گنجور

شمارهٔ ۵۵ - درخت بی بر

آن قصه شنیدید که در باغ، یکی روز
از جور تبر، زار بنالید سپیدار
کز من نه دگر بیخ و بنی ماند و نه شاخی
از تیشهٔ هیزم شکن و ارهٔ نجار
این با که توان گفت که در عین بلندی
دست قدرم کرد بناگاه نگونسار
گفتش تبر آهسته که جرم تو همین بس
کاین موسم حاصل بود و نیست ترا بار
تا شام نیفتاد صدای تبر از گوش
شد توده در آن باغ، سحر هیمهٔ بسیار
دهقان چو تنور خود ازین هیمه برافروخت
بگریست سپیدار و چنین گفت دگر بار
آوخ که شدم هیزم و آتشگر گیتی
اندام مرا سوخت چنین ز آتش ادبار
هر شاخه‌ام افتاد در آخر به تنوری
زین جامه نه یک پود بجا ماند و نه یک تار
چون ریشهٔ من کنده شد از باغ و بخشکید
در صفحهٔ ایام، نه گل باد و نه گلزار
از سوختن خویش همی زارم و گریم
آن را که بسوزند، چو من گریه کند زار
کو دولت و فیروزی و آسایش و آرام
کو دعوی دیروزی و آن پایه و مقدار
خندید برو شعله که از دست که نالی
ناچیزی تو کرد بدینگونه تو را خوار
آن شاخ که سر بر کشد و میوه نیارد
فرجام به جز سوختنش نیست سزاوار
جز دانش و حکمت نبود میوهٔ انسان
ای میوه فروش هنر، این دکه و بازار
از گفتهٔ ناکردهٔ بیهوده چه حاصل
کردار نکو کن، که نه سودیست ز گفتار
آسان گذرد گر شب و روز و مه و سالت
روز عمل و مزد، بود کار تو دشوار
از روز نخستین اگرت سنگ گران بود
دور فلکت پست نمیکرد و سبکسار
امروز، سرافرازی دی را هنری نیست
میباید از امسال سخن راند، نه از پار

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن قصه شنیدید که در باغ، یکی روز
از جور تبر، زار بنالید سپیدار
هوش مصنوعی: روزی در باغ، درخت سپیداری به خاطر ظلمی که به او شده بود، شروع به نالیدن و شکایت کرد.
کز من نه دگر بیخ و بنی ماند و نه شاخی
از تیشهٔ هیزم شکن و ارهٔ نجار
هوش مصنوعی: از من چیزی باقی نمانده است؛ نه ریشه‌ای، نه شاخه‌ای، انگار که تیشهٔ هیزم‌شکن و ارهٔ نجار بر من اثر گذاشته و همه چیز را نابود کرده است.
این با که توان گفت که در عین بلندی
دست قدرم کرد بناگاه نگونسار
هوش مصنوعی: با کی می‌توان گفت که در حالی که به اوج بلندی رسیده‌ام، ناگهان دست تقدیر مرا به زمین انداخت؟
گفتش تبر آهسته که جرم تو همین بس
کاین موسم حاصل بود و نیست ترا بار
هوش مصنوعی: او به آرامی گفت که تو دلیلی برای نگرانی نداری؛ چون این فصل، فصل برداشت و نتیجه‌گیری است، اما تو هیچ چیزی برای برداشت نداری.
تا شام نیفتاد صدای تبر از گوش
شد توده در آن باغ، سحر هیمهٔ بسیار
هوش مصنوعی: تا زمانی که شب تاریک نشده بود، صدای تبر از دور به گوش می‌رسید و در آن باغ، مقدار زیادی هیمه جمع شده بود.
دهقان چو تنور خود ازین هیمه برافروخت
بگریست سپیدار و چنین گفت دگر بار
هوش مصنوعی: کشاورز وقتی که با هیزم‌های خود آتش را در تنور روشن کرد، به درخت سپیدار نگریست و با احساساتی عمیق چنین گفت: دیگر بار.
آوخ که شدم هیزم و آتشگر گیتی
اندام مرا سوخت چنین ز آتش ادبار
هوش مصنوعی: آه که من به هیبت هیزم درآمده‌ام و آتش‌افروز دنیا اندام مرا به این شکل سوزانده است، به خاطر آتش بدبختی.
هر شاخه‌ام افتاد در آخر به تنوری
زین جامه نه یک پود بجا ماند و نه یک تار
هوش مصنوعی: هر یک از شاخه‌های من در نهایت به آتشی نابودکننده افتاد و از این لباس هیچ بخیه یا رشته‌ای باقی نماند.
چون ریشهٔ من کنده شد از باغ و بخشکید
در صفحهٔ ایام، نه گل باد و نه گلزار
هوش مصنوعی: زمانی که ریشه‌ام از باغ بریده شد و در گذر زمان پژمرده گشت، نه بویی از گل باقی ماند و نه اثری از باغ و گلزار.
از سوختن خویش همی زارم و گریم
آن را که بسوزند، چو من گریه کند زار
هوش مصنوعی: من از سوختن خودم به شدت غمگین و ناله‌کنان هستم و برای آن کسی که مثل من می‌سوزد و زار زار گریه می‌کند، اشک می‌ریزم.
کو دولت و فیروزی و آسایش و آرام
کو دعوی دیروزی و آن پایه و مقدار
هوش مصنوعی: کجا رفته خوشبختی، موفقیت، آسایش و آرامش؟ کجا است ادعای روزگاران گذشته و آن ارزش‌ها و معیارها؟
خندید برو شعله که از دست که نالی
ناچیزی تو کرد بدینگونه تو را خوار
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که اگر کسی به خاطر مشکل یا ناراحتی کوچکی ناله کند و آزرده خاطر باشد، دیگران ممکن است به این رفتار او بخندند و او را تحقیر کنند. در واقع، نشان می‌دهد که ناله و شکایت در برابر مشکلات جزئی، می‌تواند باعث تحقیر انسان شود.
آن شاخ که سر بر کشد و میوه نیارد
فرجام به جز سوختنش نیست سزاوار
هوش مصنوعی: آن شاخه‌ای که سر برآورد و ثمره‌ای نداشته باشد، جز سوختن و نابودی، سزاواری ندارد.
جز دانش و حکمت نبود میوهٔ انسان
ای میوه فروش هنر، این دکه و بازار
هوش مصنوعی: تنها چیزی که ارزش واقعی انسان را مشخص می‌کند، علم و حکمت است. ای فروشنده‌ی هنر، این مکان و بازار فقط برای کالای ظاهری است.
از گفتهٔ ناکردهٔ بیهوده چه حاصل
کردار نکو کن، که نه سودیست ز گفتار
هوش مصنوعی: از حرف‌هایی که هیچگاه زده نشده، فایده‌ای نخواهی برد. بهتر است کارهای نیکو انجام دهی، چرا که حرف زدن هیچ سودی ندارد.
آسان گذرد گر شب و روز و مه و سالت
روز عمل و مزد، بود کار تو دشوار
هوش مصنوعی: زندگی و زمان به راحتی عبور می‌کند، اما در روز حساب و عمل، کار تو سخت و دشوار خواهد بود.
از روز نخستین اگرت سنگ گران بود
دور فلکت پست نمیکرد و سبکسار
هوش مصنوعی: اگر از همان ابتدا سنگین و باارزش بودی، دنیا هرگز تو را پایین نمی‌آورد و سبک‌بار نمی‌کرد.
امروز، سرافرازی دی را هنری نیست
میباید از امسال سخن راند، نه از پار
هوش مصنوعی: امروز باید درباره موفقیت‌های امسال صحبت کرد و نه درباره دستاوردهای سال‌های گذشته.

