گنجور

شمارهٔ ۴۲ - من بیدل (سه گاه)

من بی دل ساقی به نگاهی مستم، تو به جامی دیگر چه بری از دستم
دو چشم فتنه انگیزت تا دیدم ای گل، قسم به نرگس مستت که از این می مستم
اثری با گردش چشمت، نبود در ساغر می ساغر می
دگران مست از می گلگلون، دل من از گردش وی، گردش وی
می و گل گر دل انگیزد، تو در آن لب گل و می داری
به لطافت چو بهشتی، به طراوت چو بهاری، به تار گیسو بنفشه زاری
ای گلستان سر کویت، گل بستان چون رویت کی باشد کی
تویی آن گل در گیتی، که نداری آفت دی، آفت دی
گل من بیا به ساحت باغ و چمن
که گل به سبزه پنهان گردد، ز شرم تو پریشان گردد
چو روی نازنینت، بیند، ز ناز خود پشیمان گردد
شبی ای مه، دمی ای گل، گذری کن بر سر ما
که جدا زان لب میگون، شده پرخون ساغر ما
چو دل از حسرت خون شد، نکند می چاره وی، چاره وی

اطلاعات

منبع اولیه: تبیان

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

من بی دل ساقی به نگاهی مستم، تو به جامی دیگر چه بری از دستم
دو چشم فتنه انگیزت تا دیدم ای گل، قسم به نرگس مستت که از این می مستم
هوش مصنوعی: من بدون دل و با یک نگاه تو مست شدم، تو چه تلاشی می‌کنی که مرا از دست بدهی؟ وقتی که چشم‌های فریبنده‌ات را دیدم، قسم می‌خورم به نرگس مست تو که به خاطر این شراب به شدت مست شدم.
اثری با گردش چشمت، نبود در ساغر می ساغر می
دگران مست از می گلگلون، دل من از گردش وی، گردش وی
هوش مصنوعی: چشم تو تأثیری دارد که در هیچ جام عیانی دیده نمی‌شود. دیگران از شراب سرخوش‌اند، اما دل من از چرخش نگاه تو پر از عشق و شگفتی است.
می و گل گر دل انگیزد، تو در آن لب گل و می داری
به لطافت چو بهشتی، به طراوت چو بهاری، به تار گیسو بنفشه زاری
هوش مصنوعی: اگر می و گل دل‌انگیز باشد، تو در آن لب گل و می، لطافتی داری مانند بهشت و تازگی‌ای مانند بهار، و گیسوی تو چون تار بنفشه‌های زار و دل‌نواز است.
ای گلستان سر کویت، گل بستان چون رویت کی باشد کی
تویی آن گل در گیتی، که نداری آفت دی، آفت دی
هوش مصنوعی: ای گلستان در مسیر تو، هنگامی که تو پیدا شوی، گلستان چه زیبا خواهد بود. تو، آن گل نادری هستی در این دنیا که هیچ کس مانند تو نیست و هیچ آسیبی به تو نمی‌رسد.
گل من بیا به ساحت باغ و چمن
هوش مصنوعی: عزیزم، بیایید به دشت و باغ به تماشای زیبایی‌ها برویم.
که گل به سبزه پنهان گردد، ز شرم تو پریشان گردد
چو روی نازنینت، بیند، ز ناز خود پشیمان گردد
هوش مصنوعی: وقتی که گل به خاطر شرم تو در میان سبزه‌ ها پنهان می‌شود و از زیبایی و ناز تو می‌بیند، خودش هم از ناز و خودخواهی‌اش پشیمان می‌شود.
شبی ای مه، دمی ای گل، گذری کن بر سر ما
که جدا زان لب میگون، شده پرخون ساغر ما
هوش مصنوعی: ای ماه شب، در کنار ما بمان و لحظاتی با ما باش. چرا که دوری از آن لب‌های شیرین، دل ما را شکسته و ساغر ما را پر از غم کرده است.
چو دل از حسرت خون شد، نکند می چاره وی، چاره وی
هوش مصنوعی: وقتی دل انسان از حسرت پر می‌شود، هیچ چیز نمی‌تواند به او آرامش دهد یا مشکلش را حل کند.