اطلاعات
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نارونی بود به هندوستان
زاغچهای داشت در آن آشیان
هوش مصنوعی: در هندوستان، پرندهای به نام زاغچه وجود داشت که در آشیانهاش زندگی میکرد.
خاطرش از بندگی آزاد بود
جایگهش ایمن و آباد بود
هوش مصنوعی: او از بندگی و فرمانبری آزاد بود و در جایی زندگی میکرد که امن و پر رونق بود.
نه غم آب و نه غم دانه داشت
بود گدا، دولت شاهانه داشت
هوش مصنوعی: نه نگران آب بود و نه نگران غذا، او فقط یک گدا بود اما زندگی اش به اندازه یک پادشاه خوشبخت بود.
نه گلهایش از فلک نیلفام
نه غم صیاد و نه پروای دام
هوش مصنوعی: نه از آسمان زیبا شکایت دارد، نه از غم صیاد ناراحت است و نه نگران دامهاست.
از همه بیگانه و از خویش نه
در دل خردش، غم و تشویش نه
هوش مصنوعی: او از همه دنیا بیگانه است و از خود نیز هیچ احساس نزدیکی ندارد. در دلش نه غمی دارد و نه نگرانی.
عاقبت، آن مرغک عزلت گزین
گشت بسی خسته و اندوهگین
هوش مصنوعی: در نهایت، آن پرندهای که به تنهایی زندگی میکرد، بسیار خسته و ناراحت شد.
گفت، بهار است و همه دوستان
رخت کشیدند سوی بوستان
هوش مصنوعی: او گفت که بهار آمده و همه دوستان لباسهای خود را عوض کردهاند و به سمت باغ رفتند.
من نه بهار و نه خزان دیدهام
خسته و فرسوده و رنجیدهام
هوش مصنوعی: من نه زیبایی و دلانگیزی فصل بهار را تجربه کردهام و نه غم و اندوه فصل خزان را؛ تنها در خستگی و رنج زندگی کردهام.
چند کنم خانه درین نارون
چند برم حسرت باغ و چمن
هوش مصنوعی: چند خانه در این آتش بسازم و چند بار حسرت باغ و گلزار را بخورم؟
چند در این لانه، نشیمن کنم
خیزم و پرواز بگلشن کنم
هوش مصنوعی: چند وقت در این مکان بمانم؟ زود برمیخیزم و به باغ میروم.
نغمه زنم بر سر دیوار باغ
خوش کنم از بوی ریاحین دماغ
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که شخصی آواز میخواند و این آواز را بر دیوار باغ میسراید. این آواز باعث خوشحالی او میشود و رایحه خوش گلها باعث آرامش و شادابی او میگردد.
همنفس قمری و بلبل شوم
شانه کش گیسوی سنبل شوم
هوش مصنوعی: میخواهم همنفس قمری و بلبل باشم و در کنار زیباییها، شاداب و دلنشین شوم.
رفت به گلزار و بشاخی نشست
دید خرامان دو سه طاوس مست
هوش مصنوعی: به باغ رفت و بر شاخهای نشسته دید که دو یا سه طاوس به زیبایی و آرامی در حال راه رفتن هستند.
جمله، بسر چتر نگارین زده
طعنه بصورت گری چین زده
هوش مصنوعی: تمامی افراد زیر سایهی چتر زیبا و رنگین او، به نوعی بیانگر طعنه و کنایهای بر چهرهای پر از چین و چروک هستند.
زاغچه گردید گرفتارشان
خواست شود پیرو رفتارشان
هوش مصنوعی: زاغچه به دام آنها افتاد و خواست تا مانند آنها عمل کند.
باغ بکاوید و بهر سو شتافت
تا دو سه دانه پر طاوس یافت
هوش مصنوعی: باغ را زیر و رو کرد و به هر طرف دوید تا چند دانه پر طاووس پیدا کند.
بست دو بر دم، یک دیگر بسر
گفت، مرا کس نشناسد دگر
هوش مصنوعی: دوستی را در آغوش گرفتم و به همدیگر داستانها گفتیم، اکنون دیگر کسی مرا نمیشناسد.
