شمارهٔ ۶۲ - دو همراز
در آبگیر، سحرگاه بط به ماهی گفت
که روز گشت و شنا کردن و جهیدن نیست
بساط حلقه و دامست یکسر این صحرا
چنین بساط، دگر جای آرمیدن نیست
ترا همیشه ازین نکته با خبر کردم
ولیک، گوش ترا طاقت شنیدن نیست
هزار مرتبه گفتم که خانهٔ صیاد
مکان ایمنی و خانه برگزیدن نیست
من از میان بروم، چون خطر شود نزدیک
تو چون کنی، که ترا قدرت پریدن نیست
هزار چشمهٔ روشن، هزار برکهٔ پاک
بهای یک رگ و یکقطره خون چکیدن نیست
بگفت منزل مقصود آنچنان دور است
که فکر کوته ما را بدان رسیدن نیست
هزار رشته، برین کارگاه میپیچند
ولی چه سود، که هر دیده بهر دیدن نیست
ز خرمن فلک، ایدوست خوشهای نبری
که غنچه و گل این باغ، بهر چیدن نیست
اگر ز آب گریزی، بخشکیت بزنند
ازین حصار، کسی را ره رهیدن نیست
به پرتگاه قضا، مرکب هوی و هوس
سبک مران که مجال عنان کشیدن نیست
بپای گلبن زیبای هستی، این همه خار
برای چیست، اگر از پی خلیدن نیست
چنان نهفته و آهسته مینهند این دام
که هیچ فرصت ترسیدن و رمیدن نیست
سموم فتنه، چو باد سحرگهی نسوزد
بجز نشان خرابی، در آن وزیدن نیست
چو من بخاک تپیدم، تو سوختی بشرار
دگر حدیث شنا کردن و چمیدن نیست
براه گرگ حوادث، شبان بخواب رود
چو خفت، گله چه داند گه چریدن نیست
برید و دوخت قبای من و تو درزی چرخ
ز هم شکافتن و طرح نو بریدن نیست
متاع حادثه، روزی بقهر بفروشند
چه غم خورند که ما را سر خریدن نیست
شمارهٔ ۶۱ - دو همدرد: بلبلی گفت به کُنج قفسیشمارهٔ ۶۳ - دیدن و نادیدن: شبی بمردمک چشم، طعنه زد مژگان
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در آبگیر، سحرگاه بط به ماهی گفت
که روز گشت و شنا کردن و جهیدن نیست
هوش مصنوعی: در صبح زود، وقتی که در برکه بود، بط به ماهی گفت که امروز وقت شنا کردن و پرش نیست.
بساط حلقه و دامست یکسر این صحرا
چنین بساط، دگر جای آرمیدن نیست
هوش مصنوعی: دنیای عشق و دلبستگی بهگونهای است که دیگر جایی برای استراحت و آرامیدن وجود ندارد.
ترا همیشه ازین نکته با خبر کردم
ولیک، گوش ترا طاقت شنیدن نیست
هوش مصنوعی: همیشه سعی کردم که تو را از این موضوع آگاه کنم، اما به نظر میرسد که تو توانایی شنیدن آن را نداری.
هزار مرتبه گفتم که خانهٔ صیاد
مکان ایمنی و خانه برگزیدن نیست
هوش مصنوعی: من بارها گفتهام که خانهٔ صیاد جای امنی برای زندگی نیست و نباید در آن جا سکنی گزید.
من از میان بروم، چون خطر شود نزدیک
تو چون کنی، که ترا قدرت پریدن نیست
هوش مصنوعی: من از بین میروم، وقتی خطر به تو نزدیک میشود، چه راهی پیدا میکنی وقتی که توانایی فرار کردن نداری؟
هزار چشمهٔ روشن، هزار برکهٔ پاک
بهای یک رگ و یکقطره خون چکیدن نیست
هوش مصنوعی: در اینجا بیان میشود که ارزش و بهای یک رگ و یک قطره خون انسان، به اندازه هزار چشمهٔ روشن و هزار برکهٔ پاک نیست. به عبارت دیگر، جان و خون انسان بسیار ارزشمندتر از زیباییهای طبیعی و منابع طبیعی است.
بگفت منزل مقصود آنچنان دور است
که فکر کوته ما را بدان رسیدن نیست
هوش مصنوعی: گفت منزل مطلوب آنقدر دور است که فکر کوتاه ما قادر به رسیدن به آن نیست.
