شمارهٔ ۶۶
فصل گل شد، سیر باغ و بوستانم آرزوست
سیر باغ و بوستان با دوستانم آرزوست
الفت پیر کهن بانو جوان خوش دولتی است
پیرم و این دولت از بخت جوانم آرزوست
تا کنم فارغ ز حرف این و آن شرب مدام
خانه ی دربسته در کوی مغانم آرزوست
با می و میخانه، بی انصاف و کافر نعمتم
گر بگویم کوثر و باغ جنانم آرزوست
آرزوی رویش از دل کم نمی گردد مرا
گر دمی صد بار می بینم همانم آرزوست
چون ننالم زین تغابن من که با این نیم جان
یک جهان جان بهر آن جان جهانم آرزوست
دل فسرد از وضع یاران صفاهانم رفیق
چند روزی سیر آذربایجانم آرزوست
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
فصل گل شد، سیر باغ و بوستانم آرزوست
سیر باغ و بوستان با دوستانم آرزوست
هوش مصنوعی: فصل شکوفهها و گلها فرا رسیده و آرزو دارم که به گردش در باغ و بوستان بپردازم. همچنین دوست دارم که این لحظات زیبا را با دوستانم شریک شوم.
الفت پیر کهن بانو جوان خوش دولتی است
پیرم و این دولت از بخت جوانم آرزوست
هوش مصنوعی: محبت و دوستی با آن زن سالخورده برای من که پیر هستم، خوشبختی و سعادت به همراه دارد و من آرزو میکنم که این خوشبختی از سرنوشت جوانی نصیب من شود.
تا کنم فارغ ز حرف این و آن شرب مدام
خانه ی دربسته در کوی مغانم آرزوست
هوش مصنوعی: برای رهایی از حرف و حدیثهای دیگران، آرزو دارم پیوسته در خانهای بسته در کوی مغان باشم و به نوشیدن بپردازم.
با می و میخانه، بی انصاف و کافر نعمتم
گر بگویم کوثر و باغ جنانم آرزوست
هوش مصنوعی: با نوشیدنی و خوشگذرانان، اگرچه ناعادلانه و بیایمان باشم، اما اگر بخواهم از نعمتم بگویم، آرزویم بهشت و چشمه کوثر است.
آرزوی رویش از دل کم نمی گردد مرا
گر دمی صد بار می بینم همانم آرزوست
هوش مصنوعی: هرگز دل از آرزوی دیدن او سیر نمیشود، حتی اگر روزی صد بار هم او را ببینم، همچنان آرزویم اوست.
چون ننالم زین تغابن من که با این نیم جان
یک جهان جان بهر آن جان جهانم آرزوست
هوش مصنوعی: من از این بیعدالتی و فریب که به من رسیده شکایت نمیکنم، زیرا با این نیمهجان خود، آرزوی به دست آوردن تمامی جانها را دارم که برای آن جان بزرگ، قلبم تنگ است.
دل فسرد از وضع یاران صفاهانم رفیق
چند روزی سیر آذربایجانم آرزوست
هوش مصنوعی: دل من از حال و وضعیت دوستانم در صفاهان به شدت ناراحت و افسرده است. تنها آرزوی من این است که چند روزی در آذربایجان سفر کرده و آرامش و لذت ببرم.

رفیق اصفهانی