شمارهٔ ۵۱
جز جفاکار تو با من ز جفا کاری نیست
مکن ای یار که این رسم و ره یاری نیست
شد دلم خون ز غم و دلبر بی رحم مرا
رسم دلجویی و آئین وفاداری نیست
ماجرای دل پرخون به که گویم که کسی
نیست کز دیده ی او خون ز غمش جاری نیست
رفت تا از بزم آن ماه چو شمع از تف دل
کار من شب همه شب غیر شررباری نیست
دولت وصل تو در خواب گهی هست مرا
حیف کاین واقعه در عالم بیداری نیست
خنده بر گریه من می کنی و معذوری
که هنوزت خبر از درد گرفتاری نیست
دو سه روزی که رفیق از سر کویت رفته است
آن چنان رفته ز یاد تو که پنداری نیست
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
جز جفاکار تو با من ز جفا کاری نیست
مکن ای یار که این رسم و ره یاری نیست
هوش مصنوعی: جز تو کسی با من بدی نکرده است، ای دوست، پس آن را ادامه نده که این رفتار مناسب دوستی نیست.
شد دلم خون ز غم و دلبر بی رحم مرا
رسم دلجویی و آئین وفاداری نیست
هوش مصنوعی: دل من از درد و غم پر شده و معشوقم بیرحم است. هیچ راهی برای دلجویی و نشان دادن وفاداری به من نیست.
ماجرای دل پرخون به که گویم که کسی
نیست کز دیده ی او خون ز غمش جاری نیست
هوش مصنوعی: من چه کسی را پیدا کنم که داستان دل خونینم را بگویم؟ چرا که هیچ کس نیست که از چشمانش اشک به خاطر غم من بریزد.
رفت تا از بزم آن ماه چو شمع از تف دل
کار من شب همه شب غیر شررباری نیست
هوش مصنوعی: او رفت تا از شادی و زیبایی آن ماه، مانند شمعی که از گرمای دل میسوزد، من در شبهای طولانی تنها با اشک و حسرت سر کنم.
دولت وصل تو در خواب گهی هست مرا
حیف کاین واقعه در عالم بیداری نیست
هوش مصنوعی: گاهی در خواب به شوق وصال تو میرسم و لحظهای شاد میشوم، اما افسوس که این حال در بیداری برایم اتفاق نمیافتد.
خنده بر گریه من می کنی و معذوری
که هنوزت خبر از درد گرفتاری نیست
هوش مصنوعی: تو با خندهات بر غم و گریه من میتازی و متوجه نیستی که هنوز از درد و رنجی که در دل دارم خبری نداری.
دو سه روزی که رفیق از سر کویت رفته است
آن چنان رفته ز یاد تو که پنداری نیست
هوش مصنوعی: دو سه روزی که دوست از نزدیکیات رفته، آنقدر از ذهنت پاک شده که گویی اصلاً وجود نداشته است.