هزار رشته، برین کارگاه میپیچند
ولی چه سود، که هر دیده بهر دیدن نیست
هوش مصنوعی: هزاران تلاش و کوشش در این کارگاه وجود دارد، اما هیچ فایدهای ندارد زیرا هر فردی برای دیدن و درک آنچه انجام میشود، توانایی یا تمایل ندارد.
ز خرمن فلک، ایدوست خوشهای نبری
که غنچه و گل این باغ، بهر چیدن نیست
هوش مصنوعی: از مزارع آسمان گندمزاری را نچین که غنچه و گل این باغ برای چیدن آماده نیستند.
اگر ز آب گریزی، بخشکیت بزنند
ازین حصار، کسی را ره رهیدن نیست
هوش مصنوعی: اگر از آب فرار کنی، ممکن است به تو آسیب بزنند. در اینجا، هیچکس نمیتواند برای نجات تو کاری انجام دهد.
به پرتگاه قضا، مرکب هوی و هوس
سبک مران که مجال عنان کشیدن نیست
هوش مصنوعی: به لبهی خطر، اسب تمایلات و آرزوها را بیاحتیاط نران، زیرا دیگر فرصتی برای کنترل آن نیست.
بپای گلبن زیبای هستی، این همه خار
برای چیست، اگر از پی خلیدن نیست
هوش مصنوعی: به پای گلزار زیبایی زندگی، این همه خار برای چه چیزی است، اگر به دنبال نوشیدن شادابی آن نیستیم؟
چنان نهفته و آهسته مینهند این دام
که هیچ فرصت ترسیدن و رمیدن نیست
هوش مصنوعی: این دام را به قدری پنهانی و با احتیاط میچینند که هیچ فرصتی برای ترس یا فرار باقی نمیماند.
سموم فتنه، چو باد سحرگهی نسوزد
بجز نشان خرابی، در آن وزیدن نیست
هوش مصنوعی: در روزگار فتنه و مشکلات، تنها نشانههای ویرانی قابل مشاهده است و مانند بادی در سحرگاه، هیچ چیز دیگری از آن به جز آثار و خرابیهایی که به جا گذاشته، دیده نمیشود.
چو من بخاک تپیدم، تو سوختی بشرار
دگر حدیث شنا کردن و چمیدن نیست
هوش مصنوعی: وقتی من به خاک افتادم و در مشکلات زندگی غرق شدم، تو هم با آتش دیگری سوختی. دیگر صحبت دربارهی شنا کردن و رهایی از این چالشها بیفایده است.
براه گرگ حوادث، شبان بخواب رود
چو خفت، گله چه داند گه چریدن نیست
هوش مصنوعی: در مسیر سختیها و روزگار دشوار، اگر چوپان بخواب برود، گلهها نمیدانند چه زمانی باید بچرند و در این وضعیت به بینظمی دچار میشوند.
برید و دوخت قبای من و تو درزی چرخ
ز هم شکافتن و طرح نو بریدن نیست
هوش مصنوعی: بریدن و دوختن لباس من و تو نتیجهای از اختلاف و جدایی نیست، بلکه نشاندهندهی تلاش برای نوآوری و ایجاد طرحی جدید است.
متاع حادثه، روزی بقهر بفروشند
چه غم خورند که ما را سر خریدن نیست
هوش مصنوعی: اگر روزی روزگار بخواهد و حادثهای پیش بیاید که بهایی بر آن گذاشته شود، چه فایدهای دارد که ما نگران آن باشیم؟ چرا که ما اصلاً نمیتوانیم وارد این معامله شویم.
خوانش ها
شمارهٔ ۶۲ - دو همراز به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1394/07/25 20:09
مظفر محمدی الموتی خشکچالی
در مصرع «سموم فتنه، چو باد سحرگهی نسوزد». به نظر میرسد «نسوزد» درست نباشد و «نوزد» درست باشد. با این حساب معنی بیت اینگونه میشود: بادهای آتشین و داغ فتنه، مثل باد سحرگاه نمیوزد. اگر هم بوزد، در آن نشانی از آبادانی نیست و هر چه هست خرابیست.
1395/01/10 11:04
مهناز حسینی
در بیت دوم بساط حلقه و دامست یکسر این صحرا به عقیده من کلمه صحرا بایستی دریا باشد چون بحث ماهی و ابگیر .....میباشدلذا بیت به اینصورت میشود بساط حلقه و دامست یکسر این دریا