ستاره خندان
به گوش همنفسان آتشین سرودم من
فغان مرغ شبم یا نوای عودم من؟
مرا ز چشم قبول آسمان نمیافکند
اگر چو اشک ز روشندلان نبودم من
مخور فریب محبت که دوستداران را
به روزگار سیهبختی آزمودم من
به باغبانی بیحاصلم بخند ای برق
که لاله کاشتم و خار و خس درودم من
نبود گوهر یکدانهای در این دریا
وگرنه چون صدف آغوش میگشودم من
به آبروی قناعت قسم که روی نیاز
به خاکپای فرومایگان نسودم من
اگرچه رنگ شفق یافت دامنم از اشک
همان ستاره خندان لبم که بودم من
گیاه دشت جنون خرم از من است رهی
که از سرشک روان رشک زندهرودم من
به یاد فیضی و گلبانگ عاشقانه اوست
اگر ترانه مستانهای سرودم من
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: تبیان
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به گوش همنفسان آتشین سرودم من
فغان مرغ شبم یا نوای عودم من؟
هوش مصنوعی: من در برابر همنفسانم فریاد میزنم و میگویم که آیا من صدای غمانگیز پرنده شب هستم یا نغمه خوش عود؟
مرا ز چشم قبول آسمان نمیافکند
اگر چو اشک ز روشندلان نبودم من
هوش مصنوعی: اگر من همچون اشک بر روی صورت روشنفکران نبودم، آسمان مرا با چشم پذیرش خود نمینگریست.
مخور فریب محبت که دوستداران را
به روزگار سیهبختی آزمودم من
هوش مصنوعی: فریب عشق و محبت را نخور، چرا که تجربهام نشان داده که دوستداران در روزهای سخت و بدبختی واقعی خود را نشان میدهند.
به باغبانی بیحاصلم بخند ای برق
که لاله کاشتم و خار و خس درودم من
هوش مصنوعی: ای درخشش زیبا، به من که در زندگیام دستاوردی ندارم، بخند. من تلاش کردم گل لالهی زیبایی بکاشم، اما نتیجهاش فقط خار و علفهای هرز بود.
نبود گوهر یکدانهای در این دریا
وگرنه چون صدف آغوش میگشودم من
هوش مصنوعی: اگر در این دریا گوهر نایابی وجود میداشت، من هم مانند صدفی، آغوشم را برای استقبال از آن میگشائیدم.
به آبروی قناعت قسم که روی نیاز
به خاکپای فرومایگان نسودم من
هوش مصنوعی: به حرمت قناعت و کافی بودن، قسم میخورم که هرگز برای برآورده کردن خواستههایم به کسی که مقامش پایینتر است، نیفتادم و دست نیاز به او دراز نکردم.
اگرچه رنگ شفق یافت دامنم از اشک
همان ستاره خندان لبم که بودم من
هوش مصنوعی: هرچند که دامنم از اشک پر شده و به رنگ غروب درآمده، اما همان ستارهای که لبخند به لبم میآورد، هنوز در درون من وجود دارد.
گیاه دشت جنون خرم از من است رهی
که از سرشک روان رشک زندهرودم من
هوش مصنوعی: خوشحالی و شادابی گیاهان دشت جنون از من نشأت میگیرد، و مسیری که از اشک من به وجود آمده همچون زندهرود، حسادتبرانگیز است.
به یاد فیضی و گلبانگ عاشقانه اوست
اگر ترانه مستانهای سرودم من
هوش مصنوعی: اینکه من ترانهای عاشقانه و شاداب خواندهام، به خاطر خاطرهای از فیضی و صدای دلنشین اوست.
حاشیه ها
1389/04/01 20:07
نگین شکروی
با درود وسپاس فراوان
مراد از "فیضی" ، شاعر و ادیب پارسی زبان هندی "فیضی دکنی " است.
1397/01/10 16:04
ایرانی
سخن اهل دل است این غزل زیبا و به راستی یکی از شاهکار های ادبی معاصر میباشد.