گوهر تابناک
زبون خلق ز خلق نکوی خویشتنم
چو غنچه تنگدل از رنگ و بوی خویشتنم
به عیب من چه گشاید زبان طعنه حسود
که با هزار زبان عیبجوی خویشتنم
مرا به ساغر زرین مهر حاجت نیست
که تازه روی چو گل از سبوی خویشتنم
نه حسرت لب ساقی کشد نه منت جام
به حیرت از دل بیآرزوی خویشتنم
به خواب از آن نرود چشم خستهام تا صبح
که همچو مرغ شب افسانهگوی خویشتنم
به روزگار چنان رانده گشتم از هر سوی
که مرگ نیز نخواند به سوی خویشتنم
به تابناکی من گوهری نبود رهی
گهر شناسم و در جستجوی خویشتنم
ترک خودپرستی کن: گر به چشم دل جانا جلوههای ما بینیخیالانگیز: خیالانگیز و جانپرور چو بوی گل سراپایی
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: تبیان
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خوانش ها
گوهر تابناک به خوانش زهره لطیفی
گوهر تابناک به خوانش عندلیب
گوهر تابناک به خوانش نازنین بازیان
حاشیه ها
1388/10/27 21:12
نگین شکروی
بادرودوسپاس فراوان
دربیت دوم "که با هزار زبان" ودربیت سوم "حاجت نیست" ودربیت چهارم "از دل بی آرزوی" صحیح است.
---
پاسخ: با تشکر، طبق فرموده اصلاح شد.
1389/12/11 09:03
framarz
i love you
1398/01/19 17:04
ایرانی
به به عجب غزل زیبایی. لذت بردم. یادش گرامی.
1398/09/20 03:12
احمد
با سلا و سپاس، در بیت دوم «عیبجو» میبایست «عیبگو» باشد. زبان میتواند عیبگو باشد نه عیبجو، لذا «که با هزار زبان عیبگوی خویشتنم». پایدار باشید.
1399/08/14 15:11
محسن
چه زیباست ... دست مریزاد
که همچو مرغ حق افسانه گوی خویشتنم