گنجور

شمارهٔ ۵۸ - دزد و قاضی

برد دزدی را سوی قاضی عسس
خلق بسیاری روان از پیش و پس
گفت قاضی کاین خطاکاری چه بود ؟
دزد گفت از مردم آزاری چه سود ؟
گفت، بدکردار را بد کیفر است
گفت، بدکار از منافق بهتر است
گفت : هان ، بر گوی شغل خویشتن
گفت، هستم همچو قاضی راهزن
گفت، آن زرها که بردستی کجاست ؟
گفت، در همیان تلبیس شماست
گفت، آن لعل بدخشانی چه شد ؟
گفت، می‌دانیم و می‌دانی چه شد
گفت، پیش کیست آن روشن نگین ؟
گفت، بیرون آر دست از آستین
دزدی پنهان و پیدا، کار توست
مال دزدی، جمله در انبار توست
تو قلم بر حکم داور می‌بری
من ز دیوار و تو از در می‌بری
حد به گردن داری و حد می‌زنی
گر یکی باید زدن، صد می‌زنی
می‌زنم گر من ره خلق، ای رفیق
در ره شرعی تو قطاع الطریق
می‌برم من جامهٔ درویش عور
تو ربا و رشوه می‌گیری به زور
دست من بستی برای یک گلیم
خود گرفتی خانه از دست یتیم
من ربودم موزه و طشت و نمد
تو سیه‌دل مدرک و حکم و سند
دزد جاهل، گر یکی ابریق برد
دزد عارف، دفتر تحقیق برد
دیده‌های عقل، گر بینا شوند
خود فروشان زودتر رسوا شوند
دزد زر بستند و دزد دین رهید
شحنه ما را دید و قاضی را ندید
من براه خود ندیدم چاه را
تو بدیدی، کج نکردی راه را ؟
می‌زدی خود، پشت پا بر راستی
راستی از دیگران می‌خواستی
دیگر ای گندم نمای جو فروش
با ردای عُجب، عیب خود مپوش
چیره‌دستان می‌ربایند آنچه هست
می‌بُرَند آنگه ز دزد کاه، دست
در دل ما حرص، آلایش فزود
نیت پاکان چرا آلوده بود
دزد اگر شب، گرم یغما کردن است
دزدی حکام، روز روشن است
حاجت ار ما را ز راه راست برد
دیو، قاضی را به هرجا خواست برد

