گنجور

شمارهٔ ۲۳

آن را که نیست آگهی اصلا ز سر غیب
گر درنیافت سر دهان ترا چه عیب
از سر غیب کس نشد آگاه غم مخور
می خور که هیچ کس نشد آگه ز سر غیب
در شک فکند زاهدم از می، و لیک من
شستم به صاف می ز دل خویش شک و ریب
در محفلی که ساقی ما می، دهد، کسی
کاول کند شروع به صهبا بود صهیب
بیند اگر ز چاک گریبان تن تو را
در باغ گل ز شرم بود سر فرو به جیب
دردا که عمر رفت و نشد روشنم که چون
فصل شباب طی شد و آمد زمان شیب
داند رفیق کاش یک از عیبهای خویش
آنکس که داند ز من مسکین هزار عیب

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن را که نیست آگهی اصلا ز سر غیب
گر درنیافت سر دهان ترا چه عیب
هوش مصنوعی: کسی که از عالم غیب آگاهی ندارد، اگر چیزی به زبان نیاورد، چه اشکالی دارد؟
از سر غیب کس نشد آگاه غم مخور
می خور که هیچ کس نشد آگه ز سر غیب
هوش مصنوعی: نگران نباش، هیچ‌کس از رازهای عالم نمی‌داند. بنوش و لذت ببر، زیرا کسی از آنچه در غیب است آگاهی ندارد.
در شک فکند زاهدم از می، و لیک من
شستم به صاف می ز دل خویش شک و ریب
هوش مصنوعی: پیروان راه حقیقت را از نوشیدن شراب می‌ترسانند، اما من به واسطهٔ دل آرامم از هرگونه شک و تردید رهایی یافتم.
در محفلی که ساقی ما می، دهد، کسی
کاول کند شروع به صهبا بود صهیب
هوش مصنوعی: در جمعی که شراب‌فروشی ما نوشیدنی می‌سرد، هیچ‌کس نمی‌تواند از ابتدا کار کنونی را آغاز کند؛ زیرا شروع آن از نشئه‌ای ویژه است.
بیند اگر ز چاک گریبان تن تو را
در باغ گل ز شرم بود سر فرو به جیب
هوش مصنوعی: اگر کسی در باغ گل تو را ببیند که چاک‌های گریبانت پیدا شده است، از خجالت سرش را پایین می‌اندازد و در جیبش نگاه می‌کند.
دردا که عمر رفت و نشد روشنم که چون
فصل شباب طی شد و آمد زمان شیب
هوش مصنوعی: آه! چه افسوس که عمرم گذشت و هنوز نتوانستم بفهمم که چگونه دوران جوانی به پایان رسید و زمان پیری فرا رسید.
داند رفیق کاش یک از عیبهای خویش
آنکس که داند ز من مسکین هزار عیب
هوش مصنوعی: رفیق می‌داند که ای کاش یکی از عیب‌هایش را بشناسد، در حالی که آن شخص که از عیب‌های من آگاهی دارد، هزار عیب را در من می‌بیند.