گنجور

شمارهٔ ۳۲ - لاله خونین (افشاری)

ای آتشین لاله، ای آتشین لاله، چون روی یاری
بر آن دل خونین، داغ که داری، داغ که داری
ساغر بود پر می، ساغر بود پر می، در روزگارت
یا بی نوا چون من، در روزگاری، در روزگاری
بخت اگر به کام تو بود، از چه خون به جام تو بود، به نوبهاران
خنده گر گناه تو بود، داغ دل گواه تو بود، به عشق یاران
دل تو خونین، لب تو خندان، دلداده یا دلبری
ز روی لیلی، ز قلب مجنون، خندان و خونین تری
من هم از شراب محبت چون تو جرعه نوشم
جان و دل در آتش ولیکن لاله سان خموشم
دارم دلی خونین، دارم دلی خونین، بی لاله رویی
افتاده چون اشکم، در خاک کویی، در خاک کویی
جویی ز خون رانم، جویی ز خون رانم، از دیده، بی او
چون لاله ای بینم، بر طرف جویی، بر طرف جویی
خیزد از جگر ناله من، دور از آتشین لاله من، به نوبهاران
دور از آن مه غنچه دهن، روز و شب بود دیده من، ستاره باران
فتادم از پا، به ناتوانی، چون سایه در کوی او
صبا پیامی به مهربانی از من ببر سوی او
کاتشین عذار تو ای گل برده صبر و هوشم
جان و دل در آتش ولیکن لاله سان خموشم

اطلاعات

منبع اولیه: تبیان

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای آتشین لاله، ای آتشین لاله، چون روی یاری
بر آن دل خونین، داغ که داری، داغ که داری
هوش مصنوعی: ای لاله‌ای که آتشینی، وقتی یارت بر دل خونین تو می‌نگرد، از درد و رنجی که داری، چقدر اندوهگین‌تری.
ساغر بود پر می، ساغر بود پر می، در روزگارت
یا بی نوا چون من، در روزگاری، در روزگاری
هوش مصنوعی: در دنیای زندگیت، یا مانند من که بی‌پناه و بی‌کس هستم، می‌توانی مثل ساغری که پر از شراب است، از لذت‌ها و خوشی‌ها بهره‌مند شوی.
بخت اگر به کام تو بود، از چه خون به جام تو بود، به نوبهاران
خنده گر گناه تو بود، داغ دل گواه تو بود، به عشق یاران
هوش مصنوعی: اگر خوش‌شانسی با تو بود، پس چرا دل‌تنگی در دل تو وجود دارد؟ اگر در روزهای بهار باید می‌خندیدی، چرا دلت همیشه غمگین است؟ عشق به دوستانت باید خوشحالت کند، اما تو در عوض، تنها درد و داغ را تجربه می‌کنی.
دل تو خونین، لب تو خندان، دلداده یا دلبری
ز روی لیلی، ز قلب مجنون، خندان و خونین تری
هوش مصنوعی: دل تو پر از درد و غم است، اما لبانت لبخند می‌زنند. تو یا عاشق هستی یا معشوقی که جلوه‌ات به لیلی می‌ماند، حال آنکه خودت از دل مجنون هم غمگین‌تر و دلشکسته‌تر به نظر می‌رسی.
من هم از شراب محبت چون تو جرعه نوشم
جان و دل در آتش ولیکن لاله سان خموشم
هوش مصنوعی: من هم از نوشیدنی عشق مانند تو می‌نوشم، با این حال جان و دلم در آتش است، اما مانند گل لاله خاموش و ساکت هستم.
دارم دلی خونین، دارم دلی خونین، بی لاله رویی
افتاده چون اشکم، در خاک کویی، در خاک کویی
هوش مصنوعی: قلبی پُر از غم دارم که مانند ساقه‌های لاله‌ای که رویش نیست، در خاک خیابان و کوچه‌ای افتاده است.
جویی ز خون رانم، جویی ز خون رانم، از دیده، بی او
چون لاله ای بینم، بر طرف جویی، بر طرف جویی
هوش مصنوعی: از چشمانم اشک می‌ریزم و این اشک‌ها مانند جوی‌هایی از خون است، چرا که بی او، حال مانند لاله‌ای پژمرده و افسرده هستم. در کناره‌ی جوی، در کناره‌ی جوی، تنها و غمگین نشسته‌ام.
خیزد از جگر ناله من، دور از آتشین لاله من، به نوبهاران
دور از آن مه غنچه دهن، روز و شب بود دیده من، ستاره باران
هوش مصنوعی: از دل من ناله‌ای بلند می‌شود، دور از لاله‌های آتشین من. در بهارهایی که دور از آن ماهی که غنچه لبش را باز کرده، روز و شب چشمانم بر ستاره‌ها می‌بارد.
فتادم از پا، به ناتوانی، چون سایه در کوی او
صبا پیامی به مهربانی از من ببر سوی او
هوش مصنوعی: به خاطر ناتوانی و شکست، همچون سایه در خیابان او، از نسیم صبح خواهش می‌کنم پیامی از محبت به او برساند.
کاتشین عذار تو ای گل برده صبر و هوشم
جان و دل در آتش ولیکن لاله سان خموشم
هوش مصنوعی: ای گل، زیبایی صورتت به قدری است که صبر و درک من را از بین برده است. هرچند که جان و دل من در آتش عشق تو می‌سوزد، اما مانند گل لاله ساکت و بی‌صدا هستم.

حاشیه ها

1402/11/24 03:01
شایان

به گوش جان سپردن این تصنیف از رهی معیری و روح الله خالقی با صدای استاد بنان واقعا لطف دیگری دارد ، به حق نوازشگر روح است
روح همه ایشان شاد