گنجور

شمارهٔ ۱۰

ای دلبری کز دلبران همتا نمی‌بینم تو را
از من نمی‌گیرد کران غم تا نمی‌بینم تو را
از بس که وقت دیدنت از شوق بی‌خود می‌شوم
می‌بینمت وز بی‌خودی گویا نمی‌بینم تو را
گر از غم نادیدنت امشب نمی‌میرم یقین
از غصه می‌میرم اگر، فردا نمی‌بینم تو را
بیهوده بودم مدتی در آرزوی دیدنت
پنداشتم می‌بینمت اما نمی‌بینم تو را
خواهم ترا تنها گهی تا شرح تنهایی به تو
گویم ولیکن هیچ‌گه تنها نمی‌بینم تو را
در کعبه و در بتکده می‌جویمت ای بت، ولی
اینجا نمی‌یابم تو را آنجا نمی‌بینم تو را
ای سرو پیش قد او، ای گل به پیش عارضش
رعنا نمی‌دانم تو را زیبا نمی‌بینم تو را
ای آنکه نقد دین و دل در کار خوبان می‌کنی
غیر از زیان سودی ازین سودا نمی‌بینم تو را
تو خود رفیق این‌جا عبث خود را مقید کرده‌ای
بندی به کوی گلرخان بر پا نمی‌بینم تو را

اطلاعات

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای دلبری کز دلبران همتا نمی‌بینم تو را
از من نمی‌گیرد کران غم تا نمی‌بینم تو را
هوش مصنوعی: ای محبوبی که در میان همه محبوبان، هم‌تایی برای تو نمی‌یابم. غم و اندوهی که در دل دارم، با دیدن تو از بین می‌رود.
از بس که وقت دیدنت از شوق بی‌خود می‌شوم
می‌بینمت وز بی‌خودی گویا نمی‌بینم تو را
هوش مصنوعی: من به شدت از شوق دیدن تو بی‌تاب می‌شوم، اما وقتی تو را می‌بینم، انگار که نمی‌توانم تو را ببینم.
گر از غم نادیدنت امشب نمی‌میرم یقین
از غصه می‌میرم اگر، فردا نمی‌بینم تو را
هوش مصنوعی: اگر امشب به خاطر غم ندیدنت نمی‌میرم، مطمئن باش که از غصه فردا که نمی‌توانم تو را ببینم، خواهم مرد.
بیهوده بودم مدتی در آرزوی دیدنت
پنداشتم می‌بینمت اما نمی‌بینم تو را
هوش مصنوعی: مدتی بیهوده در انتظار دیدن تو بودم و فکر می‌کردم که تو را می‌بینم، اما در واقع تو را نمی‌بینم.
خواهم ترا تنها گهی تا شرح تنهایی به تو
گویم ولیکن هیچ‌گه تنها نمی‌بینم تو را
هوش مصنوعی: می‌خواهم گاهی اوقات تو را به تنهایی ببینم تا بتوانم درباره‌ی تنهایی خودم با تو صحبت کنم، اما هرگز نمی‌توانم تو را در تنهایی ببینم.
در کعبه و در بتکده می‌جویمت ای بت، ولی
اینجا نمی‌یابم تو را آنجا نمی‌بینم تو را
هوش مصنوعی: در مکانی چون کعبه و در جایی مانند بتکده به دنبالت می‌گردم، ای معشوق، اما در اینجا تو را نمی‌یابم و در آنجا نیز نمی‌توانم تو را پیدا کنم.
ای سرو پیش قد او، ای گل به پیش عارضش
رعنا نمی‌دانم تو را زیبا نمی‌بینم تو را
هوش مصنوعی: ای سرو بلند قامت، ای گل در برابر چهره‌اش، زیبایی تو را نمی‌شناسم و تو را زیبا نمی‌بینم.
ای آنکه نقد دین و دل در کار خوبان می‌کنی
غیر از زیان سودی ازین سودا نمی‌بینم تو را
هوش مصنوعی: ای کسی که در مورد دین و دل با نیکان کار می‌کنی، جز ضرر، چیزی از این معامله برایت نمی‌بینم.
تو خود رفیق این‌جا عبث خود را مقید کرده‌ای
بندی به کوی گلرخان بر پا نمی‌بینم تو را
هوش مصنوعی: تو در اینجا خود را به چیزی بی‌جهت وابسته کرده‌ای و من در کوی گلرخان، کسی را نمی‌بینم که به تو مرتبط باشد.