گنجور

شمارهٔ ۸۴ - شاهد و شمع

شاهدی گفت بشمعی کامشب
در و دیوار، مزین کردم
دیشب از شوق، نخفتم یکدم
دوختم جامه و بر تن کردم
دو سه گوهر ز گلوبندم ریخت
بستم و باز بگردن کردم
کس ندانست چه سحرآمیزی
به پرند، از نخ و سوزن کردم
صفحهٔ کارگه، از سوسن و گل
بخوشی چون صف گلشن کردم
تو بگرد هنر من نرسی
زانکه من بذل سر و تن کردم
شمع خندید که بس تیره شدم
تا ز تاریکیت ایمن کردم
پی پیوند گهرهای تو، بس
گهر اشک بدامن کردم
گریه‌ها کردم و چون ابر بهار
خدمت آن گل و سوسن کردم
خوشم از سوختن خویش از آنک
سوختم، بزم تو روشن کردم
گرچه یک روزن امید نماند
جلوه‌ها بر درو روزن کردم
تا تو آسوده‌روی در ره خویش
خوی با گیتی رهزن کردم
تا فروزنده شود زیب و زرت
جان ز روی و دل از آهن کردم
خرمن عمر من ار سوخته شد
حاصل شوق تو، خرمن کردم
کارهائیکه شمردی بر من
تو نکردی، همه را من کردم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شاهدی گفت بشمعی کامشب
در و دیوار، مزین کردم
هوش مصنوعی: شخصی به من گفت که امشب با شمع، دیوار و محیط را تزئین کرده‌ام.
دیشب از شوق، نخفتم یکدم
دوختم جامه و بر تن کردم
هوش مصنوعی: دیشب به خاطر شادی و هیجان نتواستم بخوابم و تمام شب را بیدار ماندم، و در همین حال لباس تازه‌ای آماده کردم و به تن کردم.
دو سه گوهر ز گلوبندم ریخت
بستم و باز بگردن کردم
هوش مصنوعی: چندین سنگ قیمتی از گردنبند من افتاد، آنها را جمع کرده و دوباره به گردن آویختم.
کس ندانست چه سحرآمیزی
به پرند، از نخ و سوزن کردم
هوش مصنوعی: به کسی معلوم نیست که چه جادو و سحر خاصی در پرند وجود دارد؛ من تنها با نخ و سوزن توانستم این کار را انجام دهم.
صفحهٔ کارگه، از سوسن و گل
بخوشی چون صف گلشن کردم
هوش مصنوعی: در کارگاه خویش، با استفاده از گل‌ها و سوسن‌ها به زیبایی نسبت به گلستان دست یافتم.
تو بگرد هنر من نرسی
زانکه من بذل سر و تن کردم
هوش مصنوعی: تو تلاش کن، اما هرگز به هنر من نخواهی رسید، چرا که من تمام وجودم را برای این هنر تقدیم کرده‌ام.
شمع خندید که بس تیره شدم
تا ز تاریکیت ایمن کردم
هوش مصنوعی: شمع با خوشحالی گفت که من چقدر تیره و تار شدم تا تو را از تاریکی نجات دهم.
پی پیوند گهرهای تو، بس
گهر اشک بدامن کردم
هوش مصنوعی: به خاطر ارتباط و نزدیکی با ارزش‌های تو، بسیار اشک ریختم و دامنم را غرق اشک کردم.
گریه‌ها کردم و چون ابر بهار
خدمت آن گل و سوسن کردم
هوش مصنوعی: من به اندازه‌ی ابرهای بهاری گریه کردم و این احساس را به گل و سوسن تقدیم کردم.
خوشم از سوختن خویش از آنک
سوختم، بزم تو روشن کردم
هوش مصنوعی: من از سوختن خودم خوشحال هستم چون با این سوختن، می‌توانم جشن و میهمانی تو را روشن کنم.
گرچه یک روزن امید نماند
جلوه‌ها بر درو روزن کردم
هوش مصنوعی: هرچند دیگر هیچ نشانه‌ای از امید باقی نمانده، اما من سعی کردم که درهای جدیدی را به روی خود باز کنم.
تا تو آسوده‌روی در ره خویش
خوی با گیتی رهزن کردم
هوش مصنوعی: در حالی که تو بی‌خیال و راحت در مسیر خودت قدم می‌زنی، من زندگیم را قربانی کردم و به مشکلات جهان پرداختم.
تا فروزنده شود زیب و زرت
جان ز روی و دل از آهن کردم
هوش مصنوعی: برای اینکه زیبایی و روشنایی جانم را از روی و دل به دست آورم، خود را از سختی و سردی آهنی رها کردم.
خرمن عمر من ار سوخته شد
حاصل شوق تو، خرمن کردم
هوش مصنوعی: اگر عمر من به هدر رفته باشد، به خاطر اینکه شوق تو را دارم، من این را به عنوان دستاوردی بزرگ ارزیابی می‌کنم.
کارهائیکه شمردی بر من
تو نکردی، همه را من کردم
هوش مصنوعی: هر چه که تو به من گفتی و نکردی، من همه آن کارها را انجام دادم.

خوانش ها

شمارهٔ ۸۴ - شاهد و شمع به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1392/10/23 20:12
شهریار نعمت اللهی

با سلام
در شعر گفتگو شاهد و شمع را با مفهوم گفتگوی مادر و فرزند بارها و بارها خواندم و هر بار زیباتر و زیباتر می شد.
خدا تمام مادران را حفظ کند

1393/09/09 23:12
ناشناس

عبدلی مرد

1393/12/15 11:03

حاصل گردش تو گرد منِ خسته چه بود
آن همه شعله که بر پای تو من سر کردم
اشک ریزان ،تن خود را همه آتش کردم
روشنی گشتمو راهت همه روشن کردم
از منِ دلشده خاکستر سردی جا ماند
ساده دل من که پرو بال تو باور کردم

سایه سرو
93/12/24

1394/05/16 18:08
پرویز ذوالفقاری

باسلام شهید مطهری در کتاب حماسه عاشورا می گوید شهدا شمع محفل بشریتند ،مردم امکانات زندگی و رفاه خود را مدیون دانشمندان و دانشمندان این امکان را وامدار شهدا هستند زیرا آنان بودند که محیط امن را برای ارائه خدمات دانشمندان فراهم کردندوآقای مطهری برای جا انداختن مطلب از این شعر پروین استفاده میکند.چه انتخاب مناسبی