شمارهٔ ۹۶ - طوطی و شکر
تاجری در کشور هندوستان
طوطئی زیبا خرید از دوستان
خواجه شد در دام مهرش پای بند
دل ز کسب و کار خود، یکباره کند
در کنار او نشستی صبح و شام
نه نصیحت گوش کردی، نه پیام
تا شد آن طوطی، برای سودگر
هم رفیق خانه، هم یار سفر
هر زمانش، زیر پا شکر فشاند
گاه بر دوش و گهی بر سر نشاند
بزم، خالی شد شبی از این و آن
خانه ماند و طوطی و بازارگان
گفت سوداگر بطوطی، کای عزیز
خواب از من برده ادراک و تمیز
چونکه امشب خانه از مردم تهی است
خفتن ما هر دو، شرط عقل نیست
نوبت کار است، اهل کار باش
من چو خفتم، ساعتی بیدار باش
دخمه بسیار است، این ویرانه را
پاسبانی کن یک امشب، خانه را
چون نگهبانان بهر سو کن نظر
بام کوتاهست، گر بسته است در
طوطیک پر کرد زان گفتار، گوش
شد سراپا از برای کار، هوش
سودگر خفت و ز شب پاسی گذشت
هم قفس، هم خانه، قیراندود گشت
برفکند از گوشهای، دزدی کمند
شد بزیر آهسته از بام بلند
موش در انبار شد، دهقان کجاست
بیم طوفانست کشتیبان کجاست
هر چه دید و یافت، چون ارزنش چید
غیر انبان شکر، کان را ندید
کرد همیانها تهی، آن جیب بر
زانکه جیب خویش را میخواست پر
دزد، بار خویش بست و شد روان
خانهٔ خالی بماند و پاسبان
صبحدم برخاست بازرگان ز خواب
حجرهها را دید، بی فرش و خراب
خواست کز همسایه گیرد کوزهای
گشت یکساعت برای موزهای
کرد از انبار و از مخزن گذر
نه اثر از خشک دید و نه ز تر
چشم طوطی چون ببازرگان فتاد
بانگ زد کای خواجه صبحت خیر باد
گفت آب این غرقه را از سر گذشت
کار من، دیگر ز خیر و شر گذشت
سودم آخر دود شد، سرمایه خاک
خانه مانند کف دست است پاک
فرشها کو، کیسههای زر کجاست
گفت خامش کیسهٔ شکر بجاست
گفت دیشب در سرای ما که بود
گفت شخصی آمد اما رفت زود
گفت دستار مرا بر سر نداشت
گفت من دیدم که شکر بر نداشت
گفت مهر و بدره از جیبم که برد
گفت کس یکذره زین شکر نخورد
زانچه گفتی، نکتهها آموختم
چشم روشن بین بهر سو دوختم
هر کجا کردم نگاه از پیش و پس
کاله، این انبان شکر بود و بس
پیش ما، ای خواجه، شکر پر بهاست
تا چه چیز ارزنده، در نزد شماست
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تاجری در کشور هندوستان
طوطئی زیبا خرید از دوستان
هوش مصنوعی: تاجری در هند، طوطی زیبایی را از دوستانش خرید.
خواجه شد در دام مهرش پای بند
دل ز کسب و کار خود، یکباره کند
هوش مصنوعی: آقای بزرگ در دام عشق او گرفتار شد و دلش از امور و کارهای خودش به یکباره جدا شد.
در کنار او نشستی صبح و شام
نه نصیحت گوش کردی، نه پیام
هوش مصنوعی: تو در کنار او صبح و شب نشستی، اما نه از نصیحتهای او بهرهای بردی و نه پیامی از او گرفتی.
تا شد آن طوطی، برای سودگر
هم رفیق خانه، هم یار سفر
هوش مصنوعی: آن طوطی به دوست و همراه سوداگر تبدیل شد؛ هم در خانه و هم در سفر.
