شمارهٔ ۵۰ - داغ جدایی
ساقیا امشب کجایی
تا ز خود یابم رهایی
بی تو از داغ جدایی
سوختم آتش گرفتم
تا گذشتی دامن افشان
دورم از دل، سیرم از جان
وز غمت چون شمع لرزان
سوختم، آتش گرفتم
من سراپا اشک و آهم
شعله بارد، از نگاهم
شمع طرب بودی مرا، امشب چرا، از دیده نهانی؟
رفتی و از سودای تو، دارد دلم، داغی که ندانی
داشتم آسودگی در کوی تو
سوختم چون شمع و گل، بی روی تو
از خاطرم ای شادی محفل، نرفتی
از چشم تر رفتی، ولی از دل نرفتی
از چشم تر رفتی، ولی از دل نرفتی
شمارهٔ ۴۹ - آرزو گم کرده: نه همزبانی، نه همنوایی تا به او بگویم ز عشقت حکایتیشمارهٔ ۵۱ - ای غم چه خواهی: از دیده بارم وز دل برآرم بی روی ماهی اشکی و آهی
اطلاعات
منبع اولیه: تبیان
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ساقیا امشب کجایی
تا ز خود یابم رهایی
هوش مصنوعی: ای ساقی، امشب کجا هستی تا از خودم آزاد شوم؟
بی تو از داغ جدایی
سوختم آتش گرفتم
هوش مصنوعی: بدون تو از شدت غم و درد جدایی خیلی رنج کشیدم و حس میکنم مثل این است که به آتش افتادهام.
تا گذشتی دامن افشان
دورم از دل، سیرم از جان
هوش مصنوعی: وقتی که تو از کنارم عبور کردی و دامن زیبايت را به طرف من افکندهای، باعث شدی که من از دل و جان خودم سیر شوم و از تو جدا شوم.
وز غمت چون شمع لرزان
سوختم، آتش گرفتم
هوش مصنوعی: از غم تو مانند شمعی لرزان سوختم و به آتش افتادم.
من سراپا اشک و آهم
شعله بارد، از نگاهم
هوش مصنوعی: من پر از اشک و آه هستم که از نگاهم سرازیر میشود.
شمع طرب بودی مرا، امشب چرا، از دیده نهانی؟
رفتی و از سودای تو، دارد دلم، داغی که ندانی
هوش مصنوعی: شمع شادابی و روشنی من بودی، اما امشب چرا از چشمم پنهان ماندهای؟ تو رفتی و دل من از یاد تو داغی دارد که تو هرگز از آن باخبر نیستی.
داشتم آسودگی در کوی تو
سوختم چون شمع و گل، بی روی تو
هوش مصنوعی: در کوی تو مثل شمع و گل، در آرامش و راحتی سوختم و جانی نداشتم بیحضور تو.
از خاطرم ای شادی محفل، نرفتی
از چشم تر رفتی، ولی از دل نرفتی
هوش مصنوعی: ای شادی جمع و خوشحالی، تو هرگز از یادم نرفتهای. اگر چه از نظر دور شدهای، اما همچنان در دل من حضور داری.
از چشم تر رفتی، ولی از دل نرفتی
هوش مصنوعی: هرچند که از نزدیکی و دیدار دور شدهای، اما احساس من همچنان به تو وابسته است و فراموشیات برایم ممکن نیست.