شمارهٔ ۹ - آتش جان
چون زلف توام جانا
در عین پریشانی
چون باد سحرگاهم
در بی سر و سامانی
من خاکم و من گردم
من اشگم و من دردم
تو مهری و تو نوری
تو عشقی و تو جانی
در بی سر و سامانی
خواهم، خواهم، خواهم که تو را در بر بنشانم و بنشینم
تا آتش جانم را بنشینی و بنشانی
از آتش سودایت دارم من و دارد دل
داغی که نمی بینی دردی که نمیدانی
دل با من و جان بی تو
نسپاری و بسپارم
کام از تو و تاب از من
نستانم و بستانی
در بی سر و سامانی
شمارهٔ ۸ - بوی عاشق: در پیش بی دردان چرا فریاد بی حاصل کنمشمارهٔ ۱۰ - شکوه عاشق: گه شکایت از گلی، گه شکوه از خاری کنم
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
منبع اولیه: تبیان
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چون زلف توام جانا
در عین پریشانی
هوش مصنوعی: عزیزم، مانند زلفهای تو که در عین بینظمی و در همریختگی زیبا هستند.
چون باد سحرگاهم
در بی سر و سامانی
هوش مصنوعی: مانند نسیم صبحگاهی که در بینظمی و بیمقامی میوزد، من نیز در حالتی بیسر و سامان قرار دارم.
من خاکم و من گردم
من اشگم و من دردم
هوش مصنوعی: من از خاک به وجود آمدهام و همچون غبار به این دنیا آمدهام. حالم از اشک و درد پر است و احساساتم را در این قالب میریزم.
تو مهری و تو نوری
تو عشقی و تو جانی
هوش مصنوعی: تو ماهی و نورانی، تو عشق هستی و جان من.
در بی سر و سامانی
هوش مصنوعی: در حالتی نابسامان و آشفته.
خواهم، خواهم، خواهم که تو را در بر بنشانم و بنشینم
تا آتش جانم را بنشینی و بنشانی
هوش مصنوعی: میخواهم تو را در آغوش بگیرم و در کنارم بنشانی تا شعلههای حسرت و آتش وجودم را خاموش کنی و خودت هم آرام بگیری.
از آتش سودایت دارم من و دارد دل
داغی که نمی بینی دردی که نمیدانی
هوش مصنوعی: من از عشق تو دلم پر از آتش است و دل من به اندازهای داغ است که تو نمیدانی، دردی که تو از آن خبر نداری.
دل با من و جان بی تو
نسپاری و بسپارم
هوش مصنوعی: دل در کنار من است، اما جانم بدون تو نمیتواند آرام بگیرد و نمیخواهم آن را به کسی دیگر بسپارم.
کام از تو و تاب از من
نستانم و بستانی
هوش مصنوعی: من از تو لذت و خوشی میخواهم، اما تو از من به هیچ وجه نمیتوانی لذت ببری و نمیخواهی.
در بی سر و سامانی
هوش مصنوعی: در حالتی که همهچیز به هم ریخته و نامرتب است، انسان احساس آشفتگی و سردرگمی میکند.