هر زمانش، زیر پا شکر فشاند
گاه بر دوش و گهی بر سر نشاند
هوش مصنوعی: هر بار که فرصتی پیش میآید، او به طرز خاصی شکر و سپاس را در زیر پای خودش میپاشد. گاهی این شکر را بر دوش کسی میگذارد و گاهی هم بر سر او قرار میدهد.
بزم، خالی شد شبی از این و آن
خانه ماند و طوطی و بازارگان
هوش مصنوعی: شبی در مهمانی، همه رفتند و تنها یک طوطی و یک بازرگان در خانه باقی ماندند.
گفت سوداگر بطوطی، کای عزیز
خواب از من برده ادراک و تمیز
هوش مصنوعی: تاجر طوطی گفت: ای گرامی، خواب از چشمم رفته و فهم و درک مرا گرفته است.
چونکه امشب خانه از مردم تهی است
خفتن ما هر دو، شرط عقل نیست
هوش مصنوعی: امشب که خانه خالی از جمعیت است، خوابیدن هر دوی ما کار عاقلانهای نیست.
نوبت کار است، اهل کار باش
من چو خفتم، ساعتی بیدار باش
هوش مصنوعی: زمان کار فرا رسیده، پس باید فعال باشی. من که خوابم، تو کمی هوشیار باش.
دخمه بسیار است، این ویرانه را
پاسبانی کن یک امشب، خانه را
هوش مصنوعی: امشب خانه را مراقبت کن، زیرا مکانهای خطرناک زیادی وجود دارد و این ویرانه نیاز به نگهبانی دارد.
چون نگهبانان بهر سو کن نظر
بام کوتاهست، گر بسته است در
هوش مصنوعی: نگهبانان در اطراف به دقت نگاه میکنند، اما اگر در بسته باشد، مشکل خاصی نیست چون سقف کوتاه است و به راحتی میتوان از آنجا خارج شد.
طوطیک پر کرد زان گفتار، گوش
شد سراپا از برای کار، هوش
هوش مصنوعی: پرنده، به خاطر آن سخنان، از شوق و هیجان پر شده است و تمام وجودش برای انجام کارهایی که باید انجام دهد، آماده و هوشیار شده است.
سودگر خفت و ز شب پاسی گذشت
هم قفس، هم خانه، قیراندود گشت
هوش مصنوعی: تاجری که روز را به خواب رفته بود، در نیمه شب بیدار شد و متوجه شد که هم قفسش و هم خانهاش به تاریکی و سیاهی فرو رفته است.
برفکند از گوشهای، دزدی کمند
شد بزیر آهسته از بام بلند
هوش مصنوعی: دزدی از گوشهای به آرامی پایین میآید و کمندش را به پایین میاندازد.
موش در انبار شد، دهقان کجاست
بیم طوفانست کشتیبان کجاست
هوش مصنوعی: موش به انبار رفته است و دهقان نگران است، در حالی که باید کشتیبان هم وجود داشته باشد تا به خاطر طوفان آماده باشد.
هر چه دید و یافت، چون ارزنش چید
غیر انبان شکر، کان را ندید
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که فردی که به تجربهها و داشتههای خود نگاه میکند، تنها به چیزهای کماهمیت و ناچیز توجه میکند و از چیزهای ارزشمند و شیرین که در زندگیاش وجود دارد، غافل است. او فقط به چیزهای بیارزش نگاه میکند و از ارزشهای واقعی و نعمتهای بزرگ زندگیاش غفلت میکند.
کرد همیانها تهی، آن جیب بر
زانکه جیب خویش را میخواست پر
هوش مصنوعی: سارقی که به دزدی میپردازد، تا جیبهای دیگران را خالی کند، اما در نهایت خود جیبش تهی میماند و به خواستهاش نمیرسد.
دزد، بار خویش بست و شد روان
خانهٔ خالی بماند و پاسبان
هوش مصنوعی: دزد بار خود را برداشت و رفت، خانه همچنان خالی ماند و نگهبانش بیکار شد.
صبحدم برخاست بازرگان ز خواب
حجرهها را دید، بی فرش و خراب
هوش مصنوعی: در صبح زود، بازرگان از خواب بیدار شد و مشاهده کرد که حجرههایش بیفرش و در وضعیت نا مناسب هستند.
