گنجور

شمارهٔ ۹۲ - صاعقهٔ ما، ستم اغنیاست

برزگری پند به فرزند داد
کای پسر، این پیشه پس از من تراست
مدت ما جمله به محنت گذشت
نوبت خون خوردن و رنج شماست
کشت کن آنجا که نسیم و نمی است
خرمی مزرعه، ز آب و هواست
دانه، چو طفلی است در آغوش خاک
روز و شب، این طفل به نشو و نماست
میوه دهد شاخ، چو گردد درخت
این هنر دایهٔ باد صباست
دولت نوروز نپاید بسی
حمله و تاراج خزان در قفاست
دور کن از دامن اندیشه دست
از پی مقصود برو تات پاست
هر چه کنی کشت، همان بدروی
کار بد و نیک، چو کوه و صداست
سبزه به‌هر جای که روید، خوش است
رونق باغ، از گل و برگ و گیاست
راستی آموز، بسی جو فروش
هست در این کوی، که گندم نماست
نان خود از بازوی مردم مخواه
گر که تو را بازوی زور آزماست
سعی کن، ای کودک مهد امید
سعی تو بنا و سعادت بناست
تجربه میبایدت اول، نه کار
صاعقه در موسم خرمن، بلاست
گفت چنین، کای پدر نیک رای
صاعقهٔ ما ستم اغنیاست
پیشهٔ آنان، همه آرام و خواب
قسمت ما، درد و غم و ابتلاست
دولت و آسایش و اقبال و جاه
گر حق آنهاست، حق ما کجاست
قوت، بخوناب جگر میخوریم
روزی ما، در دهن اژدهاست
غله نداریم و گه خرمن است
هیمه نداریم و زمان شتاست
حاصل ما را، دگران می‌برند
زحمت ما زحمت بی مدعاست
از غم باران و گل و برف و سیل
قامت دهقان، بجوانی دوتاست
سفرهٔ ما از خورش و نان، تهی است
در ده ما، بس شکم ناشتاست
گه نبود روغن و گاهی چراغ
خانهٔ ما، کی همه شب روشناست
زین همه گنج و زر و ملک جهان
آنچه که ما راست، همین بوریاست
همچو منی، زادهٔ شاهنشهی است
لیک دو صد وصله، مرا بر قباست
رنجبر، ار شاه بود وقت شام
باز چو شب روز شود، بی‌نواست
خرقهٔ درویش، ز درماندگی
گاه لحاف است و زمانی عباست
از چه، شهان ملک ستانی کنند
از چه، بیک کلبه ترا اکتفاست
پای من از چیست که بی موزه است
در تن تو، جامهٔ خلقان چراست
خرمن امسالهٔ ما را، که سوخت؟
از چه درین دهکده قحط و غلاست
در عوض رنج و سزای عمل
آنچه رعیت شنود، ناسزاست
چند شود بارکش این و آن
زارع بدبخت، مگر چارپاست
کار ضعیفان ز چه بی رونق است
خون فقیران ز چه رو، بی بهاست
عدل، چه افتاد که منسوخ شد
رحمت و انصاف، چرا کیمیاست
آنکه چو ما سوخته از آفتاب
چشم و دلش را، چه فروغ و ضیاست
ز انده این گنبد آئینه‌گون
آینهٔ خاطر ما بی صفاست
آنچه که داریم ز دهر، آرزوست
آنچه که بینیم ز گردون، جفاست
پیر جهاندیده بخندید کاین
قصهٔ زور است، نه کار قضاست
مردمی و عدل و مساوات نیست
زان، ستم و جور و تعدی رواست
گشت حق کارگران پایمال
بر صفت غله که در آسیاست
هیچکسی پاس نگهدار نیست
این لغت از دفتر امکان جداست
پیش که مظلوم برد داوری
فکر بزرگان، همه آز و هوی ست
انجمن آنجا که مجازی بود
گفتهٔ حق را، چه ثبات و بقاست
رشوه نه ما را، که بقاضی دهیم
خدمت این قوم، به روی و ریاست
نبض تهی دست نگیرد طبیب
درد فقیر، ای پسرک، بی دواست
ما فقرا، از همه بیگانه‌ایم
مرد غنی، با همه کس آشناست
بار خود از آب برون میکشد
هر کس، اگر پیرو و گر پیشواست
مردم این محکمه، اهریمنند
دولت حکام، ز غصب و رباست
آنکه سحر، حامی شرع است و دین
اشک یتیمانش، گه شب غذاست
لاشه خورانند و به آلودگی
پنجهٔ آلودهٔ ایشان گواست
خون بسی پیرزنان خورده‌است
آنکه بچشم من و تو، پارساست
خوابگه آنرا که سمور و خز است
کی غم سرمای زمستان ماست
هر که پشیزی بگدائی دهد
در طلب و نیت عمری دعاست
تیره‌دلان را چه غم از تیرگیست
بی خبران را، چه خبر از خداست

