گنجور

سوسن وحشی

دوش تا آتش می از دل پیمانه دمید
نیم‌شب صبح جهان‌تاب ز میخانه دمید
روشنی‌بخش حریق مه و خورشید نبود
آتشی بود که از باده مستانه دمید
چه غم ار شمع فرومرد که از پرتو عشق
نور مهتاب ز خاکستر پروانه دمید
عقل کوته‌نظر آهنگ نظربازی کرد
تا پریزاد من امشب ز پریخانه دمید
جلوه‌ها کردم و نشناخت مرا اهل دلی
منم آن سوسن وحشی که به ویرانه دمید
آتش‌انگیز بود باده نوشین گویی
نفس گرم رهی از دل پیمانه دمید

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: تبیان

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

سوسن وحشی به خوانش عندلیب
سوسن وحشی به خوانش نازنین بازیان

حاشیه ها

1389/03/31 11:05
صفایی

بیت دو:
روشنی بخش حریق مه و خورشید نبود
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.

1389/05/22 06:08
عباس

بیت اول:
نیمشب صبح جهانتاب ز میخانه دمید
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.

1391/04/21 08:07
سورنا

این بیت /جلوها کردم و نشناخت مرا اهل دلی-منم آن سوسن وحشی که به ویرانه دمید / همیشه شاهپور بختیار زمزمزه میکرده.

1391/07/12 23:10
soroush

roohe jofteshoon shad ham rahi ham bakhtiar:X

1391/09/25 02:11
هاشمی

با سلام
در مصراع اوّل بیت سوّم « فرو مرده » صحیح تر است.
«چه غم از شمعِ فرومرده که از پرتو عشق»

1395/05/06 23:08
نخعی

باسلام مرحوم رهی معیری درسرودن بیت اول این غزل احتمالابه مضمون این بیت حافظ توجه داشته است.حافظ فرمود به نیمشب اگرت آفتاب می باید/ز روی دختر گلچهر رزنقاب انداز

1397/11/30 13:01
سید محمد

در کلیات رهی معیری انتشارات زوار (چاپ چهارم - سال 1392) مصرع اول بیت دوم بدین صورت است [که صحیح تر به نظر می رسد]:
"روشنی بخشِ حریفان، مه و خورشید نبود"
لطفاً اصلاح کنید.

1398/06/19 16:09
مصیب مهرآشیان مسکنی

با سلام چرا ما علاقه داریم بزرگترین شاعر زمان خود را زیر دست حافظ و سعدی نگه کنیم انها جای خودشان را دارند و اینها جای خودحضرت حافظ هم باده را به آفتاب تشبیه نموده ولی نه به این زیبایی حضرت رهی معیری و لدا چرا از ابهت ایتهاره کم کرده ایم تا با واژه بلند و کشیه حریفان زیباتر کنیم حریفان محدود میکند ولی حریق نه عمومیت میدهد می زده و عیر میزده بازد از آتش می مستفید شوند مثلا من اگر بگویم یک بیت مانند اشعار فلسفی حضرت حکیم سبزواری حافظ ندارد شاید همه گردن مرا بزننو ولی انچه مسلم است عرفان حافژ خرفتی و و تحریف قران است که همه بر این عقیده اند که من ملک بودم و جنات بریم جایم بود و چون ادم گندم خورد به این دنیای خراب اباد آمدم البته قران از هبوط ادم می فرماید نه ابنکه از بهشت ومده و بهشتی بود ه چوندگندم خورده به این دنیا امده این عقیده مخالف ایه شریفه قران است که می فرماید انی جاعل و فی الارض خلیفه میخواهم در روی زمین دقت کنید جاعل و فی الارض فی الارض در ارض. که زمین باشد خلیفه خودم را خلق کنم وقتی پیش از خلقت خدا چنین فرموده و بشر فقد برای زمین خلق شده چرا حضرت ادم ابوالبشر را ما گناهکار میدانیم و این را دانسته باشید خداواند هیچگاه اشتباه نمیکند که اول برایربهشت خلق کند و بعد تصمیمش عوض شود. و این عقیده رادحافظ و عرفای پوشاالی که طالب خرافات انسان هستند میگویند والا برایرفلاسفه نهدبودم بودم ارزشی دارد ونه ملک بودن که هیچ شعوری از خود ندارد و حکیم سبزوار نمیگوبد بووم داشتم بلکه میگوید هستم و برتری دارم
این غزل را دو سه ببتی بگویم تا شارژ شوزد
اختران پرتو مشکات دل انور ما
دل ما مظهر کل کل همگی مظهر ما
نه همین روی زمین را همه باب الهیم
نه فلک در دورانند بدور سر ما
نزد ما پیر خرد طفل دبستانی است
فلسفه مقتبسیست از دل دانشور ما
حکیم سبزواری حاج ملا هادی اسرار

1398/08/31 14:10
محمدجواد

لطفا تصحیح شود: روشنی‌بخش حریفان، مه و خورشید نبود