گنجور

بی‌نصیب

کنج غم هست اگر بزم طرب جایم نیست
هست خون دل اگر باده به مینایم نیست
به سراپای تو ای سرو سهی قامت من
کز تو فارغ سر مویی به سراپایم نیست
تو تماشاگه خلقی و من از باده شوق
مستم آنگونه که یارای تماشایم نیست
چه نصیبی است کز آن چشمه نوشینم هست؟
چه بلایی است کز آن قامت و بالایم نیست
گوهری نیست به بازار ادب ور نه رهی
دامن دریا چون طبع گهرزایم نیست

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: تبیان

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

حاشیه ها

1389/03/04 14:06
نگین شکروی

بادرودوسپاس فراوان
این شعریکی ازغزلیات زیبای رهی است که مطلع و مقطع آن از قلم افتاده اند و بدینقرارند:
کنج غم هست, اگر بزم طرب جایم نیست
هست خون دل, اگر باده به مینایم نیست
گوهری نیست به بازار ادب ورنه "رهی"
دامن دریا چون طبع گهر زایم نیست
---
پاسخ: با تشکر، بیتهای جاافتاده اضافه شدند.

1394/12/25 11:02
ح. رهگذر

با درود و سپاس.
مصراع آخر از لحاظ وزنی مشکل دارد. الان متأسفانه دیوان رهی در دسترسم نیست که ببینم چه ضبط شده. لطفاً در صورت امکان، اصلاح فرمایید.

1394/12/25 12:02
سمانه ، م

برداشت دوستان از این بیت :
گوهری نیست به بازار ادب ور نه رهی
دامن دریا چون طبع گهرزایم نیست
چیست ؟
آَیا منظور رهی این است که : گوهرشناسی در دنیای ادب نمی بینم که خریدار گهر های من باشد ؟

1399/01/14 17:04

درود بر ادیبان--مفاخره و گلایه در بین شعرا معمول و مرسوم است و رهی در این بیت هم از زمانه گلایه دارد و هم به طبع خودش فخر میکند

1399/09/01 06:12
رهی رهگذر

جناب ح. رهگذر،
با درود! فکر کنم مصراع آخرین صرف سکته عروضی دارد. به جای دو هجای کوتاه، یک هجای دراز آمده است. سپاس