرده است.
دیده بر دوز از خود و او را ببین
خود مبین اندر میٰان او را نگر
هوش مصنوعی: چشم خود را به روی خود و او ببند و فقط او را ببین؛ خود را در میان او نادیده بگیر.
خود بسوز و هر چه میخواهی بساز
خود بباز و هر چه میخواهی ببر
هوش مصنوعی: خودت را از بین ببر و هر آنچه که میخواهی بساز. خودت را فدای کن و هر آنچه که میخواهی به دست آور.
در کلاه فقر میباید سه ترک
ترک دین و ترک دنیا ترک سر
هوش مصنوعی: برای رهایی از مشکلات و سختیهای زندگی، باید به عزلت و دوری از وابستگیهای دینی و دنیوی فکر کرد و در این مسیر، خود را از زینتها و ترفندهای ظاهری دور نگه داشت.
کس ز کس اینجا نمیدارد نشان
کس ز کس اینجا نمیپرسد خبر
هوش مصنوعی: هیچکس در اینجا نشان کسی را ندارد و هیچکس از دیگری خبری نمیپرسد.
بوالعجب طوریست طور عاشقان
جمله با هم دوستتر از یکدگر
هوش مصنوعی: عاشقان به شکلی حیرتانگیز به یکدیگر نزدیکتر و صمیمیتر از هر دوستی هستند.
در فراق یکدگر اشکند و آه
در مذاق یکدگر شیر و شکر
هوش مصنوعی: در دوری از یکدیگر، اشک میریزند و در دلشان حس شیرینی و شادی وجود دارد.
جز فتوت نیست اینجا میزبان
جز محبت نیست اینجا ما حضر
هوش مصنوعی: در این مکان جز مهمان نوازی و بزرگواری خبری نیست و تنها دوستی و محبت حاکم است.
گه جگر بر خوانشان از خون دل
در ربوده همچو گرگ از یکدگر
هوش مصنوعی: گاهی اوقات انسانها مانند گرگهایی هستند که از یکدیگر یکدیگر را میربایند و از شدت حسادت و درد، از دل خود خون میریزند.
در هلاک افتاده از بهر هلاک
کرده خون خود بیگدیگر هدر
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر دیگران دچار فاجعه و نابودی شده، خود را در مسیر نابودی قرار داده و خونش را بیدلیل و به هدر داده است.
جای در زندان و دایم در سرور
پای در دامان و دایم در سفر
هوش مصنوعی: زندانی که همیشه در خوشحالی است و کسی که در حال سفر است و پایش در دامن دیگری است، نشاندهنده وضعیتهایی است که ممکن است از نظر ظاهری متفاوت باشند، اما هر یک دارای افکار و احساسات مختص به خود هستند. یکی در جایی محصور و دیگری در حرکتی آزاد، اما هر دو در شرایط ویژهای قرار دارند که تأثیر عمیقی بر زندگیشان میگذارد.
جنت و طوبی از ایشان سرفراز
دنیی و عقبی از ایشان مفتخر
هوش مصنوعی: بهشت و درخت طوبی به خاطر آنها باافتخار هستند و دنیا و آخرت به خاطر ایشان شایسته و باافتخارند.
نشنود در بزم سرمستان کسی
جز حدیث عاشقی چیز دگر
هوش مصنوعی: در جمع و زنانگی مستها، کسی جز داستان عشق را نمیشنود و هیچ چیز دیگری برایشان جذاب نیست.
شور شوقم در خروش آورده است
میکند طبعم عزلخوانی دگر
هوش مصنوعی: احساس شور و شوق من به اوج رسیده و حالا طبیعت من را به سمت دگرگونی و تجربهای جدید هدایت میکند.
ای بسی نازکتر از گلبرگ تر
در نگاهت عٰالمی زیر و زبر
هوش مصنوعی: ای تو که ظریفتر از گلبرگ هستی، در چشم من جهانی پر از آشفتگی وجود دارد.
ای به قد سرو و به رخ خورشید و ماه
وی به دل از سنگ سندان سختتر
هوش مصنوعی: تو مثل سروی با قدی زیبا و چهرهای درخشان همچون خورشید و ماهی، اما دل تو از سنگ و سختی بیشتر است.
واله گفتار تو پیر و جوان
مست از دیدار تو دیوار و در
هوش مصنوعی: عاشقها و شوریدگان، چه پیر چه جوان، از دیدن تو مجنون و سرمست شدهاند، حتی دیوارها و درها هم به نوعی تحت تأثیر تو هستند.
سر خوش و شیرین شمایل شوخ و شنگ
سرکش و زیبا و رعنا، شاخ زر
هوش مصنوعی: با افتخار و زیبایی به نمایش بگذار، همچون یک جوان شاداب و سرزنده، با جذابیت و طراوتی که همچون شاخهای زرین میدرخشد.
سرو بالا، چشم شهلا، دلربا
کج کله، کاکل پریشان، عشوهگر
هوش مصنوعی: درخت سرسبز و بلندی که زیبایی و طراوت خاصی دارد، چشمان زیبا و دلربای معشوقهای با گوشهای منحصر به فرد و موی پریشان، به طرز جلب توجهی رفتار میکند.
تلخ گو و ترش ابرو تند خو
سخت بازو، سنگدل، بیدادگر
هوش مصنوعی: شخصی با زبان تند و تلخ، ابروانی به هم کشیده و خشمگین دارد. او به شدت سختگیر و بیرحم است و رفتارهای ظالمانهای از خود نشان میدهد.
در دل او جای کردم عاقبت
مهربانی میکند در سنگ اثر
هوش مصنوعی: در دل او جای گرفتم و سرانجام محبت نشان میدهد، حتی بر روی سنگ هم تأثیر میگذارد.