گنجور

شمارهٔ ۸۲ - سفر اشک

اشک طرف دیده را گردید و رفت
اوفتاد آهسته و غلتید و رفت
بر سپهر تیرهٔ هستی دمی
چون ستاره روشنی بخشید و رفت
گرچه دریای وجودش جای بود
عاقبت یکقطره خون نوشید و رفت
گشت اندر چشمهٔ خون ناپدید
قیمت هر قطره را سنجید و رفت
من چو از جور فلک بگریستم
بر من و بر گریه‌ام خندید و رفت
رنجشی ما را نبود اندر میان
کس نمیداند چرا رنجید و رفت
تا دل از اندوه، گرد آلود گشت
دامن پاکیزه را بر چید و رفت
موج و سیل و فتنه و آشوب خاست
بحر، طوفانی شد و ترسید و رفت
همچو شبنم، در گلستان وجود
بر گل رخساره‌ای تابید و رفت
مدتی در خانهٔ دل کرد جای
مخزن اسرار جان را دید و رفت
رمزهای زندگانی را نوشت
دفتر و طومار خود پیچید و رفت
شد چو از پیچ و خم ره، با خبر
مقصد تحقیق را پرسید و رفت
جلوه و رونق گرفت از قلب و چشم
میوه‌ای از هر درختی چید و رفت
عقل دوراندیش، با دل هر چه گفت
گوش داد و جمله را بشنید و رفت
تلخی و شیرینی هستی چشید
از حوادث با خبر گردید و رفت
قاصد معشوق بود از کوی عشق
چهرهٔ عشاق را بوسید و رفت
اوفتاد اندر ترازوی قضا
کاش میگفتند چند ارزید و رفت

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اشک طرف دیده را گردید و رفت
اوفتاد آهسته و غلتید و رفت
هوش مصنوعی: اشک از چشم‌ها سرازیر شد و به آرامی ریخت و به سمت پایین در حرکت بود.
بر سپهر تیرهٔ هستی دمی
چون ستاره روشنی بخشید و رفت
هوش مصنوعی: در آسمان تاریک زندگی، لحظه‌ای مانند ستاره‌ای درخشان، روشنایی آورد و سپس ناپدید شد.
گرچه دریای وجودش جای بود
عاقبت یکقطره خون نوشید و رفت
هوش مصنوعی: با وجود اینکه وجود او همچون دریایی وسیع و پرمحتوا بود، در نهایت تنها یک قطره خون را نوشید و از دنیا رفت.
گشت اندر چشمهٔ خون ناپدید
قیمت هر قطره را سنجید و رفت
هوش مصنوعی: در میان چشمه‌ای پر از خون، ناپدید شد و ارزش هر قطره را سنجید و سپس دور شد.
من چو از جور فلک بگریستم
بر من و بر گریه‌ام خندید و رفت
هوش مصنوعی: وقتی که از ظلم و سختی‌های زندگی ناله و گریه کردم، زخم‌ها و غم‌هایم حتی باعث خنده و بی‌توجهی دیگران شد و آنها به راحتی رفتند.
رنجشی ما را نبود اندر میان
کس نمیداند چرا رنجید و رفت
هوش مصنوعی: ما هیچ کدوری و دلخوری از کسی نداریم. هیچ‌کس نمی‌داند که چرا او ناراحت شد و رفت.
تا دل از اندوه، گرد آلود گشت
دامن پاکیزه را بر چید و رفت
هوش مصنوعی: وقتی دل از غم و اندوه پر شد، دیگر احساس خوبی نداشت و به دنبال پاکی و آرامش، آن را رها کرد و رفت.
موج و سیل و فتنه و آشوب خاست
بحر، طوفانی شد و ترسید و رفت
هوش مصنوعی: امواج دریا به شدت برخاستند و به همراه سیل و نا آرامی ایجاد شدند. در این وضعیت دریا به طوفانی تبدیل شد و در نهایت وحشت کرد و از آنجا دور شد.
همچو شبنم، در گلستان وجود
بر گل رخساره‌ای تابید و رفت
هوش مصنوعی: مانند شبنمی که در گلستان می‌درخشد، نوری بر چهره زیبایی تابید و سپس ناپدید شد.
مدتی در خانهٔ دل کرد جای
مخزن اسرار جان را دید و رفت
هوش مصنوعی: مدتی در دل خود جایی برای نگهداری رازها پیدا کرد و پس از آن این رازها را شناخت و از آنجا رفت.
رمزهای زندگانی را نوشت
دفتر و طومار خود پیچید و رفت
هوش مصنوعی: زندگی را به شکل نوشتاری ثبت کرد و سپس آن را جمع کرد و به مکان دیگری رفت.
شد چو از پیچ و خم ره، با خبر
مقصد تحقیق را پرسید و رفت
هوش مصنوعی: وقتی از مسیر پرپیچ و خم آگاه شد، مقصد را جویا شد و راهی شد.
جلوه و رونق گرفت از قلب و چشم
میوه‌ای از هر درختی چید و رفت
هوش مصنوعی: دل و چشم او مانند میوه‌ای است که از هر درختی زیبا و خوش‌رنگ برداشت شده و به چشم می‌آید؛ او به زندگی و زیبایی‌هایش رونق و جلوه‌ای خاص بخشیده و سپس از آنجا روانه شده است.
عقل دوراندیش، با دل هر چه گفت
گوش داد و جمله را بشنید و رفت
هوش مصنوعی: عقل هوشمند و آینده‌نگر، به دل توجه کرد و هر چه دل گفت را شنید و بعدها از آن گذشت.
تلخی و شیرینی هستی چشید
از حوادث با خبر گردید و رفت
هوش مصنوعی: انسان با تجربه‌های مختلفی که در زندگی دارد، طعم‌های تلخ و شیرین را می‌چشد و از اتفاقاتی که برایش پیش می‌آید، آگاهی پیدا می‌کند و سرانجام به سوی مقصد خود حرکت می‌کند.
قاصد معشوق بود از کوی عشق
چهرهٔ عشاق را بوسید و رفت
هوش مصنوعی: پیام‌آور محبوب از سمت کوی عشق گذر کرد و چهره‌های عاشقان را به بوسه گرفت و رفت.
اوفتاد اندر ترازوی قضا
کاش میگفتند چند ارزید و رفت
هوش مصنوعی: او در محکومیت تقدیر و سرنوشت قرار گرفت و ای کاش می‌دانستیم چه بهایی دارد و سپس از میان ما رفت.

خوانش ها

شمارهٔ ۸۲ - سفر اشک به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1394/04/05 01:07
علی

فوق العاده است این غزل...

1399/04/02 10:07
مجید جلیلیان

ملک‌الشعرای بهار دیوان خانم پروین اعتصامی را «گلدسته‌ای از ازهار نوشکفته» توصیف می‌کند و اضافه می‌کند که اگر تنها شعر «سفر اشک» از دیوان او منتشر می‌شد، جایگاه والایی در علم و ادب فارسی پیدا می‌کرد.

1401/07/14 21:10
مجتبی

زبان عاجزست از تعریف این غزل.... خیلی زیبا بود... 

1401/10/07 14:01
علیرضا فرجامی

قاصد معشوق بود از کوی عشق / چهره عشاق را بوسید و رفت ، نمیدونم راجع به این بیت چی بگم ... از بهترین توصیفاتی بود که در خصوص اشک عشق شنیدم ، بی نظیر