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

برد دزدی را سوی قاضی عسس
خلق بسیاری روان از پیش و پس
نگهبان شب ، دزدی را به سمت محکمه و نزد قاضی شهر میبرد و مردم بسیاری برای دیدن ماجرا ، جلوتر یا پشت سر آنها به سمت محکمه میرفتند.
گفت قاضی کاین خطاکاری چه بود ؟
دزد گفت از مردم آزاری چه سود ؟
قاضی با دیدن دزد با خشم پرسید که چرا دزدی میکنی ؟ دزد پاسخ داد که تو چرا مردم آزاری میکنی ؟
گفت، بدکردار را بد کیفر است
گفت، بدکار از منافق بهتر است
قاضی با عصبانیّت گفت: کار بد انجام داده‌ای و کیفر بدی در انتظار توست.دزدگفت: کار بد انجام دادن از ریاکاری بهتر است.(همه انسانهای بدکردار را میشناسند و دوری میکنند ، ولی انسان ریاکار را نمیشود شناخت)
گفت : هان ، بر گوی شغل خویشتن
گفت، هستم همچو قاضی راهزن
قاضی مجدداً با صدای بلند پرسید: ای مرد بگو ببینم ، شغلت چیست ؟ دزد با بی خیالی پاسخ داد: من هم مثل قاضی شهر ، دزد هستم.
گفت، آن زرها که بردستی کجاست ؟
گفت، در همیان تلبیس شماست
قاضی با خشم پرسید: بگو ببینم ، آن طلاهایی که دزدیدی را کجا مخفی کردی ؟ دزد گفت: قربان ، در جیب لباس شما.
گفت، آن لعل بدخشانی چه شد ؟
گفت، می‌دانیم و می‌دانی چه شد
قاضی با ناراحتی پرسید: ای مرد بگو بدانم ، شنیدم که یک جواهر گرانبها هم بوده است ، الآن آن گوهر گرانبها کجاست ؟دزد پاسخ داد:شما خودت بهتر میدانی کجاست ؟
گفت، پیش کیست آن روشن نگین ؟
گفت، بیرون آر دست از آستین
قاضی فریاد زد: آن نگین زیبا را نزد چه کسی مخفی کرده ای ؟ دزد گفت: قربان ، اگر دست مبارک خودتان را نگاه کنید خواهید دید که آن نگین زیبا کجاست ‌.
دزدی پنهان و پیدا، کار توست
مال دزدی، جمله در انبار توست
دزد در ادامه ، رو به قاضی گفت: این شما هستید که هم مخفیانه و هم آشکارا دزدی میکنید و حق مردم را می‌خورید ‌.
تو قلم بر حکم داور می‌بری
من ز دیوار و تو از در می‌بری
تو بعنوان قاضی شهر در احکام خداوند بزرگ هم دست میبری و به نفع خودت تغییرش میدهی . من مال دزدی را به سختی از دیوار میبرم و تو راحت جلوی چشم همه رشوه میگیری و دزدی میکنی ‌‌.
حد به گردن داری و حد می‌زنی
گر یکی باید زدن، صد می‌زنی
خودت را طرفدار و وکیل مردم نشان میدهی و مجازات تعیین میکنی و جایی که خداوند گفته یک ضربه شلاق ، تو صد ضربه شلاق تعیین میکنی.
می‌زنم گر من ره خلق، ای رفیق
در ره شرعی تو قطاع الطریق
ای قاضی ، اگر من در راه و بیراهه به اندازه نیازم دزدی میکنم ، در راه دین و شریعت ، تو خود دزد سرگردنه هستی.
می‌برم من جامهٔ درویش عور
تو ربا و رشوه می‌گیری به زور
شاید من لباس از تن آدم بیچاره ای هم دزدیده باشم ، ولی تو که با ضرب و زور از مردم رشوه میگیری تا کارشان را انجام دهی .
دست من بستی برای یک گلیم
خود گرفتی خانه از دست یتیم
بخاطر یک گلیم ناچیز مرا دستگیر و زندانی کردی ، آنوقت خودت خانه یتیم و طفل کوچک و خردسال را به نفع خودت توقیف کردی.
من ربودم موزه و طشت و نمد
تو سیه‌دل مدرک و حکم و سند
ای قاضی سیاه دل ، من اگر وسایل ناچیزی مثل تشت و نمد را دزدیدم ، تو تمام اسناد و مدارک مهم را نابود کردی که دستت رو نشود.
دزد جاهل، گر یکی ابریق برد
دزد عارف، دفتر تحقیق برد
من یک دزد بیسواد هستم ، نهایتاً کوزه ای هم دزدیدم ، تو که باسواد و دانا هستی ، تمام بیت المال را دزدیده ای.
دیده‌های عقل، گر بینا شوند
خود فروشان زودتر رسوا شوند
اگر مردم زودتر عقل خود را به کار بیندازند و کارهای شما و امثال شما را ببینند ، شما هم زودتر در چشم مردم رسوا خواهید شد.
دزد زر بستند و دزد دین رهید
شحنه ما را دید و قاضی را ندید
مرا بخاطر دزدی مال دنیا دستگیر و زندانی کردی و خودت داری دین و ایمان مردم را میدزدی. چطور است کسی دزدی تو را نمی‌بیند ؟
من براه خود ندیدم چاه را
تو بدیدی، کج نکردی راه را ؟
من چاهی را که در این مسیر جلوی پایم بود را ندیدم ؛تو ای قاضی دانا ، با اینکه دیدی چه پرتگاهی سرراهت است با اینحال حتی مسیر خودت را اصلاح نکردی ؟
می‌زدی خود، پشت پا بر راستی
راستی از دیگران می‌خواستی
از همه مردم میخواهی که صادق و راستگو باشند ، آنگاه خودت با همه ناصادقی میکنی و دروغ میگویی.
دیگر ای گندم نمای جو فروش
با ردای عُجب، عیب خود مپوش
ای آدم بی ارزش که با چند لباس به ظاهر خود را بزرگ نشان میدهی ، دیگر اینقدر با غرور و تکبّر سعی نکن معایب خود را بپوشانی ‌.
چیره‌دستان می‌ربایند آنچه هست
می‌بُرَند آنگه ز دزد کاه، دست
شما که دزد ماهری هستی ، همه چیز را میدزدی و آنگاه حکم به قطع دست یک دزد بیچاره میدهی ؟
در دل ما حرص، آلایش فزود
نیت پاکان چرا آلوده بود
بر فرض که من بخاطر حرص و طمع دزدی میکردم ، تو که خود را انسان خوب و پاکی میدانی چرا دزدی میکردی ؟
دزد اگر شب، گرم یغما کردن است
دزدی حکام، روز روشن است
دزد بیچاره اگر در تاریکی شب برای دزدی میرود ، تو که در روز روشن حق مردم را میخوری.
حاجت ار ما را ز راه راست برد
دیو، قاضی را به هرجا خواست برد
من از روی بیچارگی مجبور به دزدی شدم ، تو که همه چیز داشتی و قاضی هستی چرا اختیار خودت را به دست دیو نَفْسِ خودت دادی ؟

