شمارهٔ ۶۷ - ذره و خفاش
در آنساعت که چشم روز میخفت
شنیدم ذره با خفاش میگفت
که ای تاریک رای، این گمرهی چیست
چرا با آفتابت الفتی نیست
اگر ماهیم و گر روشن سهیلیم
تمام، این شمع هستی را طفیلیم
اگر گل رست و گر یاقوت شد سنگ
یکی رونق گرفت از خور، یکی رنگ
چرا باید چنین افسرده بودن
بصبح زندگانی مرده بودن
ببینی، گر برون آئی یکی روز
تجلیهای مهر عالم افروز
فروغ آفتاب صبحگاهی
فرو شوید ز رخسارت سیاهی
نباید ترک عقل و رای گفتن
بشب گشتن، بگاه روز خفتن
بباید دلبری زیبا گزیدن
درو دیدن، جهان یکسر ندیدن
براه عشق، کردن جست و خیزی
بشوق وصل، صلحی یا ستیزی
ز یک نم اوفتادن، غرق گشتن
ز بادی جستن، از دریا گذشتن
مرا همواره با خور گفتگوهاست
بدین خردی دلم را آرزوهاست
چو روشن شد رهم زان چهر رخشان
چه غم گر موج بینم یا که طوفان
ترا گر نیز میل تابناکی است
نظر چون من بپوش از هر چه خاکیست
چه سود از انزوا و ظلمت، ایدوست
بلندی خواه را، پستی نه نیکوست
بگفت آخر حدیث چشمهٔ نور
چه میگوئی به پیش مردم کور
مرا چشمیست بس تاریک و نمناک
چه خواهم دیدن از خورشید و افلاک
از آن روزم که موش کور شد نام
سیه روزیم، روزی کرد ایام
ترا آنانکه نزد خویش خواندند
مرا بستند چشم، آنگاه راندند
تو از افلاک میگوئی، من از خاک
مرا آلوده کردند و ترا پاک
ز خط شوق، ما را دور کردند
شما را همنشین نور کردند
از آن رو، تیرگی را دوستارم
که چشم روشنی دیدن ندارم
خیال من بود خوردی و خوابی
چه غم گر نیست یا هست آفتابی
ترا افروزد آن چهر فروزان
مرا هم دم زند بر دیده پیکان
چو خور شد دشمن آزادی من
رخ دشمن چه تاریک و چه روشن
شوم گر با خیالش نیز توام
نهم زاندیشه، چشم خویش بر هم
مرا عمری بتاریکی پریدن
به از یک لحظه روی مهر دیدن
شنیدم بیشمارش رنگ و تاب است
ولی من موش کور، او آفتاب است
تو خود روشندل و صاحبنظر باش
چه سود از پند، نابیناست خفاش
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در آنساعت که چشم روز میخفت
شنیدم ذره با خفاش میگفت
هوش مصنوعی: در ساعتی که خورشید غروب میکند و شب آغاز میشود، من صدای گفتوگو بین ذرهای کوچک و یک خفاش را شنیدم.
که ای تاریک رای، این گمرهی چیست
چرا با آفتابت الفتی نیست
هوش مصنوعی: ای کسی که فکر و اندیشهات تاریک است، این اشتباه کجا قرار دارد که چرا با نور حقیقت و روشنی آفتاب همسویی و ارتباطی نداری؟
اگر ماهیم و گر روشن سهیلیم
تمام، این شمع هستی را طفیلیم
هوش مصنوعی: اگر ما موجوداتی باشیم که در نهایت روشنایی و زیبایی قرار داریم، در هر حالتی که باشیم، این روشنی و وجود ما همانند شمعی است که روشنایی زندگی را به نمایش میگذارد.
اگر گل رست و گر یاقوت شد سنگ
یکی رونق گرفت از خور، یکی رنگ
هوش مصنوعی: در این بیت بیان میشود که هر چیزی در زندگی میتواند به زیبایی و جذابیت برسد. همانطور که گل شکوفا میشود و یاقوت رنگارنگ میگردد، تغییرات مثبتی میتوانند به وقوع بپیوندند. یکی از این تغییرات میتواند ناشی از نور و روشنی باشد که به زندگی و اطراف ما رنگ و رونق میبخشد.
چرا باید چنین افسرده بودن
بصبح زندگانی مرده بودن
هوش مصنوعی: چرا باید صبح زندگی را با حالتی افسرده و مثل مرده آغاز کرد؟
ببینی، گر برون آئی یکی روز
تجلیهای مهر عالم افروز
هوش مصنوعی: اگر روزی بیرون بیایی، جلوههای نورانی خورشید را خواهی دید که جهانیان را روشنی میبخشند.
فروغ آفتاب صبحگاهی
فرو شوید ز رخسارت سیاهی
هوش مصنوعی: نور آفتاب صبحگاهی بر چهرهات تابیده و سیاهی را از آن دور کند.
نباید ترک عقل و رای گفتن
بشب گشتن، بگاه روز خفتن
هوش مصنوعی: باید از سخن گفتن درباره عقل و درک درست پرهیز کرد، زیرا در شب به خواب میرویم و در روز از خواب بیدار میشویم.
بباید دلبری زیبا گزیدن
درو دیدن، جهان یکسر ندیدن
هوش مصنوعی: باید محبوبی زیبا را انتخاب کرد و فقط به دیدن او مشغول شد و به کل جهان توجه نکرد.
