شمارهٔ ۸۳ - سیه روی
بکنج مطبخ تاریک، تابه گفت به دیگ
که از ملال نمردی، چه خیره سر بودی
ز دوده، پشت تو مانند قیر گشته سیاه
ز عیب خویش، تو مسکین چه بیخبر بودی
همی به تیرگی خود فزودی از پستی
سیاه روز و سیه کار و بد گهر بودی
تمام عمر، درین کارگاه زحمت و رنج
نشسته بودی و بیمزد کارگر بودی
گهی ز عجز، جفای شرار میبردی
گهی ز جهل ، گرفتار شور و شر بودی
دمی ز آتش و آبت ، ستم رسید و بلا
دمی ندیم دم و دود و خشک و تر بودی
نه لحظهای ز هجوم حوادث آسودی
نه هیچ با خبر از شب، نه از سحر بودی
ستیزهگر فلک، ای تیرهبخت، با تو ستیز
نمینمود تو خود گر ستیزهگر بودی
زمانه سوخت ترا پاک و هیچ دم نزدی
همیشه خسته و پیوسته رنجبر بودی
به پیش چون تو سیه روی بد دلم که فکند
چه بودی، ار که مرا قدرت سفر بودی
ندید چشم تو رنگی دگر به جز سیهی
رواست گر که بگوئیم بی بصر بودی
درین بساط سیه، گر نمیگشودی رخت
چو ما، سفید و نکو رای و نامور بودی
جواب داد که ما هر دو در خور ستمیم
تو نیز همچو من، ایدوست، بیهنر بودی
جفای آتش و هیزم، نه بهر من تنهاست
تو نیز لایق خاکستر و شرر بودی
من و تو سالک یک مقصدیم در معنی
تو نیز رهرو این کهنه رهگذر بودی
اگر ز فکر تو میزاد، رای نیکتری
بفکر روزی ازین روز نیکتر بودی
مگر بیاد نداری که دوش، وقت سحر
میان شعلهٔ جانسوز، تا کمر بودی
نمینشستی اگر نزد ما درین مطبخ
مبرهن است که در مطبخ دگر بودی
نظر به عجب، در آلودگان نیمکردی
بدامن سیه خود، گرت نظر بودی
من از سیاهی خود، بس ملول میگشتم
اگر تو تیرهدل، از من سپیدتر بودی
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بکنج مطبخ تاریک، تابه گفت به دیگ
که از ملال نمردی، چه خیره سر بودی
هوش مصنوعی: در گوشهی آشپزخانهی تاریک، تابه به دیگ گفت که تو از دلزدگی نمردهای، چقدر نادان و بیخود بودی!
ز دوده، پشت تو مانند قیر گشته سیاه
ز عیب خویش، تو مسکین چه بیخبر بودی
هوش مصنوعی: پشت تو به خاطر گناهانی که مرتکب شدهای، مثل قیر سیاه شده است. تو که نمیدانی چه اشتباهاتی کردهای، چقدر بیخبر هستی از عیوب خود.
همی به تیرگی خود فزودی از پستی
سیاه روز و سیه کار و بد گهر بودی
هوش مصنوعی: تو به واسطه تاریکی خود، هر روز بیشتر درگیر مشکلات و روزهای سیاه میشوی و نتیجهی بدی از این وضعیت بهدست میآوری.
تمام عمر، درین کارگاه زحمت و رنج
نشسته بودی و بیمزد کارگر بودی
هوش مصنوعی: تمام عمر در این محیط سخت و پرمشقت مشغول کار بودهای و هیچ پاداشی دریافت نکردهای.
گهی ز عجز، جفای شرار میبردی
گهی ز جهل ، گرفتار شور و شر بودی
هوش مصنوعی: گاهی از روی ناتوانی، به دیگران ظلم میکردی و گاهی به خاطر نادانی، در هیجان و شور و شوق گرفتار میشدی.
دمی ز آتش و آبت ، ستم رسید و بلا
دمی ندیم دم و دود و خشک و تر بودی
هوش مصنوعی: در یک لحظه از آتش و آب تو، ظلم و مصیبت به ما رسید. لحظهای نداشتیم و در نهایت، از دود و خشکی و رطوبت هم خبری نبود.
