شمارهٔ ۱۲ - شب من
بشب نخفته چشم کس ز ناله زارم
که تا سحر چو مرغ شب فغان بود کارم
ستاره در حیرت ز چشم بیدارم
که بی رخ یارم
ز دیده تا سپیده دم ستاره میبارم ستاره میبارم
جان از زاری دل، وز بیماری دل، آمد بر لب من
دارم تیره شبی، هر دم تاب و تبی، فریاد از شب من
کجا بود یار من، دلدار من، که از غم روی او، چون موی او، شبی سیه دارم
لب و رخی چون برگ به رنگ و بو دارد
بلای جان و دل بود لبی که او دارد
ز من چه میپرسی که در جهان باری
چه آرزو داری
دلی که مست او بود
چه آرزو دارد چه آرزو دارد
شب چون شاهد ماه، بر این بام سیاه، سازد جلوه گری
من دور از مه خویش، نالم از دل ریش، چون مرغ سحری
چو بهره از صحبت آن ماهم نیست، ز سیر مه حاصلی جز آهم نیست
شبی سیه دارم
شمارهٔ ۱۱ - مستانه: ساقی بیا کز عقل و دین بیگانهام بیگانهشمارهٔ ۱۳ - سیرم از زندگانی (ابوعطا): سیرم از زندگانی
اطلاعات
منبع اولیه: تبیان
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بشب نخفته چشم کس ز ناله زارم
که تا سحر چو مرغ شب فغان بود کارم
هوش مصنوعی: در شب هیچکس خوابش نمیبرد به خاطر نالههای من، زیرا تا سپیدهدم مانند پرندهی شب ناله و فریاد میکنم.
ستاره در حیرت ز چشم بیدارم
که بی رخ یارم
هوش مصنوعی: ستارهها به خاطر چشمان بیدار من در حیرت هستند، زیرا من بدون دیدن چهره محبوبم به این حال و روز افتادهام.
ز دیده تا سپیده دم ستاره میبارم ستاره میبارم
هوش مصنوعی: از چشمانم تا صبحگاه، اشکهایی مثل ستاره میریزم.
جان از زاری دل، وز بیماری دل، آمد بر لب من
دارم تیره شبی، هر دم تاب و تبی، فریاد از شب من
هوش مصنوعی: دل من پر از غم و درد است و به خاطر این وضعیت، جانم به لبم رسیده است. در این شب تاریک و تلخ، هر لحظه در حال ناله و فریادم.
کجا بود یار من، دلدار من، که از غم روی او، چون موی او، شبی سیه دارم
هوش مصنوعی: کجاست یار من، عشق من، که به خاطر غم چهرهاش، مثل موهایش، شبی تاریک و غمگین دارم؟
لب و رخی چون برگ به رنگ و بو دارد
بلای جان و دل بود لبی که او دارد
هوش مصنوعی: چهره و لب او مانند برگ است که زیبا و خوشبو هستند، اما لبی که او دارد میتواند جان و دل را به خطر بیندازد.
ز من چه میپرسی که در جهان باری
چه آرزو داری
هوش مصنوعی: از من چه میپرسی که در این دنیا چه آرزویی داری؟
دلی که مست او بود
چه آرزو دارد چه آرزو دارد
هوش مصنوعی: دل عاشق که در عشق او غرق شده، هیچ آرزویی جز وصال و نزدیکی به معشوق ندارد.
شب چون شاهد ماه، بر این بام سیاه، سازد جلوه گری
من دور از مه خویش، نالم از دل ریش، چون مرغ سحری
هوش مصنوعی: در شب که مانند معشوقهای روشن و زیباست، من در این بام تاریک خود را به نمایش میگذارم و از دوری از محبوبم ناله میزنم. دل شکستهام چون پرندهای در صبح زود، ناله میکند.
چو بهره از صحبت آن ماهم نیست، ز سیر مه حاصلی جز آهم نیست
شبی سیه دارم
هوش مصنوعی: وقتی که از همراهی آن ماه زیبا بهرهای ندارم، تنها چیزی که از تماشای او به دست میآورم، فقط آه و اندوه است. امشب را در تاریکی میگذرانم.