شمارهٔ ۴۵ - بهار شادی
سوی بستان شد ز نو وزان باد بهاری
بلبل با گل کرده تازه پیمان عشق و یاری
چمن ز گل خبر دهد از جمال نکویان
صبا ز دل برد محن با نسیم بهاری
شکوفه رخسار نکو آراید بنفشه از طره گره بگشاید
گیتی جوان شد نموده شبنم از گل بالین
به گریه ابر از غم چون فرهاد
به خنده گل هر دم چون شیرین
می آید ز صبا بوی گل، جلوه کند روی گل، با طنازی
بخور به شادی می که دور غم شد طی
به پای سرو و گل، به بانگ چنگ و نی
تا یک دم فرصت داری
هستی را نبود ثمری، غیر از مستی و بی خبری
طرف گلزاری، با گل رخساری، مستی کن
ساقی می ده تا گل باقیست که ایام عمر جاویدان نیست
وفا نباشد چو خنده گل، دنیا را بهار شادی فرصت دان یارا
شمارهٔ ۴۴ - پیمان شکن (ابوعطا): شود آیا که نسیم بهاریشمارهٔ ۴۶ - دیدی که رسوا شد دلم: دیدی که رسوا شد دلم
اطلاعات
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: تبیان
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سوی بستان شد ز نو وزان باد بهاری
بلبل با گل کرده تازه پیمان عشق و یاری
هوش مصنوعی: به باغ آمد و نسیم بهاری وزید، بلبل با گل تازه دوستی و عشق برقرار کرد.
چمن ز گل خبر دهد از جمال نکویان
صبا ز دل برد محن با نسیم بهاری
هوش مصنوعی: چمن با گلهایش زیباییهای خوشچهرگان را به ما نشان میدهد و نسیم بهاری با لطافت خود، غمها و دردهای دل را از ما دور میکند.
شکوفه رخسار نکو آراید بنفشه از طره گره بگشاید
گیتی جوان شد نموده شبنم از گل بالین
هوش مصنوعی: رخسار زیبا مانند شکوفهها جلوهگری میکند و در میان موهای گیسو، بنفشهها نمایان میشوند. جهان به جوانی و زیبایی خود بازگشته و شبنمها از گلها در برابر مهدی مطهر بریده میشوند.
به گریه ابر از غم چون فرهاد
به خنده گل هر دم چون شیرین
هوش مصنوعی: ابر به خاطر غم، اشک میریزد و فرهاد از شادی، هر لحظه مانند شیرین میخندد.
می آید ز صبا بوی گل، جلوه کند روی گل، با طنازی
بخور به شادی می که دور غم شد طی
هوش مصنوعی: نسیم صبحگاهی بوی گل را به همراه میآورد، گل به زیبایی خود را به نمایش میگذارد. با شادی بنوش، زیرا غم از ما دور شده است.
به پای سرو و گل، به بانگ چنگ و نی
تا یک دم فرصت داری
هوش مصنوعی: در کنار درخت سرو و گل، با صدای چنگ و نی، تا زمانی که فرصتی داری لذت ببر.
هستی را نبود ثمری، غیر از مستی و بی خبری
طرف گلزاری، با گل رخساری، مستی کن
هوش مصنوعی: زندگی هیچ ثمری جز تازیانهی شادی و غفلت از حقیقت ندارد. پس در میان گلزار زیبایی که چهرهاش چون گل میدرخشد، خود را در حال مستی فرو ببر.
ساقی می ده تا گل باقیست که ایام عمر جاویدان نیست
وفا نباشد چو خنده گل، دنیا را بهار شادی فرصت دان یارا
هوش مصنوعی: ای ساقی، تا زمانی که گل ها هنوز هستند، شراب بده. زیرا عمر انسان دائمی نیست و وفا و زیبایی مانند خنده گل ماندگار نمیماند. دنیا را به عنوان بهاری از شادی بشناس که فرصتی محدود است.