شمارهٔ ۸۶ - شباویز
چو رنگ از رخ روز، پرواز کرد
شباویز، نالیدن آغاز کرد
بساط سپیدی، تباهی گرفت
ز مه تا بماهی، سیاهی گرفت
ره فتنهٔ دزد عیار باز
عسس خسته از گشتن و شب دراز
نخفته، نه مست و نه هوشیار ماند
نیاسوده گر ماند، بیمار ماند
پرستار را ناگهان خواب برد
هماندم که او خفت، رنجور مرد
جهان چون دل بت پرستان، سیاه
مه از دیده پنهان و در راه، چاه
بخفتند مرغان باغ و قفس
شباویز افسانه میگفت و بس
نمیکرد دیوانه دیگر خروش
نمیآید آواز دیگر به گوش
بجز ریزش سیل از کوهسار
بجز گریهٔ کودک شیرخوار
برون آمد از کنج مطبخ، عجوز
ز پیری بزحمت، ز سرما بسوز
شکایت کنان، گه ز سر، گه ز پشت
چراغی که در دست خود داشت کشت
بگسترد چون جامه از بهر خواب
سبوئی شکست و فرو ریخت آب
شنیدم که کوته زمانی نخفت
شکسته گرفت و پراکنده رفت
بنالید از نالهٔ مرغ شب
که شب نیز فارغ نهایم، ای عجب
ندیدیم آسایش از روزگار
گهی بانگ مرغست و گه رنج کار
بنرمی چنین داد مرغش جواب
که ای سالیان خفته، یکشب مخواب
به سر منزلی کاینقدر خون کنند
در آن، خواب آزادگان چون کنند
من از چرخ پیرم چنین تنگدل
که از ضعف پیران نگردد خجل
بهر دست فرسوده، کاری دهد
بهر پشت کاهیده، باری نهد
بسی رفته، گم گشت ازین راه راست
بسی خفته، چون روز شد، برنخاست
عسس کی شود، دزد تیرهروان
تو خود باش این گنج را پاسبان
بهرجا برافکندهاند این کمند
چه دیوار کوته، چه بام بلند
درین دخمه، هر شب گرفتارهاست
ره و رسمها، رمزها، کارهاست
شب، از باغ گم شد گل و خار ماند
خنک، باغبانی که بیدار ماند
بخفتن، چرا پیر گردد جوان
برهزن، چرا بگرود کاروان
فلک، در نورد و تو در خوابگاه
تو مدهوش و در شبروی مهر و ماه
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو رنگ از رخ روز، پرواز کرد
شباویز، نالیدن آغاز کرد
هوش مصنوعی: زمانی که رنگ روز از چهره ناپدید شد، شب به سراغ آمد و نالیدن آغاز شد.
بساط سپیدی، تباهی گرفت
ز مه تا بماهی، سیاهی گرفت
هوش مصنوعی: صفحهای که پر از نور و روشنی بود، ناگهان دچار یأس و دشواری شد؛ از لحظهای که ماه به دریا افتاد، تاریکی همهجا را فراگرفت.
ره فتنهٔ دزد عیار باز
عسس خسته از گشتن و شب دراز
هوش مصنوعی: راهنمایی برای اوضاع آشفته و ناامنی که دزدان حرفهای به وجود آوردهاند. اینجا، مأموران امنیتی خسته و کلافه از گشت و گذار در شبهای طولانی هستند.
نخفته، نه مست و نه هوشیار ماند
نیاسوده گر ماند، بیمار ماند
هوش مصنوعی: کسی که نه خوابش برده، نه شاداب و سرحال است و نه کاملاً بیدار، اگر از حال و روزش مگذر، فقط در رنج و بیماری باقی مانده است.
پرستار را ناگهان خواب برد
هماندم که او خفت، رنجور مرد
هوش مصنوعی: ناگهان پرستار خوابش برد و همان لحظه که او به خواب رفت، مرد بیمار نیز در آلمان میرفت.
جهان چون دل بت پرستان، سیاه
مه از دیده پنهان و در راه، چاه
هوش مصنوعی: جهان مانند دل بت پرستان تاریک و ظلمانی است، و مه، که نماد روشنی و دیدن است، از چشمها پنهان است. در این مسیر، خطرات و دشواریها وجود دارد.
بخفتند مرغان باغ و قفس
شباویز افسانه میگفت و بس
هوش مصنوعی: پرندگان باغ خوابشان برد و قفس تنها داستانهای خیالی را به هم گفتند و دیگر چیزی نگفتند.
نمیکرد دیوانه دیگر خروش
نمیآید آواز دیگر به گوش
هوش مصنوعی: دیگر دیوانهای صدا نمیزند و آواز جدیدی به گوش نمیرسد.
بجز ریزش سیل از کوهسار
بجز گریهٔ کودک شیرخوار
هوش مصنوعی: غیر از سرازیر شدن سیل از کوه و گریهٔ کودک نوزاد، چیز دیگری وجود ندارد.