براه عشق، کردن جست و خیزی
بشوق وصل، صلحی یا ستیزی
هوش مصنوعی: در مسیر عشق، با شوق ملاقات، قدم برداشتن یا درگیر شدن در صلح و یا نبرد.
ز یک نم اوفتادن، غرق گشتن
ز بادی جستن، از دریا گذشتن
هوش مصنوعی: از یک قطره آب غرق شدن، مانند این است که از دریایی عبور کردن و به باد پریدن.
مرا همواره با خور گفتگوهاست
بدین خردی دلم را آرزوهاست
هوش مصنوعی: دل من همیشه با خورشید در گفتوگوست و به خاطر این خرد و اندیشه، آرزوهای زیادی در دل دارم.
چو روشن شد رهم زان چهر رخشان
چه غم گر موج بینم یا که طوفان
هوش مصنوعی: وقتی که نور و روشنی در مسیرم انتشار یابد و چهرهای زیبا پیش روی من باشد، دیگر چه جای نگرانی است اگر با موجها یا طوفانها مواجه شوم؟
ترا گر نیز میل تابناکی است
نظر چون من بپوش از هر چه خاکیست
هوش مصنوعی: اگر تو هم به زیبایی و درخشش علاقهمندی داری، مانند من، باید از هر چیز زمینی و ناچیز دوری کنی و خود را بپوشانی.
چه سود از انزوا و ظلمت، ایدوست
بلندی خواه را، پستی نه نیکوست
هوش مصنوعی: زندگی در تنهایی و تاریکی چه فایدهای دارد؟ آرزوی بزرگی و بلندی باید داشت، زیرا زندگی در پستی و ذلت خوب نیست.
بگفت آخر حدیث چشمهٔ نور
چه میگوئی به پیش مردم کور
هوش مصنوعی: در نهایت، گفتگوی چشمهٔ نور را به یاد بیاور؛ چه حرفی میزنی در برابر مردم نابینا؟
مرا چشمیست بس تاریک و نمناک
چه خواهم دیدن از خورشید و افلاک
هوش مصنوعی: چشمان من بسیار تیره و پر از اشک است؛ پس چه چیزی میتوانم از نور خورشید و آسمانها ببینم؟
از آن روزم که موش کور شد نام
سیه روزیم، روزی کرد ایام
هوش مصنوعی: از آن روزی که من در زندگیام دچار مشکلات و اندوه زیادی شدم، روزهای سخت و تاریکی شروع شد که همچنان ادامه دارد.
ترا آنانکه نزد خویش خواندند
مرا بستند چشم، آنگاه راندند
هوش مصنوعی: کسانی که تو را به مهمانی دعوت کردند، چشم مرا بستند و سپس مرا از آنجا بیرون کردند.
تو از افلاک میگوئی، من از خاک
مرا آلوده کردند و ترا پاک
هوش مصنوعی: تو درباره آسمانها حرف میزنی، در حالی که من از زمین و خاک سخن میگویم. من آلوده شدم، اما تو همچنان پاک و بیدغدغهای.
ز خط شوق، ما را دور کردند
شما را همنشین نور کردند
هوش مصنوعی: از شوق و علاقه ما را دور کردند و شما را در کنار نور قرار دادند.
از آن رو، تیرگی را دوستارم
که چشم روشنی دیدن ندارم
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه نمیتوانم زیبایی و روشنی را ببینم، تاریکی را بیشتر میپسندم.
خیال من بود خوردی و خوابی
چه غم گر نیست یا هست آفتابی
هوش مصنوعی: در خواب و خوابهایم تو را دیدم و در واقع نمیدانم که آیا این خوابها واقعیت دارند یا نه. چه اهمیتی دارد که نگران این باشم که آیا حقیقت دارد یا صرفاً خیال است؟
ترا افروزد آن چهر فروزان
مرا هم دم زند بر دیده پیکان
هوش مصنوعی: شما با چهره روشن و درخشان خودم، آتش میزنید و با هر نفسی، تیر عشق را بر چشم من میزنید.
چو خور شد دشمن آزادی من
رخ دشمن چه تاریک و چه روشن
هوش مصنوعی: زمانی که خورشید (نماد زندگی و روشنایی) بر دشمنان من میتابد، چهرهی آنها، چه در روشنایی و چه در تاریکی، جز دشمنی برای آزادی من نیست.
شوم گر با خیالش نیز توام
نهم زاندیشه، چشم خویش بر هم
هوش مصنوعی: اگر بر افکار و خیال او نیز تمرکز کنم، باعث میشود که از فکر کردن به دیگر مسائل باز بمانم و تنها چشمانم را ببندم.
مرا عمری بتاریکی پریدن
به از یک لحظه روی مهر دیدن
هوش مصنوعی: من ترجیح میدهم که تمام عمر در تاریکی زندگی کنم تا این که یک لحظه چهره زیبایی را ببینم.
شنیدم بیشمارش رنگ و تاب است
ولی من موش کور، او آفتاب است
هوش مصنوعی: شنیدهام که زیبایی و جذابیت او بسیار زیاد است، اما من مانند موش کوری هستم که نمیتواند نور و درخشش او را ببیند.
تو خود روشندل و صاحبنظر باش
چه سود از پند، نابیناست خفاش
هوش مصنوعی: تو خود روشن و آگاه باش، چرا که نصیحت برای کسی که بینا نیست، فایدهای ندارد.