خوانش ها

دزد و قاضی به خوانش طوبی برزگر
دزد و قاضی به خوانش عندلیب
دزد و قاضی به خوانش طوبی برزگر

حاشیه ها

1388/11/23 01:01
ناشناس

نیست پاکان چرا الوده بود.... باید به نیت پاکان تغییر یابد
اشتباه تایپی است.
با تشکر
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.

1389/11/18 10:02

یکی از زیباترین شعرهای دوران بشریت همین شعر است .

1389/12/27 11:02
Tak_۲۰۱۱

واقعا مناظره جالبیه،ولی من مناظره ی های نظامی رو بیشتر دوست دارم

1390/10/19 06:01

مناظره ی بسیار بسیار زیبایی است که برای عصر کنونی ما نیز کاملاً صادقه! تو این شعر از حاضر جوابی آقا دزده!!! خیلی خوشم اومد، مثلاً در این ابیات:
گفت قاضی کین خطاکاری چه بود // دزد گفت از مردم آزاری چه سود
گفت بدکردار را بد کیفر است // گفت بدکار از منافق بهتر است
گفت هان بر گوی شغل خویشتن // گفت هستم هم چو قاضی راهزن

1391/05/24 19:07
فرشید

دزد پیری را به دام انداختند
دست و پا بستند و حد بنواختند
گفت قاضی : این خطا کاری چه بود ؟
گفت دزد : هان گر گویم به پا خیزد ز دامان تو دود
گفت هان بدگوی کار خویشتن
گفت : هستم همچو قاضی راهزن

1391/07/22 08:09
محسن

هرچندباری که این شعرومیخونم بازبرام تازگی داره

1391/07/01 00:10
مهران

هی هــــــــــی ......
اندر حکایات احوال ما...

1391/09/19 20:12
داود

سیه دل به جای سیهدل

1392/02/28 21:04
محمد محدی بلالی

واقعا خوشگل بود

1392/02/08 10:05
seyed mohsen

اگر 1000 بار دیگه هم این شعر رو بخونم بازم واسم تکراری نیست. ممنونم از شما

1393/02/19 08:05
کریم

خداوند پروین وهمه خادمان به فرهنگ این مرزوبوم را جاودان بدارد و بیامرزد واقعااشعار پروین پرمغز بانغز لطیف وآرام بخش وبه تعبیری میتوان گفت زندگی سازاست.

1393/06/26 22:08
محمد

واقعا من با جد می توانم بگویم : زبان ها برای توصیف و یا تعریف از این شعر و شاعر گران قدر ان قاصرند.

1394/03/14 18:06
ناشناس

فقط میشه گفت روحش شاد

1394/05/13 18:08
ناشناس پ د

من شاعر ه خانم را میستا یم بخاطر ابنکه این شعر در هر عصر ی بروز خواهد ماند واین چنین ادمهای بزرگی مایه افتخار ملی ماهستن تا قیامت

1394/06/03 17:09
رشید

اشعار پروین بسار زیباست هر وقت شعر پروین اعتصامی را می خوانم غرور خاصی بهم دست میده
دوستارانش شعر کعبه دل و بیمار را بخونن قشنگه

1394/11/18 18:02
باران

پیشنهاد میکنم این شعر را با صدای همای و مستان با نام سیاه مست گوش کنید

1395/04/25 10:06
عنایت سیستانی

دیگر ای گندم نمای جو فروش
با ردای حجب٬ عیب خود مپوش

در مصراع دوم حجب٬ عجب نوشته شده

1395/10/24 18:12
خسته از ایام

چقدر زیبا ...درست ودقیقاً حال و روز امروز را تداعی می کند ..روح پروین اعتصامی شاد.

