شمارهٔ ۶۶ - ذره
شنیدهاید که روزی بچشمهٔ خورشید
برفت ذره بشوقی فزون بمهمانی
نرفته نیمرهی، باد سرنگونش کرد
سبک قدم نشده، دید بس گرانجانی
گهی، رونده سحابی گرفت چهرهٔ مهر
گهی، هوا چو یم عشق گشت طوفانی
هزار قطرهٔ باران چکید بر رویش
جفا کشید بس، از رعد و برق نیسانی
هزار گونه بلندی، هزار پستی دید
که تا رسید به آن بزمگاه نورانی
نمود دیر زمانی به آفتاب نگاه
ملول گشت سرانجام زان هوسرانی
سپهر دید و بلندی و پرتو و پاکی
بدوخت دیدهٔ خودبین، ز فرط حیرانی
سئوال کرد ز خورشید کاین چه روشنی است
در این فضا، که ترا میکند نگهبانی
بذره گفت فروزنده مهر، کاین رمزیست
برون ز عالم تدبیر و فکر امکانی
بتخت و تاج سلیمان، چکار مورچه را
بس است ایمنی کشور سلیمانی
من از گذشتن ابری ضعیف، تیره شوم
تو از وزیدن بادی، ز کار درمانی
نه مقصد است، که گردد عیان ز نیمهٔ راه
نه مشکل است، که آسان شود بسانی
هزار سال اگر علم و حکمت آموزی
هزار قرن اگر درس معرفت خوانی
بپوئی ار همهٔ راههای تیره و تار
بدانی ار همهٔ رازهای پنهانی
اگر بعقل و هنر، همسر فلاطونی
وگر بدانش و فضل، اوستاد لقمانی
بسمان حقیقت، بهیچ پر نپری
به خلوت احدیت، رسید نتوانی
در آنزمان که رسی عاقبت بحد کمال
چو نیک در نگری در کمال نقصانی
گشود گوهری عقل گرچه بس کانها
نیافت هیچگه این پاک گوهر کانی
ده جهان اگر ایدوست دهخدای نداشت
که مینمود تحمل به رنج دهقانی
بلند خیز مشو، زانکه حاصلی نبری
بخز فتادن و درماندن و پشیمانی
بکوی شوق، گذاری نمیکنی، پروین
چو ذره نیز ره و رسم را نمیدانی
شمارهٔ ۶۵ - دیوانه و زنجیر: گفت با زنجیر، در زندان شبی دیوانهایشمارهٔ ۶۷ - ذره و خفاش: در آنساعت که چشم روز میخفت
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شنیدهاید که روزی بچشمهٔ خورشید
برفت ذره بشوقی فزون بمهمانی
هوش مصنوعی: روزی قطرهای از خورشید به سمت مهمانی رفت و با شوق و ذوق زیادی به آنجا رفت.
نرفته نیمرهی، باد سرنگونش کرد
سبک قدم نشده، دید بس گرانجانی
هوش مصنوعی: نیمه شب نرفته بود، که باد او را به زمین انداخت. با وجودی که سبکپا نبود، دید که چقدر وضعیتش سنگین شده است.
گهی، رونده سحابی گرفت چهرهٔ مهر
گهی، هوا چو یم عشق گشت طوفانی
هوش مصنوعی: گاهی چهرهی خورشید ابرها را میپوشاند و گاهی هم دلتنگی و عشق، هوا را به طوفانی پر از احساس تبدیل میکند.
هزار قطرهٔ باران چکید بر رویش
جفا کشید بس، از رعد و برق نیسانی
هوش مصنوعی: هزار قطره باران بر سرش بارید و به او آسیب زیادی رساند، از رعد و برق فصل بهار نیز چیزی کم نداشت.
هزار گونه بلندی، هزار پستی دید
که تا رسید به آن بزمگاه نورانی
هوش مصنوعی: در آنجا هزاران نوع ارتفاع و هزاران نوع پایین آمدن را مشاهده کرد که در نهایت به مکانی روشن و پرنور رسید.
نمود دیر زمانی به آفتاب نگاه
ملول گشت سرانجام زان هوسرانی
هوش مصنوعی: پس از مدت طولانی نگاه کردن به آفتاب، در نهایت از این آرزو و علاقه خسته و دلزده شده است.
سپهر دید و بلندی و پرتو و پاکی
بدوخت دیدهٔ خودبین، ز فرط حیرانی
هوش مصنوعی: آسمان، ارتفاع و نور و پاکی را میدید و اینها را به چشمان خودپرست و مغرور خود افزود، از شدت شگفتی و حیرت.
سئوال کرد ز خورشید کاین چه روشنی است
در این فضا، که ترا میکند نگهبانی
هوش مصنوعی: از خورشید پرسیدند که این چه نوری است که در این فضا وجود دارد و تو را به محافظت واداشته است؟
بذره گفت فروزنده مهر، کاین رمزیست
برون ز عالم تدبیر و فکر امکانی
هوش مصنوعی: بذر گفت که من روشن کننده عشق هستم، چون این راز فراتر از دنیای تدبیر و تصورات انسانی است.
