گنجور

شمارهٔ ۷۰ - رنج نخست

خلید خار درشتی بپای طفلی خرد
بهم برآمد و از پویه باز ماند و گریست
بگفت مادرش این رنج اولین قدم است
ز خار حادثه، تیه وجود خالی نیست
هنوز نیک و بد زندگی بدفتر عمر
نخوانده‌ای و بچشم تو راه و چاه، یکیست
ز پای، چون تو در افتاده‌اند بس طفلان
نیوفتاده درین سنگلاخ عبرت، کیست
ندیده زحمت رفتار، ره نیاموزی
خطا نکرده، صواب و خطا چه دانی چیست
دلی که سخت ز هر غم تپید، شاد نماند
کسیکه زود دل آزرده گشت دیر نزیست
ز عهد کودکی، آمادهٔ بزرگی شو
حجاب ضعف چو از هم گسست، عزم قویست
بچشم آنکه درین دشت، چشم روشن بست
تفاوتی نکند، گر ده است چه، یا بیست
چو زخم کارگر آمد، چه سر، چه سینه، چه پای
چو سال عمر تبه شد، چه یک، چه صد، چه دویست
هزار کوه گرت سد ره شوند، برو
هزار ره گرت از پا در افکنند، بایست

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

شمارهٔ ۷۰ - رنج نخست به خوانش عندلیب
شمارهٔ ۷۰ - رنج نخست به خوانش فرهاد بشیریان

حاشیه ها

1393/04/08 01:07
میتیل

سلام مرسی از سایت خوبتون ،
میشه لطفا این بیت :
بچشم آنکه درین دشت، چشم روشن بست
تفاوتی نکند، گر ده است چه، یا بیست
رو معنی کنید ، بیشتر مصرع دوم رو متوجه نمیشم ،
ممنون

1393/04/08 09:07
شبرو

یعنی برای کسی که چشم هایش بسته است تفاوتی نمی کند که چاه های بین راه 10، 20 یا چند تا باشد. کسی که اطرافش را به درستی نبیند و آماده مقابله با خطرات نباشد، با کمترین حادثه ای از پای در خواهد آمد.

1393/05/13 14:08
ناشناس

هزار ره گرت از پا در افکنند، بایست
یعنی چه ؟

1394/06/11 08:09
ادب

@ناشناس،
هزار ره گرت از پا درافکنند بایست =
در پیمودن مسیر زندگی ایستادگی کن.