گنجور

بهشت آرزو

بر جگر داغی ز عشق لاله‌رویی یافتم
در سرای دل بهشت آرزویی یافتم
عمری از سنگ حوادث سوده گشتم چون غبار
تا به امداد نسیمی ره به کویی یافتم
خاطر از آیینه صبح است روشن‌تر مرا
این صفا از صحبت پاکیزه‌رویی یافتم
گرمی شمع شب‌افروز آفت پروانه شد
سوخت جانم تا حریف گرم‌خویی یافتم
بی‌تلاش من غم عشق توام در دل نشست
گنج را در زیر پا بی‌جست‌و‌جویی یافتم
تلخ‌کامی بین که در میخانه دلدادگی
بود پر خون جگر هرجا سبویی یافتم
چون صبا در زیر زلفش هرکجا کردم گذار
یک جهان دل‌بسته بر هر تار مویی یافتم
ننگ رسوایی رهی نامم بلندآوازه کرد
خاک راه عشق گشتم آبرویی یافتم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: تبیان

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

بهشت آرزو به خوانش زهره لطیفی
بهشت آرزو به خوانش عندلیب
بهشت آرزو به خوانش نازنین بازیان

حاشیه ها

1394/07/19 14:10
محمد حسین

هر چند غم عشق ویرانگر است و بسیار آزار دهنده ولی وجود و فطرت انسان این غم را دوست دارد و در این شعر مرحوم رهی معیری از وجود این غم عشق در وجود خود اظهار رضایت میکند و حتی از آن تعبیر به گنجی میکند که بدون جستجو یافته است، به این دلیل بدون جستجو ؛ چون شعله ور شدن عشق در وجود انسان امری اختیاری نیست و هر نفس لطیفی در برابر جمال بی اختیار می شود! کلاً همین که انسان چیزی و آرزویی در وجود خود برای انس گرفتن و شوق نزدیک شدن و تلخی دور شدن داشته باشد کلاً زندگی را وارونه می کند، این ها همه ناشی از فطرت خدا طلبی ما است که بعضی از مواقع آن که ما را واله می کند عشق به مخلوقات اوست و لی این مجازی است به قول یکی از عرفا به جای اینکه مبهوت نوری که از روزنه ی پنجره آمده شده ای بزن بیرون و آفتاب را تماشا کن!!!

1395/04/16 23:07
میرزا

سلام!
با عرض سپاس، به گمانم بیت هفتم مصراع دوم "یک" به اشتباه "بک" درج شده.

1395/08/13 21:11
محمد محمدی

با سلام
بک جهان دل بسته بر هر تارمویی یافتم
بک لطفا اصلاح شود....

1396/06/04 00:09
امین

خیلی زیباست این غزل.