گنجور

شمارهٔ ۹۳ - صاف و دُرد

غنچه‌ای گفت به پژمرده گلی
که ز اَیّام، دلت زود آزرد
آب، افزون و بزرگست فضا
ز چه رو، کاستی و گشتی خُرد
زینهمه سبزه و گل، جز تو کسی
نه فتاد و نه شکست و نه فسرد
گفت: زنگی که در آئینهٔ ماست
نه چنانست که دانند سترد
دی، مِی هستی ما صافی بود
صاف خوردیم و رسیدیم به دُرد
خیره نگرفت جهان، رونق من
بگرفتش ز من و بر تو سپرد
تا کند جای برای تو فراخ
باغبانِ فَلَکم سخت فشرد
چه توان گفت به یغماگر دهر؟
چه توان کرد، چو می‌باید مرد؟
تو به باغ آمدی و ما رفتیم
آنکه آورد ترا، ما را برد
اندرین دفتر پیروزه، سپهر
آنچه را ما نشمردیم، شمرد
غنچه، تا آب و هوا دید شکفت
چه خبر داشت که خواهد پژمرد
ساقی میکدهٔ دهر، قضاست
همه کس، باده ازین ساغر خورد

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

غنچه‌ای گفت به پژمرده گلی
که ز اَیّام، دلت زود آزرد
هوش مصنوعی: یک غنچه به گل پژمرده‌ای گفت که چرا زود به روزگار دلگیر می‌شوی.
آب، افزون و بزرگست فضا
ز چه رو، کاستی و گشتی خُرد
هوش مصنوعی: آب بسیار زیاد و وسیع است، اما چرا تو کم شده‌ای و کوچک گشته‌ای؟
زینهمه سبزه و گل، جز تو کسی
نه فتاد و نه شکست و نه فسرد
هوش مصنوعی: از میان این همه سبزه و گل، فقط تو وجود داری که نه لطمه‌ای خوردی و نه پژمرده شده‌ای.
گفت: زنگی که در آئینهٔ ماست
نه چنانست که دانند سترد
هوش مصنوعی: او گفت: زنگاری که در آئینهٔ ما وجود دارد، مانند چیزی نیست که دیگران می‌دانند و درک می‌کنند.
دی، مِی هستی ما صافی بود
صاف خوردیم و رسیدیم به دُرد
هوش مصنوعی: دیروز در حالت سرخوشی و گوارایی همانند مِی (شراب) بودیم و به طور بی‌پیرایه‌ای از آن نوشیدیم و به حالتی بالاتر و شادی واقعی دست پیدا کردیم.
خیره نگرفت جهان، رونق من
بگرفتش ز من و بر تو سپرد
هوش مصنوعی: این دنیا از من بی‌خبر است و شادابیم را از من گرفته و به تو سپرده است.
تا کند جای برای تو فراخ
باغبانِ فَلَکم سخت فشرد
هوش مصنوعی: باغبان به دقت و با تلاش، زمین را فشار داده تا فضایی وسیع برای تو ایجاد کند.
چه توان گفت به یغماگر دهر؟
چه توان کرد، چو می‌باید مرد؟
هوش مصنوعی: چه می‌توان گفت درباره کسی که دنیا را به یغما می‌برد؟ چه کاری می‌توان انجام داد، وقتی که سرنوشت ناگزیر است و باید انسان در برابر آن تسلیم شود؟
تو به باغ آمدی و ما رفتیم
آنکه آورد ترا، ما را برد
هوش مصنوعی: تو به باغ آمدی و ما در غم و اندوه رفتیم. کسی که تو را به اینجا آورد، ما را از اینجا دور کرد.
اندرین دفتر پیروزه، سپهر
آنچه را ما نشمردیم، شمرد
هوش مصنوعی: در این دفتر پیروزی، آسمان هر آنچه را که ما شمردیم، به حساب آورد.
غنچه، تا آب و هوا دید شکفت
چه خبر داشت که خواهد پژمرد
هوش مصنوعی: غنچه، وقتی که آب و هوا را تجربه کرد و شکوفا شد، چه می‌دانست که روزی خواهد پژمرد.
ساقی میکدهٔ دهر، قضاست
همه کس، باده ازین ساغر خورد
هوش مصنوعی: نوشیدنی‌پیشهٔ دنیا، تقدیر و سرنوشت همه‌ی انسان‌هاست؛ پس هر کسی از این پیمانه‌ی خوشگوار بنوشد.

خوانش ها

شمارهٔ ۹۳ - صاف و درد به خوانش عندلیب
صاف و درد به خوانش زهرا بهمنی

حاشیه ها

1402/06/05 23:09
مجتبی

سلام، اگر خطا نکنم بیت شمارۀ 6 در واقع کلید حل این قطعه شعر است، در واقع پروین در بیان این هست که مرگ و میر چیز حق و طبیعی‌ست و همچنین از مرگ هم گریزی نیست برای همین با زور و سرکشی ( خیرگی ) از انسان چیزی را نمی‌گیرد.