آغوش صحرا
عیبجو دلدادگان را سرزنشها میکند
وای اگر با او کند دل آنچه با ما میکند
با غم جانسوز میسازد دل مسکین من
مصلحت بین است و با دشمن مدارا میکند
عکس او در اشک من نقشی خیالانگیز داشت
ماه سیمین جلوهها در موج دریا میکند
از طربناکی به رقص آید سحرگه چون نسیم
هرکه چون گل خواب در آغوش صحرا میکند
خاک پاک آن تهیدستم که چون ابر بهار
بر سر عالم فشاند هرچه پیدا میکند
دیده آزادمردان سوی دنیای دل است
سفله باشد آنکه روی دل به دنیا میکند
عشق و مستی را از این عالم بدان عالم بریم
درنماند هرکه امشب فکر فردا میکند
همچنان طفلی که در وحشتسرایی مانده است
دل درون سینهام بیطاقتیها میکند
هرکه تاب منت گردون ندارد چون رهی
دولت جاوید را از خود تمنا میکند
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: تبیان
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
حاشیه ها
1389/03/31 11:05
صفایی
بیت چهار:
سحرگه
بیت هشت:
همچنان طفلی...
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
1394/09/05 14:12
آناهیتا
احتراما
خاک پای آن تهیدستم؛ صحیح است.
1395/07/05 14:10
نوید
سلام
در بیت پنجم «خاک پای آن...» صحیح است.
متشکرم