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

برزگری پند به فرزند داد
کای پسر، این پیشه پس از من تراست
هوش مصنوعی: کشاورزی به پسرش نصیحت کرد که ای پسر، این کار که من انجام می­دهم، پس از من متعلق به توست.
مدت ما جمله به محنت گذشت
نوبت خون خوردن و رنج شماست
هوش مصنوعی: مدت زمان زندگی ما پر از رنج و سختی بود و حالا نوبت شماست که دچار درد و رنج شوید.
کشت کن آنجا که نسیم و نمی است
خرمی مزرعه، ز آب و هواست
هوش مصنوعی: زیر کشت کن جایی که نسیم دلنشین و شبنم وجود دارد، چون خرمی و برکت مزرعه به آب و هوای آن وابسته است.
دانه، چو طفلی است در آغوش خاک
روز و شب، این طفل به نشو و نماست
هوش مصنوعی: دانه مانند یک کودک در آغوش زمین قرار دارد و شب و روز در حال رشد و پرورش است.
میوه دهد شاخ، چو گردد درخت
این هنر دایهٔ باد صباست
هوش مصنوعی: وقتی درختی به بار نشیند و میوه بدهد، این هنر و شگفتی به دستان نسیم ملایم صبح تعلق دارد.
دولت نوروز نپاید بسی
حمله و تاراج خزان در قفاست
هوش مصنوعی: خوشی و شادی نوروز پایدار نیست و به زودی با حمله و ویرانی پاییز روبرو خواهد شد.
دور کن از دامن اندیشه دست
از پی مقصود برو تات پاست
هوش مصنوعی: از افکار و نگرانی‌ها فاصله بگیر و به دنبال هدف خود برو تا به آن برسید.
هر چه کنی کشت، همان بدروی
کار بد و نیک، چو کوه و صداست
هوش مصنوعی: هر کاری که انجام دهی، نتیجه‌اش به تو برمی‌گردد. نیک و بد کارها مانند پژواک صداست که برمی‌گردد.
سبزه به‌هر جای که روید، خوش است
رونق باغ، از گل و برگ و گیاست
هوش مصنوعی: هر جا که سبزه و گیاه روییده باشد، زیبایی و رونق باغ بیشتر می‌شود و این به خاطر وجود گل‌ها و برگ‌هاست.
راستی آموز، بسی جو فروش
هست در این کوی، که گندم نماست
هوش مصنوعی: در این مکان، افراد زیادی وجود دارند که به ظاهر خوب و دلپذیر به نظر می‌رسند، اما در واقع ممکن است نیت‌های بدی داشته باشند. باید مراقب بود و حقیقت را جستجو کرد.
نان خود از بازوی مردم مخواه
گر که تو را بازوی زور آزماست
هوش مصنوعی: از دیگران نخواه که برایت کار کنند و نان به تو بدهند، زیرا تو خود قدرت و توانایی کافی برای کسب نان داری.
سعی کن، ای کودک مهد امید
سعی تو بنا و سعادت بناست
هوش مصنوعی: تلاش کن، ای کودک مهد امید، زیرا تلاش تو بنیاد و اساس خوشبختی‌ات است.
تجربه میبایدت اول، نه کار
صاعقه در موسم خرمن، بلاست
هوش مصنوعی: باید ابتدا تجربه کسب کنی، نه مانند صاعقه که در زمان برداشت محصول خرابکاری می‌کند. این کار آسیب زننده است.
گفت چنین، کای پدر نیک رای
صاعقهٔ ما ستم اغنیاست
هوش مصنوعی: او گفت: ای پدر با اندیشه‌ی نیک، بدان که طوفان ما ناشی از ظلم و ثروت زیاد است.
پیشهٔ آنان، همه آرام و خواب
قسمت ما، درد و غم و ابتلاست
هوش مصنوعی: شغل و کار آن‌ها همه در آرامش و بی‌خیالی است، ولی نصیب ما درد و رنج و مشکلات است.
دولت و آسایش و اقبال و جاه
گر حق آنهاست، حق ما کجاست
هوش مصنوعی: اگر خوشبختی و آرامش و موفقیت و مقام در اختیار دیگران است، پس حق ما کجا است؟
قوت، بخوناب جگر میخوریم
روزی ما، در دهن اژدهاست
هوش مصنوعی: ما روزی‌مان را از خون و جگر به دست می‌آوریم، ولی روزی‌مان در شکم یک اژدهاست.
غله نداریم و گه خرمن است
هیمه نداریم و زمان شتاست
هوش مصنوعی: ما گندم و غله‌ای نداریم و زمان برداشت محصول است، همچنین هیزم هم نداریم و فصل زمستان نزدیک است.
حاصل ما را، دگران می‌برند
زحمت ما زحمت بی مدعاست
هوش مصنوعی: آنچه ما به دست می‌آوریم، دیگران از آن بهره‌برداری می‌کنند، در حالی که تلاش ما بی‌ادعا و بی‌منت است.