بتخت و تاج سلیمان، چکار مورچه را
بس است ایمنی کشور سلیمانی
هوش مصنوعی: در اینجا به نوعی اشاره میشود که مقام و قدرت سلیمان، از جمله تخت و تاج او، نمیتواند از مورچهای کوچک در برابر خطرات محافظت کند. یعنی قدرت و ثروت ممکن است به تنهایی کافی نباشند و امنیت واقعی به چیزهای دیگری بستگی دارد. در واقع، این موضوع میرساند که همه چیز به ظواهر و مقام نیست و موجودات کوچک هم میتوانند در دنیای بزرگ و پیچیده تأثیرگذار باشند.
من از گذشتن ابری ضعیف، تیره شوم
تو از وزیدن بادی، ز کار درمانی
هوش مصنوعی: من از عبور یک ابر نازک، احساس اندوه میکنم؛ در حالی که تو از وزش یک باد، شادمانی و آرامش مییابی.
نه مقصد است، که گردد عیان ز نیمهٔ راه
نه مشکل است، که آسان شود بسانی
هوش مصنوعی: نه هدفی وجود دارد که در میانهٔ راه نمایان شود و نه مشکلی هست که به سادگی حل شود.
هزار سال اگر علم و حکمت آموزی
هزار قرن اگر درس معرفت خوانی
هوش مصنوعی: اگر هزار سال علم و حکمت بیاموزی و هزاران قرن هم در درس شناخت و معرفت بگذرانی، باز هم به اندازه کافی نخواهی دانست.
بپوئی ار همهٔ راههای تیره و تار
بدانی ار همهٔ رازهای پنهانی
هوش مصنوعی: اگر از تمام مسیرهای تاریک و ناپیدا آگاه شوی، میتوانی به تمامی رازهای پنهان نیز پی ببری.
اگر بعقل و هنر، همسر فلاطونی
وگر بدانش و فضل، اوستاد لقمانی
هوش مصنوعی: اگر عقل و هنر را با هم بگیریم، شبیه همسر افلاطون میشود و اگر به دانش و فضیلت نگاه کنیم، شبیه استاد لقمان است.
بسمان حقیقت، بهیچ پر نپری
به خلوت احدیت، رسید نتوانی
هوش مصنوعی: در آغاز حقیقت، هیچ پرندهای نمیتواند به تنهایی به دنیای بیکران و خلوت خداوندی برسد.
در آنزمان که رسی عاقبت بحد کمال
چو نیک در نگری در کمال نقصانی
هوش مصنوعی: زمانی که به اوج کمال خود رسیدی، اگر خوب نگاهی به خودت بیندازی، متوجه نقصها و کمبودهایت خواهی شد.
گشود گوهری عقل گرچه بس کانها
نیافت هیچگه این پاک گوهر کانی
هوش مصنوعی: عقل، مانند جواهر با ارزشی است که اگرچه در شرایط سخت و دشوار به دست نمیآید، اما این گوهر پاک هرگز از بین نمیرود.
ده جهان اگر ایدوست دهخدای نداشت
که مینمود تحمل به رنج دهقانی
هوش مصنوعی: اگر تمام دنیا هم زیبا و دلپذیر باشد، اما اگر دهخدا وجود نداشته باشد، نمیتواند سختیهای زندگی کشاورزان را نشان دهد و آن را تحمل کند.
بلند خیز مشو، زانکه حاصلی نبری
بخز فتادن و درماندن و پشیمانی
هوش مصنوعی: به جلو نرو و در جستجوی چیزهایی که به دست نخواهی آورد، نباش. تنها نتیجهاش سقوط، توقف و پشیمانی خواهد بود.
بکوی شوق، گذاری نمیکنی، پروین
چو ذره نیز ره و رسم را نمیدانی
هوش مصنوعی: به کوی عشق نمیروی و پروین مانند ذرهای، هیچ راه و رسمی را نمیدانی.
حاشیه ها
1392/01/15 17:04
thxli
خیلی عالی بود
1394/07/26 19:09
سارا محمدی الموتی
بسمان حقیقت، بهیچ پر نپری / به خلوت احدیت، رسید نتوانی
اولین کلمه «بسمان» غلط تایپیست و «به آسمان» درست است. با توجه به ابیات قبل، میگوید: در کسب علم و حکمت، اگر افلاطون و لقمان هم که باشی، نمیتوانی به آسمان حق و حقیقت پرواز کنی و به خلوت حضرت احدیت برسی.
1399/11/11 21:02
طوبی برزگر
سلام
در سه بیت، ویرایش نیار است:
بیت 12، مصراع دوم باید اینگونه باشد " نه مشکل است که آسان شود به آسانی".
بیت 16، مصراع نخست باید چنین باشد "به آسمان حقیقت به هیچ پر نپری"
بیت 20، در مصراع دوم واژه ی " بجز " درست است که به اشتباه " بخز " نوشته شده
سپاس از توجه شما