1396/02/28 21:04
ه.ع

این فقط یک شعر نیست. یک هشدارجدی بوده وهست وخواهدبود.
به ایزدکه ماگرخردداشتیم
کجااین سرانجام بدداشتیم
بنی آدم اعضای یک پیکرند
چوازیکدگرمنفعت می برند

1396/02/20 12:05
ashkan ashkan۲۷۴۵۲۷۴۵@gmail.com

سلام ببخشید این سوال رو میپرسم
من رشته ام فنی مهندسی هست ولی ادبیات ایران را کم کم شروع به مطالعه کردم و به سختی برای خودم به کمک فرهنگ لغت و... اشعار رو درک و ترجمه میکنم
سوال اینجاست که چرا پروین عزیز در شعرشون گفتن:
دزد جاهل گر یکی ابریق برد
دزد عارف دفتر تحقیق برد
آیا به جای "عارف "نباید "عاقل" باشه؟
مگر در مقابل دزد جاهل دزد عاقل قرار نمیگره؟
آیا ممکن هست این اشتباه تایپی باشه؟
در سخنرانی 27ام جناب نقویان در صدا سیما من شنیدم چند بار اشاره کرد به دزد عاقل دفتر تحقیق برد
ممنون میشم رفع ابهام کنید
با تشکر از "گنجور" که من رو اهلی کرد،مسیر زندگیم رو عوض کرد

1396/02/20 16:05
۷

عارف چون کار قاضی شناسندگی و آگاهی است.
میگوید من که نادانم هیچ ولی تو که خوب و بد را میشناسانی چرا.
اگر عاقل میآمد تناسب چندانی با قضاوت و قاضی نداشت که مخاطب دزد است.البته دزد هم مغلطه میکند

1396/08/06 13:11
شاهد

اتفاقا من با این که بار اول خوندمش اما انگار برام کهنه ست

1396/09/24 10:11
اردلان

تصنیف زیبای «دزد پیر» از پرواز همای در آلبوم «بانوی ایرانی» با کمی تصرف و تلخیص در این شعر ساخته شده. بسیار زیباست. خواستم در بخش آهنگهای مربوط به این شعر اضافه اش کنم اما متأسفانه آلبوم مربوطه در فهرست سایت beeptunes موجود نبود.

1396/09/10 16:12
آرمین

دزدی پیدا و پنهان کار تست مال دزدی جمله در انبار تست
را باید این گونه نوشت:
دزدی پیدا و پنهان کار توست مال دزدی جمله در انبار توست

1396/11/04 14:02
حمید

سلام اشکان درست است که ما معمولا فکرمی کنیم که عاقل رابایددرمقابل جاهل به کارببریم ولی صرفنظر ازمعنای اصطلاحی این دوکلمه اگرماصرفامعنای لغوی این دوکلمه رادرنظربگیریم چون کلمه عاقل ازنظرلغوی دارای نوعی مفهوم ارزشی میباشد شاعربه عمد نخواسته ازاین واژه به عنوان صفت برای قاضی فاسداستفاده کندوبه جای آن ازواژه عارف استفاده کرده که ازنظر لغوی به مفهوم " آگاه "
و " دارای شناخت " میباشد .

1400/07/08 12:10
ashkan ashkan۲۷۴۵۲۷۴۵@gmail.com

سپاس از حمید عزیز بعد از گذشت این همه زمان متوجه شدم

پایدار باشی و سلامت

1397/01/05 17:04
یوسف

با شعرهای خانم پروین اعتصامی توسط کتابهای درسی آشنا شدم
شعر اشک یتیم را هنوز هم که هنوز هست برایم تازگی دارد صد حیف که زود از دنیا رفت
روحش شاد و یادش گرامی

1397/03/10 16:06
محمود نوری

پروین با دنیا زندگی کرد هم موجودات دنیا هم انسان ها
هرچه گفت حقیقت بتمام معنا بود و بس
که خود به حقیقتش پی برده بود و باور داشت
پروین همچنان در کنار انسانها زندگی می کند

