گنجور

بی‌نصیب

کنج غم هست اگر بزم طرب جایم نیست
هست خون دل اگر باده به مینایم نیست
به سراپای تو ای سرو سهی قامت من
کز تو فارغ سر مویی به سراپایم نیست
تو تماشاگه خلقی و من از باده شوق
مستم آنگونه که یارای تماشایم نیست
چه نصیبی است کز آن چشمه نوشینم هست؟
چه بلایی است کز آن قامت و بالایم نیست
گوهری نیست به بازار ادب ور نه رهی
دامن دریا چون طبع گهرزایم نیست

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: تبیان

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کنج غم هست اگر بزم طرب جایم نیست
هست خون دل اگر باده به مینایم نیست
هوش مصنوعی: اگر دلم پر از غم باشد، جایی برای شادی و خوشگذرانی ندارم. حتی اگر شراب داشته باشم، باز هم نمی‌توانم از آن لذت ببرم چون قلبم پر از درد و اندوه است.
به سراپای تو ای سرو سهی قامت من
کز تو فارغ سر مویی به سراپایم نیست
هوش مصنوعی: به تمام وجود تو ای سرو زیبای قد، من چنان تحت تاثیر تو هستم که حتی خاطر نداشتن از یک مو از بدنم را نیز ندارم.
تو تماشاگه خلقی و من از باده شوق
مستم آنگونه که یارای تماشایم نیست
هوش مصنوعی: تو محل دیده شدن دیگران هستی و من به قدری از شوق و عشق سرمستم که تواناییش را ندارم تا تو را تماشا کنم.
چه نصیبی است کز آن چشمه نوشینم هست؟
چه بلایی است کز آن قامت و بالایم نیست
هوش مصنوعی: من چه بهره‌ای از آن چشمه گوارا دارم؟ و چه مصیبت و زحمتی است که از زیبایی و قامت دلربای خودم بی‌نصیبم؟
گوهری نیست به بازار ادب ور نه رهی
دامن دریا چون طبع گهرزایم نیست
هوش مصنوعی: در بازار ادب، جواهری وجود ندارد و اگر بود، من به مانند طبع خودم، نمی‌توانستم آن را به دست آورم.

حاشیه ها

1389/03/04 14:06
نگین شکروی

بادرودوسپاس فراوان
این شعریکی ازغزلیات زیبای رهی است که مطلع و مقطع آن از قلم افتاده اند و بدینقرارند:
کنج غم هست, اگر بزم طرب جایم نیست
هست خون دل, اگر باده به مینایم نیست
گوهری نیست به بازار ادب ورنه "رهی"
دامن دریا چون طبع گهر زایم نیست
---
پاسخ: با تشکر، بیتهای جاافتاده اضافه شدند.

1394/12/25 11:02
ح. رهگذر

با درود و سپاس.
مصراع آخر از لحاظ وزنی مشکل دارد. الان متأسفانه دیوان رهی در دسترسم نیست که ببینم چه ضبط شده. لطفاً در صورت امکان، اصلاح فرمایید.

1394/12/25 12:02
سمانه ، م

برداشت دوستان از این بیت :
گوهری نیست به بازار ادب ور نه رهی
دامن دریا چون طبع گهرزایم نیست
چیست ؟
آَیا منظور رهی این است که : گوهرشناسی در دنیای ادب نمی بینم که خریدار گهر های من باشد ؟

1399/01/14 17:04

درود بر ادیبان--مفاخره و گلایه در بین شعرا معمول و مرسوم است و رهی در این بیت هم از زمانه گلایه دارد و هم به طبع خودش فخر میکند

1399/09/01 06:12
رهی رهگذر

جناب ح. رهگذر،
با درود! فکر کنم مصراع آخرین صرف سکته عروضی دارد. به جای دو هجای کوتاه، یک هجای دراز آمده است. سپاس