خوانش ها

درخت بی بر به خوانش طوبی برزگر
شمارهٔ ۵۵ - درخت بی بر به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1387/02/29 00:04
امید حجتی

سلام دوست عزیز. از کار با ارزشت استفاده می‌کنم و هر بار برایت آرزوی سلامت دارم. گمان کنم مصراع اول بیت دوم این شعر به شکل زیر باشد :
کز من "نه" دگر بیخ و بنی ماند و نه شاخی
---
پاسخ: با تشکر از شما، کلمه‌ی از قلم افتاده مطابق فرموده اضافه شد.

1389/01/13 19:04
ناشناس

در بیت اول، مصرع دوم، کلمه ی «تیر» باید به «تبر» تغییر پیدا کند.
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.

1391/07/15 11:10
مهرداد قهرایی پور

در بیت یازدهم "برو " غلط است و "بر او" درست است.

1391/07/15 11:10
مهرداد قهرایی پور

ببخشید تصحیح می‌کنم در بیت دوازدهم "برو" غلط است و "بر او" درست است.

1394/12/01 23:03
ناشناس

در بیت ششم مصراع اول ازبن غلط است و از این درست است

1394/12/18 17:03

بسوزند چوب درختان بی بر
سزا خود همین است مر بی بری را
ناصر خسرو قبادیانی

1396/05/01 10:08
حسین

نه سایه دارم و نه بر ، بیفکنندم وسزاست
وگرنه بر درخت تر ، کسی تبر نمی زند
هوشنگ ابتهاج

1397/09/29 13:11
محسن

سلام. من دوره راهنمائی این شعرا حفظ کردم و اجرا کردم. چون شعر سختی بود برای حفظ کردن و معلم به اختیار چند شعرا که بقیش آسون بود برای امتحان اعلام کرده بود من خواستم استثنا باشم و تنها کسی بودم که از بین تقربا 40 تا دانش آموز اینا اجرا کردم و معلم خیلی خوشش اومد و بخاطرش بقیه دانش اموزائیکه قبل از اجرای من بهشون 20 داده بودا نمره 18 داد و فقط به من 20 داد. امروز یاد اون روز افتادم و این شعرا سرچ کردم و دوباره خوندم تو سایت شما.

1398/08/07 07:11
سام

من هنوز هم این شعر رو از حفظ هستم. البته تمام ابیاتی که در کتاب درسی بود.ابیات 11 و 12 از سوختن خویش.... و.. کو دولت و پیروزی... در کتاب دوره راهنمایی نبود و شعر با مصرع...کردار نکو‌کن که نه سودیست زگفتار... به پایان میرسید.