شمارهٔ ۶۳ - دیدن و نادیدن
شبی بمردمک چشم، طعنه زد مژگان
که چند بی سبب از بهر خلق کوشیدن
همیشه بار جفا بردن و نیاسودن
همیشه رنج طلب کردن و نرنجیدن
ز نیک و زشت و گل و خار و مردم و حیوان
تمام دیدن و از خویش هیچ نادیدن
چو کارگر شدهای، مزد سعی و رنج تو چیست
بوقت کار، ضروری است کار سنجیدن
ز بزم تیرهٔ خود، روشنی دریغ مدار
که روشنست ازین بزم، رخت برچیدن
جواب داد که آئین کاردانان نیست
بخواب جهل فزودن، ز کار کاهیدن
کنایتی است درین رنج روز خسته شدن
اشارتی است درین کار شب نخوابیدن
مرا حدیثی هوی و هوس مکن تعلیم
هنروران نپسندند خود پسندیدن
نگاهبانی ملک تن است پیشهٔ چشم
چنانکه رسم و ره پاست ره نوردیدن
اگر پی هوس و آز خویش میگشتم
کنون نبود مرا دیده، جای گردیدن
بپای خویش نیفکنده روشنی هرگز
اگرچه کار چراغ است نور بخشیدن
نه آگهیست، ز حکم قضا شدن دلتنگ
نه مردمی است، ز دست زمانه نالیدن
مگو چرا مژه گشتم من و تو مردم چشم
ازین حدیث، کس آگه نشد بپرسیدن
هزار مسئله در دفتر حقیقت بود
ولی دریغ، که دشوار بود فهمیدن
ز دل تپیدن و از دیده روشنی خواهند
ز خون دویدن و از اشک چشم، غلتیدن
ز کوه و کاه گرانسنگی و سبکباری
ز خاک صبر و تواضع، ز باد رقصیدن
سپهر، مردم چشمم نهاد نام از آن
که بود خصلتم، از خویش چشم پوشیدن
هزار قرن ندیدن ز روشنی اثری
هزار مرتبه بهتر ز خویشتن دیدن
هوای نفس چو دیویست تیره دل، پروین
بتر ز دیو پرستی است، خودپرستیدن
شمارهٔ ۶۲ - دو همراز: در آبگیر، سحرگاه بط به ماهی گفتشمارهٔ ۶۴ - دیده و دل: شکایت کرد روزی دیده با دل
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شبی بمردمک چشم، طعنه زد مژگان
که چند بی سبب از بهر خلق کوشیدن
هوش مصنوعی: شبی که چشمم خوابش نمیبرد، مژگانم به من زخم زبان زدند که چرا بیدلیل برای دیگران تلاش میکنی.
همیشه بار جفا بردن و نیاسودن
همیشه رنج طلب کردن و نرنجیدن
هوش مصنوعی: همواره باید سختیها و ظلمها را تحمل کرد و از استراحت دور ماند، همچنین باید با آرزوهای دشوار زندگی کرد بدون اینکه از دیگران دلخور شد.
ز نیک و زشت و گل و خار و مردم و حیوان
تمام دیدن و از خویش هیچ نادیدن
هوش مصنوعی: انسانها در زندگی خود به همه چیزهای خوب و بد، زیبا و زشت، و حتی به گیاهان و جانوران توجه میکنند، اما در عین حال از درون خود و ویژگیهای واقعیاش چیزی نمیبینند.
چو کارگر شدهای، مزد سعی و رنج تو چیست
بوقت کار، ضروری است کار سنجیدن
هوش مصنوعی: وقتی که به کار مشغول شدهای، باید بدانیم که پاداش تلاش و زحمت تو چیست. در زمان کار، اندازهگیری فعالیتها اهمیت زیادی دارد.
ز بزم تیرهٔ خود، روشنی دریغ مدار
که روشنست ازین بزم، رخت برچیدن
هوش مصنوعی: از محفل تاریک خود، نور و روشنایی را دریغ نکن، زیرا که از این محفل، باید به زودی خارج شوی.
جواب داد که آئین کاردانان نیست
بخواب جهل فزودن، ز کار کاهیدن
هوش مصنوعی: جواب داد که روش انسانهای باتجربه این نیست که در خواب بمانند و بیخبر از دانش باشند، در حالی که کار را ترک کنند و کمکاری کنند.
