گنجور

شمارهٔ ۱۸۴

با رقیب از سر نو عهد و وفا بست دریغ
مدتی رفت و بر آن عهد و وفا هست دریغ
آن که با اهل وفا عهدی اگر بست شکست
عهدها بست به اغیار که نشکست دریغ
من جز او با کس دیگر ننشستم جایی
او به جز من همه جا با همه بنشست دریغ
گفتمش سرو قدت رفت ز آغوشم حیف
گفت بی جاست به تیری که شد از شست دریغ
می زند چشم تو با ناکس و کس ناوک ناز
نکند ترک خود آن ترک سیه مست دریغ
تیر ترکی که به جان جست رفیقش همه عمر
دیر آمد به دل و زود به در جست دریغ

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

با رقیب از سر نو عهد و وفا بست دریغ
مدتی رفت و بر آن عهد و وفا هست دریغ
هوش مصنوعی: با رقیب عهد و پیمان جدیدی بستم، اما افسوس که مدتی گذشت و هیچ خبری از آن عهد و وفا نیست.
آن که با اهل وفا عهدی اگر بست شکست
عهدها بست به اغیار که نشکست دریغ
هوش مصنوعی: کسی که با وفاداران پیمان می‌بندد، اگر این پیمان را بشکند، در واقع به دیگران نیز خیانت کرده است، افسوس!
من جز او با کس دیگر ننشستم جایی
او به جز من همه جا با همه بنشست دریغ
هوش مصنوعی: من هیچ‌گاه در جایی جز با او نبودم و او هم به جز من با همه و در هر جایی نشسته است، افسوس که اینگونه شده است.
گفتمش سرو قدت رفت ز آغوشم حیف
گفت بی جاست به تیری که شد از شست دریغ
هوش مصنوعی: به او گفتم که قد زیبایت دیگر در آغوشم نیست و افسوس، او پاسخ داد که این ناراحتی بی‌دلیل است، مثل تیری که از انگشت رها شده باشد و دیگر برنمی‌گردد.
می زند چشم تو با ناکس و کس ناوک ناز
نکند ترک خود آن ترک سیه مست دریغ
هوش مصنوعی: چشمان تو با کسانی که شایستگی ندارند بازی می‌کند و کسی نمی‌تواند به ناز تو توجه کند، مگر اینکه خود آن معشوق سیاهم، که خوشحال نیست.
تیر ترکی که به جان جست رفیقش همه عمر
دیر آمد به دل و زود به در جست دریغ
هوش مصنوعی: تیر ترکی که به جان رفیقش برخورد، همیشه در دل دیر جان گرفت و زود از در رفت. افسوس!