گنجور

شمارهٔ ۲۲

گر نیست به یاران ز وفا یار، مصاحب
غم نیست اگر نیست به اغیار، مصاحب
امروز مصاحب نبود یار به اغیار
کز عهد قدیمند گل و خار، مصاحب
اکنون ز منش عار بود آه کجا رفت
آن روز که بودیم من و یار، مصاحب
بیمار شدم صد ره و عیسی نفس من
یکبار نشد با من بیمار، مصاحب
بیزار شد از زاری من بلکه ز من هم
هر کس که دمی شد به من زار، مصاحب
کم لطف رفیق ار بتو باشد عجبی نیست
آن شوخ که دارد چو تو بسیار، مصاحب

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر نیست به یاران ز وفا یار، مصاحب
غم نیست اگر نیست به اغیار، مصاحب
هوش مصنوعی: اگر در دوستان وفاداری نباشد، رنجی نیست؛ چرا که اگر در دیگران نیز وفاداری نباشد، باز هم رنجی وجود ندارد.
امروز مصاحب نبود یار به اغیار
کز عهد قدیمند گل و خار، مصاحب
هوش مصنوعی: امروز یارم نزد من نیست و از دیگران هم نمی‌توانم کمک بگیرم، زیرا از گذشته در کنار هم با گل و خار زندگی کرده‌ایم.
اکنون ز منش عار بود آه کجا رفت
آن روز که بودیم من و یار، مصاحب
هوش مصنوعی: اکنون از شخصیت و رفتار من شرمنده‌ام، آه! کجا رفت آن زمان که من و یارم با هم بودیم و همدیگر را در کنار خود داشتیم.
بیمار شدم صد ره و عیسی نفس من
یکبار نشد با من بیمار، مصاحب
هوش مصنوعی: من به خاطر بیماری‌ام بارها راه‌های مختلف را طی کردم، اما عیسی همواره در کنار من نبود و هیچ‌گاه به من کمک نکرد.
بیزار شد از زاری من بلکه ز من هم
هر کس که دمی شد به من زار، مصاحب
هوش مصنوعی: هر کسی که لحظه‌ای به حال من دلسوزی کرد، حالا از ناله و زاری من ناامید و بیزار شده است.
کم لطف رفیق ار بتو باشد عجبی نیست
آن شوخ که دارد چو تو بسیار، مصاحب
هوش مصنوعی: اگر دوستت به تو کم لطفی کند، جای تعجبی نیست. زیرا کسانی مانند تو که اهل شوخی و بذله‌گویی هستند، بسیارند.