از غم باران و گل و برف و سیل
قامت دهقان، بجوانی دوتاست
هوش مصنوعی: از درد و ناراحتی ناشی از باران، گل، برف و سیل، جوانی و قد و قامت دهقان در دو حالت قابل مشاهده است.
سفرهٔ ما از خورش و نان، تهی است
در ده ما، بس شکم ناشتاست
هوش مصنوعی: سفرهٔ ما خالی از غذا و نان است و در این ده، عدهٔ زیادی گرسنه هستند.
گه نبود روغن و گاهی چراغ
خانهٔ ما، کی همه شب روشناست
هوش مصنوعی: گاهی اوقات نه روغن برای چراغ داریم و نه روشنایی در خانه‌مان، مگر اینکه شب‌ها به هر دلیلی روشن باشد.
زین همه گنج و زر و ملک جهان
آنچه که ما راست، همین بوریاست
هوش مصنوعی: از تمام ثروت‌ها و دارایی‌های این دنیا، آنچه که برای ما ارزشمند است، همین عشق است.
همچو منی، زادهٔ شاهنشهی است
لیک دو صد وصله، مرا بر قباست
هوش مصنوعی: شما همانند من، فرزند یک پادشاه بزرگ هستید، اما من با دو صد وصله و سردرگمی بر لباس خود مواجه هستم.
رنجبر، ار شاه بود وقت شام
باز چو شب روز شود، بی‌نواست
هوش مصنوعی: اگر کسی در موقعیت سلطنت باشد، همچنان که به شام نزدیک می‌شود، باید بداند که با شب، روز به پایان می‌رسد و در این حالت، او هم ممکن است بی‌نوا و مفلوک شود.
خرقهٔ درویش، ز درماندگی
گاه لحاف است و زمانی عباست
هوش مصنوعی: لباس درویش در مواقعی می‌تواند به عنوان پناهی برای در امان ماندن از سرما و نیازهای زندگی باشد و در مواقع دیگر به عنوان نشانه‌ای از هویت و باورهای او عمل کند.
از چه، شهان ملک ستانی کنند
از چه، بیک کلبه ترا اکتفاست
هوش مصنوعی: چرا شاهان به دنبال تصاحب سرزمین‌ها و قدرت هستند، در حالی که تو با یک کلبه ساده هم به خوشحالی و رضایت می‌رسی؟
پای من از چیست که بی موزه است
در تن تو، جامهٔ خلقان چراست
هوش مصنوعی: چرا پای من بدون کفش است در حالی که بدن تو پوشیده از لباس‌های زیباست؟
خرمن امسالهٔ ما را، که سوخت؟
از چه درین دهکده قحط و غلاست
هوش مصنوعی: خرمن محصولات سال گذشته ما چه کسی را سوزانده است؟ چرا در این دهکده خشکسالی و کمبود غذا وجود دارد؟
در عوض رنج و سزای عمل
آنچه رعیت شنود، ناسزاست
هوش مصنوعی: در ازای رنج و نتیجه‌ای که از عمل به دست می‌آید، چیزی که رعیت می‌شنود، فقط بد و بی‌احترامی است.
چند شود بارکش این و آن
زارع بدبخت، مگر چارپاست
هوش مصنوعی: چند بار می‌تواند این زارع بدبخت بار دیگران را به دوش بکشد، مگر اینکه چهارپایش به او کمک کند.
کار ضعیفان ز چه بی رونق است
خون فقیران ز چه رو، بی بهاست
هوش مصنوعی: ضعیفان چرا کاری ندارند که رونق داشته باشد؟ خون فقیران چرا ارزشی ندارد؟
عدل، چه افتاد که منسوخ شد
رحمت و انصاف، چرا کیمیاست
هوش مصنوعی: چرا عدالت و رحمت ناپدید شده‌اند و انصاف دیگر به چشم نمی‌خورد؟ این وضعیت مثل یک معجزه می‌ماند که به سختی می‌توان آن را پیدا کرد.
آنکه چو ما سوخته از آفتاب
چشم و دلش را، چه فروغ و ضیاست
هوش مصنوعی: کسی که مانند ما از گرمای آفتاب سوخته است، دیگر چه نوری و چه روشنی می‌تواند داشته باشد؟
ز انده این گنبد آئینه‌گون
آینهٔ خاطر ما بی صفاست
هوش مصنوعی: به خاطر غم و اندوه این گنبد شفاف، دل ما صاف و بی‌کدورت نیست.
آنچه که داریم ز دهر، آرزوست
آنچه که بینیم ز گردون، جفاست
هوش مصنوعی: هر آنچه که در زندگی داریم، تنها خواسته‌ها و آرزوهای ماست و آنچه که از دنیا می‌بینیم و تجربه می‌کنیم، جز ناامیدی و بی‌ثباتی نیست.
پیر جهاندیده بخندید کاین
قصهٔ زور است، نه کار قضاست
هوش مصنوعی: پیر دانا و باتجربه خندید و گفت که این ماجرا نتیجه قدرت و زور است، نه از سر تقدیر و سرنوشت.
مردمی و عدل و مساوات نیست
