گنجور

بار گران

زندگی بر دوش ما بار گرانی بیش نیست
عمر جاویدان عذاب جاودانی بیش نیست
لاله بزم‌آرای گلچین گشت و گل دمساز خار
زین گلستان بهره بلبل فغانی بیش نیست
می‌کند هر قطره اشکی ز داغی داستان
گرچه شمعم شکوه دل را زبانی بیش نیست
آنچنان دور از لبش بگداختم کز تاب درد
چون نی اندام نحیفم استخوانی بیش نیست
من اسیرم در کف مهر و وفای خویشتن
ورنه او سنگین دل نامهربانی بیش نیست
تکیه بر تاب و توان کم کن که در میدانِ عشق
آن ز پا افتاده‌ای وین ناتوانی بیش نیست
قوت بازو سلاح مرد باشد کآسمان
آفت خلق است و در دستش کمانی بیش نیست
هر خس و خاری درین صحرا بهاری داشت لیک
سربه‌سر دوران عمر ما خزانی بیش نیست
ای گل از خون رهی پروا چه داری؟ کان ضعیف
پر شکسته طایر بی‌آشیانی بیش نیست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: تبیان

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زندگی بر دوش ما بار گرانی بیش نیست
عمر جاویدان عذاب جاودانی بیش نیست
هوش مصنوعی: زندگی تنها یک بار سنگین بر دوش ماست و عمر ابدی هیچ چیز جز عذابی ابدی نیست.
لاله بزم‌آرای گلچین گشت و گل دمساز خار
زین گلستان بهره بلبل فغانی بیش نیست
هوش مصنوعی: لاله به عنوان زیبای باغ، جایگاهی را پیدا کرد و گل نیز همدم خارها شده است. در این گلستان، بلبل تنها از صدای خود استفاده می‌کند و بهره‌ای جز ناله و فغان ندارد.
می‌کند هر قطره اشکی ز داغی داستان
گرچه شمعم شکوه دل را زبانی بیش نیست
هوش مصنوعی: هر قطره اشک نشان‌دهنده درد و غم داستانی است، اگرچه من مانند شمعی هستم که تنها به تصویر کشیدن غم دل، توانایی بیان ندارد.
آنچنان دور از لبش بگداختم کز تاب درد
چون نی اندام نحیفم استخوانی بیش نیست
هوش مصنوعی: به قدری از لب او دور شده‌ام که از شدت درد، بدن ضعیفم دیگر چیزی جز استخوان باقی نمانده است.
من اسیرم در کف مهر و وفای خویشتن
ورنه او سنگین دل نامهربانی بیش نیست
هوش مصنوعی: من دلبسته و گرفتار عشق و وفای خودم هستم، وگرنه او در حقیقت بی‌رحم و سنگدل است.
تکیه بر تاب و توان کم کن که در میدانِ عشق
آن ز پا افتاده‌ای وین ناتوانی بیش نیست
هوش مصنوعی: به خودت فشار نیاور و از توانایی‌های اندکت کم کن، زیرا در عشق دچار افت شده‌ای و این ناتوانی تو نشانه‌ای از ضعف بیشتر نیست.
قوت بازو سلاح مرد باشد کآسمان
آفت خلق است و در دستش کمانی بیش نیست
هوش مصنوعی: قدرت و نیروی مردانگی زمانی معنا پیدا می‌کند که با سلاح اطمینان و توانایی همراه باشد. در این جهان پر از چالش‌ها و مشکلات، تنها یک کمان در دست آنان است که می‌تواند نمادی از اراده و تلاش باشد.
هر خس و خاری درین صحرا بهاری داشت لیک
سربه‌سر دوران عمر ما خزانی بیش نیست
هوش مصنوعی: در این صحرا هر گیاهی یک بهار داشته، اما عمر ما فقط فصل خواب و سردی است و گویی همیشه در حال خزانی به سر می‌بریم.
ای گل از خون رهی پروا چه داری؟ کان ضعیف
پر شکسته طایر بی‌آشیانی بیش نیست
هوش مصنوعی: ای گل، نگران چه چیزی هستی؟ چون این موجود ضعیف و آسیب‌دیده، بیشتر از یک پرنده بی‌خانمان نیست.

خوانش ها

بار گران به خوانش عندلیب
بار گران به خوانش نازنین بازیان

حاشیه ها

1389/01/03 16:04
mareshtani

mesraje dowome beide tschaharom(tschun nei)1
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.

1389/03/31 11:05
صفایی

بیت شش:
تکیه بر تاب و توان کم کن در این میدان عشق
بیت هفت:
...
آفت خلق است و...
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.

1396/06/25 09:08
سید جواد

سلام. این شعر رو ستار در آلبوم اشک در آواز دشتی اجرا کردند.

1396/06/25 16:08

آسید جواد
این همه امیدو عشق به زندگی که در این غزل "کمر بندی " موج میزند ، آدمی را بدین نتیجه میرساند که کسروی درست می گفت.
من نمی دانستم ستار در دشتی هم خوانده است!!

1396/09/08 22:12
ناصر عصیر

این شعر را هنرمندفقید افغانی احمد ظاهر خیلی عالی خوانده

1396/09/08 22:12
ناصر عصیر

احمد ظاهر اواز خوان افغانی هم این شعر را بسیار غالی خوانده است .

1399/05/24 11:07

درود
من دو نسخه‌ی گوناگون از دو ناشر گوناگون رو بررسی کردم و در هر دو این مصرع را بدین‌صورت یافتم:
تکیه بر تاب و توان کم کن که در میدان عشق
تمنا دارم اصلاح شود
سپاس

1399/08/12 05:11

این شعر زیبا را دکتور صادق فطرت ناشناس چهل پنجا سال پیش بسیار زیبا خوانده است.
لاله بزم آرای گلچین گشت و گل دمساز خار
زین گلستان بهره بلبل فغانی بیش نیست
می کند هر قطره اشکی ز داغی داستان
گر چه شمعم شکوه دل را زبانی بیش نیست
آنچنان دور از لبش بگداختم کز تاب درد
چون نی اندام نحیفم استخوانی بیش نیست
من اسیرم در کف مهر و وفای خویشتن
ورنه او سنگین دل نامهربانی بیش نیست

1399/08/17 14:11
محسن

من اسیرم در کف اشک و صفای خویشتن