گنجور

شمارهٔ ۷۶ - سپید و سیاه

کبوتری، سحر اندر هوای پروازی
ببام لانه بیاراست پر، ولی نپرید
رسید بر پرش از دور، ناوکی جانسوز
مبرهن است کازان طعنه بر دلش چه رسید
شکسته شد پر و بالی، نزار گشت تنی
گسست رشتهٔ امیدی و رگی بدرید
گذشت بر در آن لانه، شامگه زاغی
طبیب گشت، چه رنجوری کبوتر دید
برفت خار و خس آورد و سایبانی ساخت
برای راحت بیمار خویش، بس کوشید
هزار گونه ستم دید، تا بروزن و بام
ز برگهای درختان سبز پرده کشید
ز جویبار، بمنقار خویش آب ربود
بباغ، کرد ره و میوه‌ای ز شاخه چید
گهی پدر شد و گه مادر و گهی دربان
طعام داد و نوازش نمود و ناله شنید
ببرد آنهمه بار جفا که تا روزی
ز درد و خستگی و رنج، دردمند رهید
بزاغ گفت: چه نسبت سپید را بسیاه
ترا بیاری بیگانگان، چه کس طلبید
بگفت: نیت ما اتفاق و یکرنگی است
تفاوتی نکند خدمت سیاه و سفید
ترا چو من، بدل خرد، مهر و پیوندیست
مرا بسان تو، در تن رگ و پی است و ورید
صفای صحبت و آئین یکدلی باید
چه بیم، گر که قدیم است عهد، یا که جدید
ز نزد سوختگان، بی‌خبر نباید رفت
زمان کار نباید به کنج خانه خزید
غرض، گشودن قفل سعادتست بجهد
چه فرق، گر زر سرخ و گر آهن است کلید

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کبوتری، سحر اندر هوای پروازی
ببام لانه بیاراست پر، ولی نپرید
هوش مصنوعی: کبوتر سحرگاهی در هوای پرواز آماده پرواز به بام لانه‌اش شد و پرهایش را مرتب کرد، اما در نهایت پرواز نکرد.
رسید بر پرش از دور، ناوکی جانسوز
مبرهن است کازان طعنه بر دلش چه رسید
هوش مصنوعی: پرنده‌ای از دور به پرواز درآمده و نشانه‌ای عذاب‌آور و عاشقانه مشاهده می‌شود که نشان از آن دارد که چه چیزهایی بر دل او اثر گذاشته و او را آزار می‌دهد.
شکسته شد پر و بالی، نزار گشت تنی
گسست رشتهٔ امیدی و رگی بدرید
هوش مصنوعی: پرواز و آزادی‌ام نابود شد، تنم ضعیف و ناتوان گشت، پیوند امیدم قطع شد و عواطف و احساسم آسیب دید.
گذشت بر در آن لانه، شامگه زاغی
طبیب گشت، چه رنجوری کبوتر دید
هوش مصنوعی: در آنجا که زاغی شب را به سر می‌برد، مشاهده کرد که کبوتر در حال رنج و عذاب است.
برفت خار و خس آورد و سایبانی ساخت
برای راحت بیمار خویش، بس کوشید
هوش مصنوعی: او تلاش کرد و با زحمت بسیار، علف‌های هرز را کنار زد و سایبانی درست کرد تا بیمار خود را راحت کند.
هزار گونه ستم دید، تا بروزن و بام
ز برگهای درختان سبز پرده کشید
هوش مصنوعی: او انواع مختلفی از ظلم و ستم را تجربه کرده است، تا اینکه درختان سبز با برگ‌هایشان پرده‌ای بر افرازند و همین موضوع او را از دنیای دشوار و ناگوار خود دور کند.
ز جویبار، بمنقار خویش آب ربود
بباغ، کرد ره و میوه‌ای ز شاخه چید
هوش مصنوعی: پرندگان از جویبار با منقار خود آب بردند و به باغ رفتند و میوه‌ای از درخت چیدند.
گهی پدر شد و گه مادر و گهی دربان
طعام داد و نوازش نمود و ناله شنید
هوش مصنوعی: گاهی انسان نقش پدر را ایفا می‌کند و تکیه‌گاه عزت و محبت می‌شود، گاهی نقش مادر را به عهده می‌گیرد و با محبت و توجهش آرامش می‌بخشد، و در مواقعی دیگر مانند دربانی عمل می‌کند که غذا فراهم کند و با نوازش و مهربانی دل دیگران را شاد کند. اما در عوض، گاه ناله و غم دیگران را نیز می‌شنود و خود را در مشقت‌ها و آلام آنها شریک می‌داند.
ببرد آنهمه بار جفا که تا روزی
ز درد و خستگی و رنج، دردمند رهید
هوش مصنوعی: همه مشکلات و زحمت‌هایی که کشیده است، او را به جایی می‌رساند که در یک روز از درد و خستگی و رنج‌ها رهایی یابد.
بزاغ گفت: چه نسبت سپید را بسیاه
ترا بیاری بیگانگان، چه کس طلبید
هوش مصنوعی: بزاغ گفت: چه نسبتی دارد که سپید را برای سیاه به بیگانگان ببری، چه کسی خواهان آن است؟
بگفت: نیت ما اتفاق و یکرنگی است
تفاوتی نکند خدمت سیاه و سفید
هوش مصنوعی: او گفت: هدف ما همبستگی و یکدلی است، فرقی نمی‌کند که خدمتگذار سیاه‌پوست باشد یا سفیدپوست.
ترا چو من، بدل خرد، مهر و پیوندیست
مرا بسان تو، در تن رگ و پی است و ورید
هوش مصنوعی: تو برای من مانند نجوای دل و پیوند عمیق استی. من نیز به تو در وجودم به اندازه رگ و پی و ورید وابسته‌ام.
صفای صحبت و آئین یکدلی باید
چه بیم، گر که قدیم است عهد، یا که جدید
هوش مصنوعی: اگر قرار است در صحبت و دوستی صداقت و یکدلی برقرار باشد، چرا باید نگران باشیم که این عهد و پیمان قدیمی است یا جدید؟
ز نزد سوختگان، بی‌خبر نباید رفت
زمان کار نباید به کنج خانه خزید
هوش مصنوعی: نباید در میان سوختگان بی‌خبر از حال آن‌ها سراغی گرفت و در زمان کار کرد باید از گوشه‌نشینی دوری کرد.
غرض، گشودن قفل سعادتست بجهد
چه فرق، گر زر سرخ و گر آهن است کلید
هوش مصنوعی: هدف، باز کردن دروازه‌ی خوشبختی است. فرق نمی‌کند که کلید از طلا باشد یا از آهن؛ مهم این است که با تلاش و کوشش به آن دست پیدا کنیم.

خوانش ها

شمارهٔ ۷۶ - سپید و سیاه به خوانش عندلیب