نه لحظهای ز هجوم حوادث آسودی
نه هیچ با خبر از شب، نه از سحر بودی
هوش مصنوعی: نه در هیچ لحظهای از حمله و فشار حوادث آرامش داشتی و نه از شب و نه از صبح اطلاعی داشتی.
ستیزهگر فلک، ای تیرهبخت، با تو ستیز
نمینمود تو خود گر ستیزهگر بودی
هوش مصنوعی: ای انسان بدشانس، اگر آسمان با تو دشمنی نمیکرد، این به این خاطر بود که خودت درگیر جنگ و ستیز نبودی.
زمانه سوخت ترا پاک و هیچ دم نزدی
همیشه خسته و پیوسته رنجبر بودی
هوش مصنوعی: زمانه به تو آسیب رسانده، اما تو هرگز اعتراضی نکردی. تو همیشه خسته و در تلاش بودی و به سختی زندگی را ادامه میدادی.
به پیش چون تو سیه روی بد دلم که فکند
چه بودی، ار که مرا قدرت سفر بودی
هوش مصنوعی: در مقابل تو که چهرهای تاریک و غمانگیز داری، دل من به چه حالتی درآمده است. اگر قدرت سفر و دوری از تو را داشتم، وضعیت من چه میشد؟
ندید چشم تو رنگی دگر به جز سیهی
رواست گر که بگوئیم بی بصر بودی
هوش مصنوعی: چشم تو هیچ رنگی جز سیاهی را نمیتواند ببیند، بنابراین اگر بگوییم که تو نابینا بودهای، چندان هم نادرست نیست.
درین بساط سیه، گر نمیگشودی رخت
چو ما، سفید و نکو رای و نامور بودی
هوش مصنوعی: اگر در این دنیا تیره و تار، مثل ما لباس خود را بر نمیکَند، تو نیز میتوانستی با نیک سیرتی و نام نیک، درخشنده و مشهور باشی.
جواب داد که ما هر دو در خور ستمیم
تو نیز همچو من، ایدوست، بیهنر بودی
هوش مصنوعی: او پاسخ داد که ما هر دو شایسته ظلم هستیم و تو هم مانند من، بیهنر و ناتوان بودی.
جفای آتش و هیزم، نه بهر من تنهاست
تو نیز لایق خاکستر و شرر بودی
هوش مصنوعی: آتش و هیزم فقط به من آسیب نمیزنند، تو هم شایستهی خاکستر و شعله میباشی.
من و تو سالک یک مقصدیم در معنی
تو نیز رهرو این کهنه رهگذر بودی
هوش مصنوعی: من و تو در یک مسیر معنوی حرکت میکنیم و تو نیز در گذشتهی خود، راهی مانند من را طی کردهای.
اگر ز فکر تو میزاد، رای نیکتری
بفکر روزی ازین روز نیکتر بودی
هوش مصنوعی: اگر از فکر تو به وجود آمده، باید میداشتیم که فکر بهتری از این روزهای خوب میتوانست داشته باشد.
مگر بیاد نداری که دوش، وقت سحر
میان شعلهٔ جانسوز، تا کمر بودی
هوش مصنوعی: آیا یادت هست که دیشب در اوایل صبح، وقتی در آتش شوق و عشق بودند، تا کمر در آن فرو رفته بودی؟
نمینشستی اگر نزد ما درین مطبخ
مبرهن است که در مطبخ دگر بودی
هوش مصنوعی: اگر در این آشپزخانه نشستهای، پس معلوم است که در آشپزخانه دیگری نبودهای.
نظر به عجب، در آلودگان نیمکردی
بدامن سیه خود، گرت نظر بودی
هوش مصنوعی: به زیبایی و شگفتی نگاه کردی، اما به کسانی که در گناه غوطهورند، ننگریستی؛ اگر نگاه میکردی به دامن سیاه خودت، چه میدیدی؟
من از سیاهی خود، بس ملول میگشتم
اگر تو تیرهدل، از من سپیدتر بودی
هوش مصنوعی: اگر تو هم مثل من غمگین و دلتیره بودی، من از تیرگی و سیاهی خودم بسیار ناراحت میشدم.