گنجور

جلوهٔ ساقی

در قدح عکس تو یا گل در گلاب افتاده است؟
مهر در آیینه یا آتش در آب افتاده است؟
بادهٔ روشن دمی از دست ساقی دور نیست
ماه امشب همنشین با آفتاب افتاده است
خفته از مستی به دامان ترم آن لاله‌روی
برق از گرمی در آغوش سحاب افتاده است
در هوای مردمی از کید مردم سوختیم
در دل ما آتش از موج سراب افتاده است
طی نگشته روزگار کودکی پیری رسید
از کتاب عمر ما فصل شباب افتاده است
آسمان در حیرت از بالانشینی‌های ماست
بحر در اندیشه از کار حباب افتاده است
گوشهٔ عزلت بود سرمنزل عزت رهی
گنج گوهر بین که در کنج خراب افتاده است

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: تبیان

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

جلوهٔ ساقی به خوانش زهره لطیفی
جلوهٔ ساقی به خوانش عندلیب
جلوهٔ ساقی به خوانش نازنین بازیان

حاشیه ها

1388/10/01 00:01
نگین شکروی

بادرودوسپاس فراوان
در بیت دوم "نیست" صحیح است.
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.

1391/06/30 00:08
حسام

منظور رهی از مصرع های 6و8و12 چیه ؟

1393/08/15 02:11
حسین

آیت الله شبیری زنجانی می گوید بر اساس اظهار نظ شاعر در بیتی که می گوید فضل شباب افتاده است، باید مقداری از روزگار کودکی هم از دفتر زندگی شخص افتاده باشد و این را پیشنهاد می کند: "تا که شد طی روزگار کودکی، پیری رسید"(البته در قالب بیت جدا نه بیت مندرج در یک غزل)کتاب:جرعه ای از دریا.ج2، ص635.
ولی به نظر من این برداشت درست نیست و شاعر در پی این نیست که بگوید تمام یا بخشی از فصل کودکی هست یا نیست. در پی نفی کلی یک فصل است و این فقط در باب فصل جوانی وی صدق کرده حال تمام کودکی را گذرانده باشد یا بخشی را.

1396/12/09 16:03
ایرانی

این بیت زیباهم بعد از بیت پنجم آمده است لطفا اضافه کنید :
نیست شبنم این که بینی در چمن،کز اشتیاق/پیش لبهایت، دهان غنچه آب افتاده است.با تشکر.

1398/12/14 17:03

درود بر تمام عزیزان شعر دوست---شاعر میگوید من هنوز کودکی بودم که با رنج و درد روزگار آشنا شدم و این دردو رنج شاعر هم از دانش و علم و آگاهی او بوده. شاعر تلاش کرده که بگوید در جوانی مانند پیران می اندیشیده و دارای جهان بینی کامل و پخته ائی بوده.و بنظر نمی رسد که گلایه کرده باشد---بلکه بنوعی از خودش تعریف کرده------

1399/08/14 18:11
محسن

شاعر ابیاتی از زبان ساقی و گاه ابیاتی از زبان حال خود میگوید
و گاه احوال را در هم تنیده و یک حال واحد را نقش میکند