گنجور

شمارهٔ ۵۲

صد جفا بر دلم از یار جفاکاری هست
لیک خوشدل به همینم که مرا یاری هست
شاد از آنم به غم عشق تو گر صبر مرا
اندکی نیست و لیکن غم بسیاری هست
به طبیب من بیمار که گوید که تو را
جان به لب آمده، دل خون شده، بیماری هست
بر دل آزار تو ای یار بود خوش ورنه
چون تو در هر طرفی یار دلازاری هست
سوی صحرا ز پی صید چه تازی که به شهر
همچو من هر طرفت صید گرفتاری هست
پا به گلشن ننهد، گل نزند بر سرخویش
هر که را زان گل روی تو به دل خاری هست
منم آن مرغ که از بیضه چو آمد بیرون
به قفس رفت و ندانست که گلزاری هست
از که یاری طلبم وز که مدد جویم آه
در دیاری که نه یاری نه مددکاری هست
آمد آن دلبر و دل برد ز من لیک، رفیق
گر دلی نیست مرا شکر که دلداری هست

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

صد جفا بر دلم از یار جفاکاری هست
لیک خوشدل به همینم که مرا یاری هست
هوش مصنوعی: بر دل من از طرف یار سختی‌های زیادی وارد شده است، اما من خوشحالم که همچنان یاری دارم.
شاد از آنم به غم عشق تو گر صبر مرا
اندکی نیست و لیکن غم بسیاری هست
هوش مصنوعی: از اینکه در عشق تو غم دارم خوشحالم، هرچند که تحمل من کم است و دردهای زیادی را تجربه کرده‌ام.
به طبیب من بیمار که گوید که تو را
جان به لب آمده، دل خون شده، بیماری هست
هوش مصنوعی: به پزشک من که می‌گوید حالت بسیار بد است و به لب مرگ نزدیک شده‌ای، اما در واقع بیماری وجود دارد.
بر دل آزار تو ای یار بود خوش ورنه
چون تو در هر طرفی یار دلازاری هست
هوش مصنوعی: تو ای دوست، اگر قلبم را به درد می‌آوری، خوشحال هستم، زیرا در هر جا که بروم، یارانی که دل را به درد می‌آورند وجود دارند.
سوی صحرا ز پی صید چه تازی که به شهر
همچو من هر طرفت صید گرفتاری هست
هوش مصنوعی: به دشت می‌رویم تا شکار کنیم، اما چه فایده که در شهر، مانند من، در هر سوی آن شکارهایی وجود دارند که در دام افتاده‌اند.
پا به گلشن ننهد، گل نزند بر سرخویش
هر که را زان گل روی تو به دل خاری هست
هوش مصنوعی: هر کسی که در دلش حسادت یا کینه‌ای نسبت به تو داشته باشد، هرگز نمی‌تواند به زیبایی و شکوه محبت بیفزاید و در دنیای عشق و جذابیت پیشرفت کند.
منم آن مرغ که از بیضه چو آمد بیرون
به قفس رفت و ندانست که گلزاری هست
هوش مصنوعی: من مرغی هستم که از تخم بیرون آمدم و به قفس افتادم، اما نمی‌دانستم که دنیای زیبایی در انتظارم است.
از که یاری طلبم وز که مدد جویم آه
در دیاری که نه یاری نه مددکاری هست
هوش مصنوعی: از چه کسی کمک بخواهم و از که یاری بگیرم، در جایی که نه دوست و یاری هست و نه کسی برای کمک.
آمد آن دلبر و دل برد ز من لیک، رفیق
گر دلی نیست مرا شکر که دلداری هست
هوش مصنوعی: دلبر زیبا و محبوبی آمد و دل مرا ربود، اما اگر دوستانی در کنارش نیستند، خوشحالم که او دلداری برای من دارد.