1397/08/17 19:11
کامبیز افشار

بادرود.من گرچه دانش آکادمیک ندارم،ولی با پرهیز از خودستایی،بسیار توانمندی در گزاره ها ونگاشته های پارسی دارم وهمچنین درپالایش وپیمایش چکامه های پارسی.با سگالش وکنکاش دراین سروده بی مانند،دریافتم که آموزگارم(سعدی شیرین سخن)،نیز،اینچنین توانمدانه،به پیکار با پلیدی ها ودژخیم اندیشی وپاسداشت وپاسبانی پاک منشی وبه اندیشی،دست نیازیده است.هرچه توانمندی در گشایش وپیرایش واژه ها درچنته داشته باشیم،بی گمان درپویش وپیرایش این چکامه دلنشین،کاستی،خواهدیافت.دست مریزاد.دانش سترگش نهادینه.روحش پدرام وپایدار وپایورز.ورجاوندیش ماندگار وفرهمندیش استوار.ایدون بادا

1397/08/17 22:11
مهران

دست مریزاد جناب افشار.ساده باش و ساده بنویس.

1399/03/29 07:05
انوش

باسلام ودرودبه همه عزیزان وشاعر عالیقدر زبان پارسی وایران عزیزکه باعث افتخارماست روحش شاد0واما کلمه عارف درمقابل جاهل درست است0چون درهر آئین ومذهبی قاضی وجود دارد 0چون دین مااسلام است قاضی باید شرع هم بداند تا براساس شرع وقانون حکم کند 0پس باید علاوه برعاقل بودن عارف هم باشد

1399/03/08 12:06
ابوآدم

چه دل پری داشته از دست نفاق و ریا...

1399/07/05 00:10
ابزاهیم

به نظر میرسه در اخر شعر منظور پروین از دیو قاضی
قاضی دیوان محاسبات بوده نه دیو به معنای دیو
در واقع میگه احتیاج مار از راه راست خارج کرد و لی همان حاجت اما از نوع بزرگتر و در واقع اختیاجات هروز بیشتر و بیشتر قاضی دیوان خکومتی را به هر ثروتی که خواست رسوند

1399/07/05 01:10
nabavar

گرامی ابراهیم
دیو، قاضی را بهرجا خواست برد
دیو در اینجا به مانای اهریمن و شیطان آمده،که قاضی را از راه راست منحرف کرده
میگوید: احتیاج مرا منحرف کرد و تو را شیطان

1399/10/16 02:01
محمد امین قلمی ،،، الف. آرمان

تو قلم بر حکم داور میبری
این مصرع را به جرات میتوان شاهکار این شعر قلمداد نمود
زیرا بر آنچه میکوبد که قرنهاست بنام و بجای خدا نسخه نوشته و حد روا نموده اند
و مصداق این مصرع، مصرع بعد در بیت بعد است که میگوید
گر یکی باید زدن، صد میزنی
و این مصرع مکمل آن مصرع آمده در ابتدای سخن است
زیرکی پروین در به جالش کشیدن اینگونه اندیشه های ایدئولوژیک ستودنیست، آنچنان که دیگر شاعران، بنا به جبر زمان چنان کرده و چنین نیز می کنند

1399/12/22 18:02
Ali

کسی که دزدی میکنه قطعا نباید عاقل باشه، استفاده شاعر از کلمه عارف معنی کلمه است چون دزد هست و از خودش آگاه هست که چیکار کرده دفتر تحقیق میدزده مثل قضات فاسد....

1399/12/12 14:03
حمیده قاسمی

من در تعجبم از پروین که نوشته به این زیبایی و بدون ترس
این شعر فوق العاده است و مناسب هر خالی و هر زمانی
کاش در زمان پروین بودم و با او از نزدیک اشنا میشدم
برای از حفظ شدن شهرش تلاش میکنم

1403/05/08 03:08
فرهاد فرخزاد

با درود 

من خود را خیلی کوچک تر از بزرگانی چون بانو پروین اعتصامی و دیگر بزرگان ادبیات این سرزمین میدانم، اما با خواندن این شعر زیبا چند بیتی بر زبانم جاری شد و بابت این جسارت از همه بزرگواران و دوستداران شعر و شاعری پوزش می‌طلبم 

مردمان سرزمینم دوستان هم نشین 

بشنوید از شاعری دیرین چنین شعری وزین  

ای جماعت که همه نالان و گریان مانده ایم

از چه می نالیم که خود کردیم چنین 

درس تاریخ است این بالا و پایین ها شدن 

از چه گویم کشورم را مردم نادان کوبیدند زمین 

اینک این ماییم که در گل مانده ایم 

چون خرد را راندهایم و جای آن بنشسته دین