زان، ستم و جور و تعدی رواست
هوش مصنوعی: اگر در جامعه‌ای عدالت و برابری وجود نداشته باشد، ظلم و ستم و تجاوز به حقوق دیگران اجتناب‌ناپذیر است.
گشت حق کارگران پایمال
بر صفت غله که در آسیاست
هوش مصنوعی: کارگران به دلیل نداشتن حق و حقوق، در شرایط سخت و ناعادلانه‌ای به سر می‌برند، در حالی که گندم و غله‌ای که در آسیا تولید می‌شود، مورد استفاده قرار می‌گیرد.
هیچکسی پاس نگهدار نیست
این لغت از دفتر امکان جداست
هوش مصنوعی: هیچ کس نمی‌تواند از کسی حفاظت کند و این موضوع خارج از دایره‌ی امکان است.
پیش که مظلوم برد داوری
فکر بزرگان، همه آز و هوی ست
هوش مصنوعی: پیش کسی که مظلوم واقع شده، قضاوت کردن بزرگان تنها بر اساس خواسته‌ها و هوس‌های خودشان است.
انجمن آنجا که مجازی بود
گفتهٔ حق را، چه ثبات و بقاست
هوش مصنوعی: جمعی که در آنجا به گفتگو و بحث می‌پردازند، اگر به موضوعات غیرواقعی و مجازی بپردازند، صحبت‌های حقیقت‌گو چه پایداری و چه استمرار خواهد داشت؟
رشوه نه ما را، که بقاضی دهیم
خدمت این قوم، به روی و ریاست
هوش مصنوعی: ما رشوه‌ای به قاضی نمی‌دهیم، چون خدمت به این مردم و در نظر گرفتن موقعیت و مقامشان برای ما اهمیت بیشتری دارد.
نبض تهی دست نگیرد طبیب
درد فقیر، ای پسرک، بی دواست
هوش مصنوعی: اگر کسی فقیر باشد و دردی داشته باشد، پزشک او را نمی‌بیند و درمان نمی‌کند، بنابراین بی‌دوا و بدون کمک خواهد ماند.
ما فقرا، از همه بیگانه‌ایم
مرد غنی، با همه کس آشناست
هوش مصنوعی: ما فقیران به همه قابل توجه نیستیم، اما مرد ثروتمند با همه افراد آشنایی دارد و ارتباط برقرار می‌کند.
بار خود از آب برون میکشد
هر کس، اگر پیرو و گر پیشواست
هوش مصنوعی: هر شخصی به نوعی مسئولیت‌های خود را بر دوش می‌کشد، چه در نقش پیرو باشد و چه در نقش رهبری.
مردم این محکمه، اهریمنند
دولت حکام، ز غصب و رباست
هوش مصنوعی: در اینجا به نظر می‌رسد که مردم در این دادگاه به نوعی ناپاک و بدجنس هستند، و حاکمان نیز به خاطر تصاحب ناروا و کسب درآمد از ربا دچار فساد و مشکل‌اند.
آنکه سحر، حامی شرع است و دین
اشک یتیمانش، گه شب غذاست
هوش مصنوعی: کسی که در سحرگاهان از حقوق دین و شرع دفاع می‌کند و غم یتیمانش را در دل دارد، در شب‌ها غذای یتیمان را فراهم می‌آورد.
لاشه خورانند و به آلودگی
پنجهٔ آلودهٔ ایشان گواست
هوش مصنوعی: آن‌ها کسانی هستند که به فساد و آلودگی دچارند و وجودشان شاهدی بر ناپاکی و زشتی‌هاست.
خون بسی پیرزنان خورده‌است
آنکه بچشم من و تو، پارساست
هوش مصنوعی: کسی که خود را پاک و پارسا نشان می‌دهد، در واقع برای رسیدن به این مقام، کارهای زشت و اشتباه زیادی انجام داده و از دیگران آسیب دیده است.
خوابگه آنرا که سمور و خز است
کی غم سرمای زمستان ماست
هوش مصنوعی: محل خواب کسی که پوشش خز و سمور دارد، دیگر نمی‌تواند نگران سردی هوای زمستان باشد.
هر که پشیزی بگدائی دهد
در طلب و نیت عمری دعاست
هوش مصنوعی: هر کسی که در درخواست و نیت خود حتی مقدار کمی کمک کند، در حقیقت همیشه دعا و آرزوی خوب برای دیگران دارد.
تیره‌دلان را چه غم از تیرگیست
بی خبران را، چه خبر از خداست
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که افرادی که به دلایل مختلف در زندگی خود دچار ناامیدی و تاریکی هستند، از وضعیت خود نگران نیستند، زیرا آنها نمی‌دانند که در عمق زندگی چه خبر است. همچنین، افرادی که از حقیقت یا وجود خدا بی‌اطلاع هستند، هیچ آگاهی از عمق مسائل معنوی و حقیقت زندگی ندارند. به عبارت دیگر، برای آنها تاریکی یا غم هیچ مشکلی ایجاد نمی‌کند، چون آنها از واقعیت‌ها بی‌خبرند.