گشت دمم، چون پرم آراسته
کس نخریدست چنین خواسته
هوش مصنوعی: زمانی که دم من مانند پر من زیبا و آراسته است، هیچکس خواستهام را نپذیرد.
زیور طاوس بسر بستهام
از پر زیباش به پر بستهام
هوش مصنوعی: من زینت طاوس را با پر زیبای آن آراستهام و برای آن پر، خود را به زیبایی آراستهام.
بال بیاراست، پریدن گرفت
همره طاوس، چمیدن گرفت
هوش مصنوعی: پرهایش را آرایش کرد و پرواز کردن را آغاز کرد، مانند طاووس که در حرکت و جلوهگری است.
دید چو طاوس در آن خودپسند
بال و پر عاریتش را بکند
هوش مصنوعی: وقتی که طاوس خودخواه بال و پر امانتیاش را رها کرد، به خود نگاه کرد.
گفت که ای زاغ سیه روزگار
پرّ تو خالی است ز نقش و نگار
هوش مصنوعی: گفت که ای زاغ سیاه، روزگار تو خالی است از زیبایی و جلوه.
زیور ما، روی تو نیکو نکرد
ما و تو را همسر و همخو نکرد
هوش مصنوعی: زیور و زینت ما، زیبایی چهره تو بود که ما را خوشحال نکرد و تو را همسر و یار خود قرار نداد.
گرچه پر ما، همه پیرایه بود
لیک نه بهر تو فرومایه بود
هوش مصنوعی: با وجود اینکه تمام زینتها و زیباییها به ما تعلق دارد، اما اینها به خاطر تو ناپسند و بیارزش نیست.
سیر و خرام تو، چه حاصل بباغ
زاغی و طاوس نماند به زاغ
هوش مصنوعی: حرکت و زیبایی تو هیچ فایدهای ندارد، چرا که در باغ، زاغی و طاوسی نمیماند و همه چیز زودگذر است.
هر چه کنی، هر چه ببندی به پر
گاه روش، تو دگری، ما دگر
هوش مصنوعی: هر چه که انجام دهی یا هر مانعی که بر سر راه من بگذاری، من به مسیر خود ادامه میدهم و تو نیز به راه خودت میروی.
حاشیه ها
اگر بیضه ی زاغ ظلمت سرشت
نهی زیر طاووس باغ بهشت
به هنگام آن بیضه پروردنش
ز انجیر جنت دهی ارزنش
دهی آبش از چشمه ی سلسبیل
در آن بیضه دم دردمد جبرئیل
شود عاقبت بیضه ی زاغ ،زاغ !
برد رنج بیهوده طاووس باغ
مصداق های دیگر
..
همچنین ابوشکور در دو بیت چنین میگوید:
درختی که خردک بود باغبان
بگرداند او را چو خواهد چنان
چو گردد کلان باز نتواندش
که از کژّی و خم بگرداندش
....
و ”نیا ” هم به تائید سرود
کسی را که تلخ است وی را سخن گرش انگبین ریزی اندر دهن
ور او را دهی سد درود و سلام دلش را بدست آوری با کلام
سر انجام ذاتش نمایان شود همان چهره ی زشت عریان شود
و تأئیدی دیگر
درختی که تلخاست ویرا سرشت گرش برنشانی به باغ بهشت
ور از جوی خلدش به هنگام آب به بیخ انگبین ریزی و شهد ناب
سرانجام گوهر به کارآورد همان میوهٔ تلخ بارآورد
گفتهشده که جامی به خواهرزادهٔ چامه سرایش هاتفی سپرد که این مضمون را جامهای دیگر بپوشاند و او چنین سرود:
اگر بیضهٔ زاغ ظلمت سرش نهی زیر طاووس باغ بهشت
به هنگام آن بیضه پروردنش
ز انجیر جنّت دهی ارزنش
دهی آبش از چشمهٔ سلسبیل در آن بیضه دم دردمد جبرئیل
شود عاقبت بیضهٔ زاغ زاغ
برد رنج بیهوده طاووس باغ