قطعهٔ ۴ - شاخک شمعدانی
تو ای بیبها شاخک شمعدانی
که بر زلف معشوق من جا گرفتی
عجب دارم از کوکب طالع تو
که بر فرق خورشید مأوا گرفتی
قدم از بساط گلستان کشیدی
مکان بر فراز ثریا گرفتی
فلک ساخت پیرایهٔ زلف حورت
دل خود چو از خاکیان واگرفتی
مگر طایر بوستان بهشتی؟
که جا بر سر شاخ طوبی گرفتی
مگر پنجه مشکسای نسیمی؟
که گیسوی آن سروْبالا گرفتی
مگر دست اندیشهٔ مایی ای گل؟
که زلفش به عجز و تمنا گرفتی
مگر فتنه بر آتشینروی یاری
که آتش چو ما در سراپا گرفتی؟
گرت نیست دل از غم عشق خونین
چرا رنگ خون دل ما گرفتی؟
بود موی او جای دلهای مسکین
تو مسکن در آن حلقه بیجا گرفتی
از آن طره پرشکن هان به یک سو
که بر دیده راه تماشا گرفتی
تو را بود رنگی و بویی نبودت
کنون بوی ازآن زلف بویا گرفتی
گلی بودی از هر گیا بیبهاتر
کنون زیب از آن روی زیبا گرفتی
نه تنها در آن حلقه بویی نداری
که با روی او آبرویی نداری
قطعهٔ ۳ - دشمن و دوست: دیگران از صدمه اعدا همینالند و منقطعهٔ ۵ - ابنای روزگار: یاری از ناکسان امید مدار
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
منبع اولیه: تبیان
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تو ای بیبها شاخک شمعدانی
که بر زلف معشوق من جا گرفتی
هوش مصنوعی: تو ای شاخک شمعدانی که به زیباییهای معشوق من آراسته شدهای و ارزش و بهایی نداری.
عجب دارم از کوکب طالع تو
که بر فرق خورشید مأوا گرفتی
هوش مصنوعی: من شگفتزدهام از اینکه ستاره بخت تو در بالای سر خورشید جا خوش کرده است.
قدم از بساط گلستان کشیدی
مکان بر فراز ثریا گرفتی
هوش مصنوعی: با دور شدن از زیباییهای گلستان، به جایگاهی بلند و والاتر از ستارهها دست پیدا کردی.
فلک ساخت پیرایهٔ زلف حورت
دل خود چو از خاکیان واگرفتی
هوش مصنوعی: آسمان زلف زیبای تو را به زیور آراسته است، همانطور که تو دل خود را از دنیای خاکی جدا کردی.
مگر طایر بوستان بهشتی؟
که جا بر سر شاخ طوبی گرفتی
هوش مصنوعی: آیا تو به مانند پرندهای از باغ بهشت نیستی که بر آرامش و زیبایی نشستهای؟
مگر پنجه مشکسای نسیمی؟
که گیسوی آن سروْبالا گرفتی
هوش مصنوعی: آیا نسیمی که مشک را به خود میگیرد، باعث نشده است که تو موهای بلند و زیبای آن سرو را بالا ببری؟
مگر دست اندیشهٔ مایی ای گل؟
که زلفش به عجز و تمنا گرفتی
هوش مصنوعی: آیا تو به خاطر فکر و اندیشه ما چنین کردی، ای گل؟ که زلفت را با ناتوانی و درخواست در دست گرفتی.
مگر فتنه بر آتشینروی یاری
که آتش چو ما در سراپا گرفتی؟
هوش مصنوعی: آیا جز این است که زشتی و فتنه تنها بر چهره زیبای معشوقآتشینمان تاثیر میگذارد، در حالی که خودمان همچون آتش در تمام وجودمان شعلهوریم؟
گرت نیست دل از غم عشق خونین
چرا رنگ خون دل ما گرفتی؟
هوش مصنوعی: اگر دل تو از غم عشق نرنجیده، پس چرا رنگ خون دل ما را به خود گرفتی؟
بود موی او جای دلهای مسکین
تو مسکن در آن حلقه بیجا گرفتی
هوش مصنوعی: موی او به عنوان سرپناهی برای دلهای بینوا و بیپناه بود، اما تو در آن دایره بیمورد جا گرفتید.
از آن طره پرشکن هان به یک سو
که بر دیده راه تماشا گرفتی
هوش مصنوعی: به آن دسته موی زیبا نگاه کن که بر چشمانت سایه انداخته و تو را به تماشا واداشته است.
تو را بود رنگی و بویی نبودت
کنون بوی ازآن زلف بویا گرفتی
هوش مصنوعی: تو ابتدا حالتی داشتی که رنگ و بویی نداشتی، اما اکنون از خوشبویی زلفهای معطر خود بهرهمند شدهای.
گلی بودی از هر گیا بیبهاتر
کنون زیب از آن روی زیبا گرفتی
هوش مصنوعی: تو گلی بودی که از هر گیاه دیگر برتر بودی، اما حالا بر زیباییات افزوده شده و از آن چهره زیبا بهرهمند گشتهای.
نه تنها در آن حلقه بویی نداری
که با روی او آبرویی نداری
هوش مصنوعی: تو نه تنها در آن جمع وجودی نداری که با دیدن چهرهاش، عزت و آبرو هم نداری.
خوانش ها
قطعهٔ ۴ - شاخک شمعدانی به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1389/03/04 09:06
نگین شکروی
بادرود وسپاس فراوان
دربیت چهارم "زلف حورت" ودر بیت هفتم "که زلفش" صحیح است. همچنین ابیات دوازده وسیزده این قطعه از قلم افتاده اند وبدینقرارند:
تو را بود رنگی و بویی نبودت
کنون بوی ازآن زلف بویاگرفتی
گلی بودی از هر گیا بی بهاتر
کنون زیب از آن روی زیبا گرفتی
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد. ضمناً احتمالاً در مورد بیت چهارم برای حفظ وزن باید «پیرایهٔ زلف حورت» خوانده شود که مطابق همین نحوهٔ خواندن علامتگذاری شد.