خوانش ها

شمارهٔ ۹۲ - صاعقهٔ ما، ستم اغنیاست به خوانش امیرحسین عظیمی

حاشیه ها

1390/07/29 19:09
حامد

در عوض رنج و سزای عمل
آنچه ( که) رعیت شنود، ناسزاست

1391/07/05 22:10
msr

دوست عزیزمان آقای حامد بیت را درست نخوانده‌اند و برای همین خواسته‌اند با افزودن «که» وزن آن را تصحیح کنند؛ به‌نظرم اگر علامت تشدید در «رعیّت» آورده شود، مشکل ایشان با این بیت مرتفع خواهد شد.
با سپاس

1391/07/19 19:10
امیر

با سلام
بخاطر حس خوبی که از خواندن سعر دوران کودکی ام از زنده یاد پروین اعتصامی در سایت شما به من دست داد از صمیم قلب متشکرم

1392/02/20 20:05
سلما

پروین این شعر رو در محرم سال 1300 وقتی 15 ساله بوده سروده.واقعا جای شگفتی هست که دختری 15 ساله چنین بینش و تفکر انتقادی داشته!!

1394/08/21 22:11
حمید

نخیر خانم سلما
این شعر در سال 1315 و بعد از اینکه پروین نشان لیاقت اهدایی از طرف رضاشاه رو رد کرد سروده شده.اون زمان پروین 30 سالش بوده
(مراجه شود به صفحه پروین توی ویکی پدیا)

1395/10/03 18:01
خسته از ایام

رحمت خدا بر شاعر این ابیات که سخن از دل مردم این زمان گفته ...از ما دلشکستگان خسته از ایام ...درود بر او باد..

1398/08/26 16:10
رفیعی

چقدر زیباست...لذت بردم

1398/10/09 18:01
بابک

خبر تأسف‌باری شنیدم مبنی بر این که آرامگاه ایشان تبدیل به دفتر پاسخگویی به سؤالات شرعی شده است. امیدوارم مسؤولین مربوطه هر چه سریع‌تر به این موضوع رسیدگی کنند.

1402/08/21 02:11
رضا هادی پور

نبض تهیدست نگیرد طبیب* درد فقیر ای پسرک بی دواست

ما فقرا از همه بیگانه اییم* مرد غنی با همه کس آشناست

واقعیت جهان فعلی متاسفانه همینه