برون آمد از کنج مطبخ، عجوز
ز پیری بزحمت، ز سرما بسوز
هوش مصنوعی: زنی پیر از گوشهی آشپزخانه بیرون آمد، با زحمت و در حالی که از سرمای شدید رنج میبرد.
شکایت کنان، گه ز سر، گه ز پشت
چراغی که در دست خود داشت کشت
هوش مصنوعی: شخصی ناراحت و ناامید در حال شکایت است و گاهی از جلو و گاهی از پشت چراغی که در دست دارد، صحبت میکند. این شخص به وضوح تحت تأثیر اتفاقات اطرافش قرار دارد و چراغ در دستش نمادی از امید یا روشنایی است که نتوانسته به درستی از آن استفاده کند.
بگسترد چون جامه از بهر خواب
سبوئی شکست و فرو ریخت آب
هوش مصنوعی: چون خواب بر او غلبه کرد، آرامش و راحتی مانند پارچهای که پهن شده، او را دربرگرفت. اما ناگهان، سبویی شکست و آبش بر زمین ریخت.
شنیدم که کوته زمانی نخفت
شکسته گرفت و پراکنده رفت
هوش مصنوعی: من شنیدم که در زمانی کوتاه، خواب بینظم و پریشان به سراغش آمد و او را رها کرد.
بنالید از نالهٔ مرغ شب
که شب نیز فارغ نهایم، ای عجب
هوش مصنوعی: ناله و فریاد پرندهٔ شب را بشنوید، که ما هم در این شب آرام نداریم، چقدر عجیب است.
ندیدیم آسایش از روزگار
گهی بانگ مرغست و گه رنج کار
هوش مصنوعی: در این دنیا هیچ گاه آسایش را تجربه نکردیم، گاهی صدای پرنده را میشنویم و گاهی با زحمت و سختی روبهرو میشویم.
بنرمی چنین داد مرغش جواب
که ای سالیان خفته، یکشب مخواب
هوش مصنوعی: مرغ به نرمی به او گفت که ای خوابآلودهها، که سالها در خواب بودهاید، فقط امشب را بیدار بمانید.
به سر منزلی کاینقدر خون کنند
در آن، خواب آزادگان چون کنند
هوش مصنوعی: در جایی که اینقدر ظلم و خونریزی وجود دارد، آزادگان چگونه میتوانند آرامش و آسایش پیدا کنند؟
من از چرخ پیرم چنین تنگدل
که از ضعف پیران نگردد خجل
هوش مصنوعی: من به خاطر سالخوردگی و ناتوانی در زندگی، حسرت و اندوه زیادی دارم و این موضوع باعث شده که دلم بسیار تنگ و ناراحت باشد.
بهر دست فرسوده، کاری دهد
بهر پشت کاهیده، باری نهد
هوش مصنوعی: برای دست خسته، کاری انجام میشود و برای پشت خمیده، باری گذاشته میشود.
بسی رفته، گم گشت ازین راه راست
بسی خفته، چون روز شد، برنخاست
هوش مصنوعی: بسیاری از مردم در این مسیر درست رفته و گم شدهاند و بسیاری دیگر در خواب هستند و وقتی روز میشود، از خواب بیدار نمیشوند.
عسس کی شود، دزد تیرهروان
تو خود باش این گنج را پاسبان
هوش مصنوعی: وقتی نگهبانان بیتوجهی میکنند، خودت باید از این گنجینه ارزشمند مراقبت کنی.
بهرجا برافکندهاند این کمند
چه دیوار کوته، چه بام بلند
هوش مصنوعی: در هر جایی که این دام را انداختهاند، مهم نیست که دیوار کوتاه باشد یا بام بلند.
درین دخمه، هر شب گرفتارهاست
ره و رسمها، رمزها، کارهاست
هوش مصنوعی: در این مکان تاریک، هر شب افرادی گرفتار هستند که با سنتها، نشانهها و فعالیتهای مختلف دست و پنجه نرم میکنند.
شب، از باغ گم شد گل و خار ماند
خنک، باغبانی که بیدار ماند
هوش مصنوعی: در شب، گلها از باغ ناپدید شدند و فقط خارها باقی ماندند. خوشا به حال باغبانی که بیدار مانده و از این حال باخبر است.
بخفتن، چرا پیر گردد جوان
برهزن، چرا بگرود کاروان
هوش مصنوعی: اگر خواب باشیم، چرا جوانی باید پیر شود و چرا کاروان باید به سمت بیراهه برود؟
فلک، در نورد و تو در خوابگاه
تو مدهوش و در شبروی مهر و ماه
هوش مصنوعی: آسمان در حال چرخش است و تو در خواب خود غرق شدهای، در حالی که روز و شب در حال گذرند.