گنجور

شمارهٔ ۱۴

راضیم هر چه می داری به این خواری مرا
دیگران را گر چنین داری که می داری مرا
با جفایت هم خوشم ترک جفاکاری مکن
کز تو نبود بیش از این چشم وفاداری مرا
نیست با صیاد الفت بهر آب و دانه ام
کرده پا بست قفس ذوق گرفتاری مرا
کی دهم دامان وصل او به آسانی ز دست
کامد اندر دست این دولت به دشواری مرا
زاری من همچو غیر از بیم آزار تو نیست
می کنم زاری که می ترسم نیازاری مرا
مدعی تا کی ز کوی یار منعم، چون شود
بگذری از من ز راه لطف و بگذاری مرا
مردم از درد تغافل ناتوان چند ای طبیب
بینی از درد خود و نادیده انگاری مرا
نه کند یادم به عمد و نه برد نامم به سهو
برده است از یاد خود یکباره پنداری مرا
گوش آن گل نیست چون بر گفتگوی من رفیق
سود کی دارد چو بلبل نغز گفتاری مرا

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

راضیم هر چه می داری به این خواری مرا
دیگران را گر چنین داری که می داری مرا
هوش مصنوعی: من راضی‌ام به هر چه که داری، حتی اگر برای من با ذلت همراه باشد؛ اما اگر دیگران هم مانند من در چنین وضعیتی باشند، چه بهتر.
با جفایت هم خوشم ترک جفاکاری مکن
کز تو نبود بیش از این چشم وفاداری مرا
هوش مصنوعی: با اینکه از دست تو رنجیده‌ام، همچنان از تو راضی‌ام. لطفاً دیگر به من نرسان، زیرا از تو انتظار وفاداری بیشتری ندارم.
نیست با صیاد الفت بهر آب و دانه ام
کرده پا بست قفس ذوق گرفتاری مرا
هوش مصنوعی: من با صیاد ارتباطی ندارم و تنها به خاطر آب و دانه‌ای که برایم فراهم کرده، در قفس گرفتار شده‌ام و این وضع، حس خوشی را از من گرفته است.
کی دهم دامان وصل او به آسانی ز دست
کامد اندر دست این دولت به دشواری مرا
هوش مصنوعی: می‌پرسم چه زمانی می‌توانم به آسانی دامان وصال او را به دست آورم؟ زیرا اکنون این خوشبختی به سختی در دستانم قرار دارد.
زاری من همچو غیر از بیم آزار تو نیست
می کنم زاری که می ترسم نیازاری مرا
هوش مصنوعی: من فقط از درد و رنجی که ممکن است تو به من برسانی شکایت می‌کنم؛ چون از این می‌ترسم که خودم را مورد آزار قرار دهم.
مدعی تا کی ز کوی یار منعم، چون شود
بگذری از من ز راه لطف و بگذاری مرا
هوش مصنوعی: مدعی تا کی از راه لطف و مرحمت به سراغ من می‌آید و در کوی یارم می‌گذراند؟ زمانی خواهد رسید که از من عبور کند و مرا به حال خود بگذارد.
مردم از درد تغافل ناتوان چند ای طبیب
بینی از درد خود و نادیده انگاری مرا
هوش مصنوعی: مردم به خاطر نادیده گرفتن دردها و مشکلاتشان ناتوان شده‌اند. ای پزشک، آیا نمی‌بینی که من هم از درد خود رنج می‌برم و آن را نادیده می‌گیرم؟
نه کند یادم به عمد و نه برد نامم به سهو
برده است از یاد خود یکباره پنداری مرا
هوش مصنوعی: نه به عمد یادم می‌کند و نه به خطا نامم را به خاطر می‌آورد. به یکباره انگار مرا کاملاً فراموش کرده است.
گوش آن گل نیست چون بر گفتگوی من رفیق
سود کی دارد چو بلبل نغز گفتاری مرا
هوش مصنوعی: گوش آن گل به گفتار من گوش نمی‌دهد. رفیق، چه فایده‌ای دارد وقتی بلبل زیبا سخن می‌گوید؟