خواست کز همسایه گیرد کوزهای
گشت یکساعت برای موزهای
هوش مصنوعی: او تصمیم گرفت از همسایهاش یک کوزه بگیرد، اما برای این کار یک ساعت معطل شد.
کرد از انبار و از مخزن گذر
نه اثر از خشک دید و نه ز تر
هوش مصنوعی: آن شخص از انبار و مخزن عبور کرد و هیچ نشانی از خشک بودن یا تر بودن پیدا نکرد.
چشم طوطی چون ببازرگان فتاد
بانگ زد کای خواجه صبحت خیر باد
هوش مصنوعی: چشم طوطی که به بازارکنندگان افتاد، صدا زد که ای آقایان، صبح به خیر باد.
گفت آب این غرقه را از سر گذشت
کار من، دیگر ز خیر و شر گذشت
هوش مصنوعی: گفت که دیگر من از این وضعیت عبور کردهام و به مشکلات و نیکیهای زندگی توجهی ندارم.
سودم آخر دود شد، سرمایه خاک
خانه مانند کف دست است پاک
هوش مصنوعی: نهایتاً، همهی تلاشها و سرمایهگذاریهایم از بین رفت و در واقع، داراییام به اندازهی دست خودم بیاهمیت و پاک شد.
فرشها کو، کیسههای زر کجاست
گفت خامش کیسهٔ شکر بجاست
هوش مصنوعی: کجا هستند فرشها و کیسههای طلا؟ در جواب گفتند که ساکت باش، کیسهٔ شکر آماده است.
گفت دیشب در سرای ما که بود
گفت شخصی آمد اما رفت زود
هوش مصنوعی: گفتند دیشب در خانه ما چه کسی بود؟ پاسخ دادند: شخصی آمد، اما زود رفت.
گفت دستار مرا بر سر نداشت
گفت من دیدم که شکر بر نداشت
هوش مصنوعی: او گفت که بر سرم دستار (عصبه) ندارد و توضیح داد که من شکر (نیکی) را ندیدهام.
گفت مهر و بدره از جیبم که برد
گفت کس یکذره زین شکر نخورد
هوش مصنوعی: گفت: مهر (عشق) و بدره (کیف) از جیبم برداشته شد، اما کسی حتی یک دانه از این شکر (خوشبختی یا لذت) را هم نچشید.
زانچه گفتی، نکتهها آموختم
چشم روشن بین بهر سو دوختم
هوش مصنوعی: از آنچه که گفتی، نکات زیادی را یاد گرفتم و چشمم را به روی همه چیز باز کردم.
هر کجا کردم نگاه از پیش و پس
کاله، این انبان شکر بود و بس
هوش مصنوعی: هر جا که نگاهی به گذشته و آینده انداختم، فقط چیزی که دیدم، انبوهی از شیرینی و خوشی بود.
پیش ما، ای خواجه، شکر پر بهاست
تا چه چیز ارزنده، در نزد شماست
هوش مصنوعی: ای آقا، نزد ما شکر ارزشمند و گرانبهاست، ببینیم در نظر شما چه چیز دیگری ارزش دارد.
خوانش ها
شمارهٔ ۹۶ - طوطی و شکر به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1395/06/15 00:09
قافله باشی
پایبند= پای (اسم) + بند (بن مضارع)
1395/06/15 00:09
قافله باشی
جیببر = جیب (اسم) + بر (بن مضارع)
1395/06/15 00:09
قافله باشی
صبحدم = صبح (قید زمان) + دم (بن مضارع)
1398/07/04 23:10
سعید
این مصرع را چنین خوانده بودم:
گفت خود دیدم که زان شکر نخورد
1399/12/27 22:02
عباس
در بیت یازدهم کلمه ی "نگهبان" باید نوشته شود "نگهبانان"
چرا که وزن شعر را بهم ریخته
بدین صورت:
چون نگهبانان به هرسو کن نظر
1399/12/13 02:03
مرضیه
چرا هر جا طوطی آمده، قند و شکر هم می آورند؟