گنجور

شمارهٔ ۱۳

تا کی خبر ز روز سفر می دهی مرا
از روز مرگ من چه خبر می دهی مرا
این حرف تلخ زان لب شیرین چه می زنی
زهر از چه در میان شکر می دهی مرا
در بزم وصل قصه ی هجران چه می کنی
خون جگر ز ساغر زر می دهی مرا
طعم هلاک می دهد این زهر غم که تو
جامی نخورده جام دگر می دهی مرا
تو سرو سرکشی و من آن ساده باغبان
کاندیشه می کنم که ثمر می دهی مرا
مگذار پا ز شهر برون ای پسر که سر
مجنون صفت به کوه و کمر می دهی مرا
گر مژده ی نرفتن او می دهی به من
بر خیل غم رفیق ظفر می دهی مرا

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا کی خبر ز روز سفر می دهی مرا
از روز مرگ من چه خبر می دهی مرا
هوش مصنوعی: تا کی از روز سفر و جدایی حرف می‌زنی؟ از روز مرگ و پایان عمر من چه می‌گویی؟
این حرف تلخ زان لب شیرین چه می زنی
زهر از چه در میان شکر می دهی مرا
هوش مصنوعی: چرا از زبانی که شیرینی دارد، سخن تلخی می‌گویی؟ چرا زهر را در کنار شکر به من می‌دهی؟
در بزم وصل قصه ی هجران چه می کنی
خون جگر ز ساغر زر می دهی مرا
هوش مصنوعی: در میهمانی عشق، با یاد جدایی چه کار می‌کنی؟ وقتی غصه‌های دل را به من می‌زنی و از جام طلایی به من می‌نوشانی؟
طعم هلاک می دهد این زهر غم که تو
جامی نخورده جام دگر می دهی مرا
هوش مصنوعی: غمی که در من وجود دارد، به شدت دردناک و ویران‌کننده است، و تو با وجود اینکه هنوز از آن چیزی نچشیده‌ای، پیوسته به من چیزهای دیگری می‌دهی که فقط به عمق عذاب من افزوده می‌شود.
تو سرو سرکشی و من آن ساده باغبان
کاندیشه می کنم که ثمر می دهی مرا
هوش مصنوعی: تو همچون سروی آزاد و سرکش هستی، و من مثل باغبان ساده‌ای هستم که در فکر و اندیشه خود به تو می‌پردازم و می‌دانم که تو نتایج خوبی برای من به ارمغان می‌آوری.
مگذار پا ز شهر برون ای پسر که سر
مجنون صفت به کوه و کمر می دهی مرا
هوش مصنوعی: پسر، اجازه نده که از شهر خارج شوی، زیرا تو با کارهایت مرا به حالتی شبیه مجنون می‌کشی و به کوه و دشت می‌فرستی.
گر مژده ی نرفتن او می دهی به من
بر خیل غم رفیق ظفر می دهی مرا
هوش مصنوعی: اگر به من خبر از نرفتن او می‌دهی، در واقع بار غم و اندوه را از دوش من برمی‌داری و به من امید و پیروزی می‌بخشی.