کنایتی است درین رنج روز خسته شدن
اشارتی است درین کار شب نخوابیدن
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به خستگی و دشواریهای روزانی اشاره دارد و به ارتباط بین شب بیداری و تلاش برای غلبه بر آن مشکلات اشاره میکند. به این معنا که در روز با سختیها و خستگیهایی مواجه هستیم، اما شب را بیدار میمانیم تا با چالشها روبرو شویم.
مرا حدیثی هوی و هوس مکن تعلیم
هنروران نپسندند خود پسندیدن
هوش مصنوعی: برای من داستانی از آرزوها و خواستهها نگو، زیرا هنرمندان واقعی به خود خواهی و خودپسندی علاقهای ندارند.
نگاهبانی ملک تن است پیشهٔ چشم
چنانکه رسم و ره پاست ره نوردیدن
هوش مصنوعی: چشم در واقع نگهبان وجود و بدن انسان است، همانطور که راه پیمودن در یک سفر نیاز به مسیر و رسم مشخصی دارد.
اگر پی هوس و آز خویش میگشتم
کنون نبود مرا دیده، جای گردیدن
هوش مصنوعی: اگر به دنبال خواستهها و آرزوهای خود میرفتم، اکنون جایی برای نگاه کردن و گردش در زندگی نداشتم.
بپای خویش نیفکنده روشنی هرگز
اگرچه کار چراغ است نور بخشیدن
هوش مصنوعی: هرگز روشنایی را به پای خود نیفکن، هرچند که وظیفه چراغ نورافشانی است.
نه آگهیست، ز حکم قضا شدن دلتنگ
نه مردمی است، ز دست زمانه نالیدن
هوش مصنوعی: انگار نه خبری از تصمیمات سرنوشت است که باعث دلتنگی شود و نه کسی وجود دارد که به ناله و شکایت از زمان بپردازد.
مگو چرا مژه گشتم من و تو مردم چشم
ازین حدیث، کس آگه نشد بپرسیدن
هوش مصنوعی: نگو چرا من و تو با هم چشمبهراه شدیم و در این داستان کسی از حال ما خبر ندارد و در پی پرسیدن نمیآید.
هزار مسئله در دفتر حقیقت بود
ولی دریغ، که دشوار بود فهمیدن
هوش مصنوعی: هزاران سوال و معما در دنیای واقعی وجود دارد، اما متأسفانه درک آنها کار آسانی نیست.
ز دل تپیدن و از دیده روشنی خواهند
ز خون دویدن و از اشک چشم، غلتیدن
هوش مصنوعی: دل میتپد و چشمان بیدار روشنی مییابند، به طوری که خون میجوشد و اشک از چشم جاری میشود.
ز کوه و کاه گرانسنگی و سبکباری
ز خاک صبر و تواضع، ز باد رقصیدن
هوش مصنوعی: از کوه و کاه، سنگینی و سبکی را میتوان آموخت؛ از خاک، صبر و فروتنی؛ و از باد، رقص و انعطاف پذیری را.
سپهر، مردم چشمم نهاد نام از آن
که بود خصلتم، از خویش چشم پوشیدن
هوش مصنوعی: آسمان به من نگاه کرد و نام مرا برگزید به خاطر خاصیتی که داشتم: توانایی چشمپوشی از خود.
هزار قرن ندیدن ز روشنی اثری
هزار مرتبه بهتر ز خویشتن دیدن
هوش مصنوعی: هزاران سال اگر نور را نبیند، باز هم دیدن خود بهتر از آن است.
هوای نفس چو دیویست تیره دل، پروین
بتر ز دیو پرستی است، خودپرستیدن
هوش مصنوعی: تمایل به خواهشهای نفسانی مانند دیوی خبیث و تیرهدل است و این خودپرستی از پرستیدن اجنه نیز بدتر است.
حاشیه ها
1392/04/01 23:07
یکی از رفقا شعری گفته بود
که یک بیت از ان مناسب آخرین بیت این شعر پروین است:
افسـوس که با وجـود سنـگ و بت و چوب
فــــارغ ز خـــیال خــــود پرستی نـشدیم