گنجور

شمارهٔ ۵۳ - خوان کرم

بر سر راهی، گدائی تیره‌روز
ناله‌ها میکرد با صد آه و سوز
کای خدا، بی خانه و بی روزیم
ز آتش ادبار، خوش میسوزیم
شد پریشانی چو باد و من چو کاه
پیش باد، از کاه آسایش مخواه
ساختم با آنکه عمری سوختم
سوختم یک عمر و صبر آموختم
آسمان، کس را بدین پستی نکشت
چون من از درد تهیدستی نکشت
هیچکس مانند من، حیران نشد
روز و شب سرگشته بهر نان نشد
ایستادم در پس درها بسی
داد دشنامم کسی و ناکسی
رشته را رشتم ولی از هم گسیخت
بخت را خواندم ولی از من گریخت
پیش من خوردند مردم نان گرم
من همی خون جگر خوردم ز شرم
دیده‌ام رنگی ندید از رخت نو
سیر، یک نوبت نخوردم نان جو
این ترازو، گر ترازوی خداست
این کژی و نادرستی از کجاست
در زمستانم، تف دل آتش است
برف و باران خوابگاه و پوشش است
آبرو بردم، ندیدم از تو روی
گم شدم، هرگز نکردی جستجوی
گفتش اندر گوش دل، رب وَدود
گر نبودی کاردان، جرم تو بود
نیست راه کج، ره حق جلیل
کجروان را حق نمیگردد دلیل
تو براه من بنه گامی تمام
تا مَنَت نزدیک آیم بیست گام
گر به نام حق گشائی دفتری
جز در اخلاص نشناسی دری
گر کنی آئینه یِ ما را نظر
عیبهایت سر بسر گردد هنر
ما ترا بی توشه نفرستاده‌ایم
آنچه می‌بایست دادن، داده‌ایم
دست دادیمت که تا کاری کنی
دِرهَمی گر هست، دیناری کنی
پای دادیمت که باشی پا بجای
وارهانی خویش را از تنگنای
چشم دادم تا دلت ایمن کند
بر تو راه زندگی، روشن کند
بر تن خاکی دمیدم جان پاک
خیرگیها دیدم از یک مشت خاک
تا تو خاکی را منظم شد نفس
ای عجب! خود را پرستیدی و بس
ما کسی را ناشتا نگذاشتیم
این بنا از بهر خلق افراشتیم
کار ما جز رحمت و احسان نبود
هیچگاه این سفره بی مهمان نبود
در نمی‌بندد بکس، دربان ما
کم نمیگردد ز خوردن، نان ما
آنکه جان کرده است بی خواهش عطا
نان کجا دارد دریغ از ناشتا
این توانائی که در بازوی تُست
شاهدِ بخت است و در پهلوی تُست
گنجها بخشیدمت، ای ناسپاس
که نگنجد هیچکس را در قیاس
آنچه گفتی نیست، یک یک در تو هست
گنجها داری و هستی تنگدست
عقل و رای و عزم و همت، گنج تُست
بهترین گنجور، سعی و رنج تُست
عارفان، چون دولت از ما خواستند
دست و بازوی توانا خواستند
ما نمیگوئیم سائل در مزن
چون زدی این در، در دیگر مزن
آنکه بر خوان کریمان کرد پُشت
از لئیمان بشنود حرف دُرشت
آن درشتی، کیفر خودکامهاست
ورنه بهر نامجویان، نامهاست
هیچ خودبین، از خدا خرسند نیست
شاخ بی بر، در خور پیوند نیست
زین همه شادی، چراغم خواستی
از کریمان، از چه رو کم خواستی
نور حق، همواره در جلوه‌گریست
آنکه آگه نیست، از بینش بریست
گُلبُن ما باش و بهر ما بروی
هم صفا از ما طلب، هم رنگ و بوی
زارع ما، خوشه را خروار کرد
هر چه کم کردند، او بسیار کرد
تا نباشی قطره، دریا چون شوی
تا نه‌ای گم گشته، پیدا چون شوی

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

خوان کرم به خوانش طوبی برزگر
شمارهٔ ۵۳ - خوان کرم به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1391/03/30 11:05
احسان

بیت 18 مصرع دوم عیبهایت صحیح است لطفا اصلاح گردد

1391/11/01 17:02
امیر

لطفا بیت 18 مصرع دوم عیبهاست صحیح شود

1393/03/18 19:06
فاطمی

سلام.پروین دراین شعردرس خداشناسی میدهد. اوبه گونه ای هنرمندانه وظریف دراعماق جان مخاطب نفوذ میکند.اوکاردههاجلسه سخنرانی وحرف رادرچندبیت شعرزیباخیلی شیرین وشیواانجام میدهد.بدون شک شماکه این سایت راراه انداخته اید دراجر معنوی این کارشریک هستید.دستتان دردنکند...

1396/12/15 08:03
مرتضی

خدایش رحمت کند او دیده چشم از جهان بگشود لیکن دیده ی دل خویش را هم به دنیا وهم به عوالم دیگر گشوده است.بسیار ناشناس ماند بانو پروین اعتصامی از این شعر برمیاید که او عارفی دل سوخته ومخلص گشته و خوب خدای خویش را معرفی می نماید که می فرماید من عرفه نفسه عرفه ربه

1396/12/15 16:03
nabavar

مرتضی جان
با پوزش دو اشتباه نوشتاری در حاشیه ی شما دیدم که گاهی در عجله پیش می آید .
{ او دیده چشم از جهان بگشود}
که درست تر آنست که بنویسیم: او چشم به جهان گشود.
زنده باشی

1399/04/13 09:07
امیری نژاد

در بیت 18 مصرع دوم بصورت زیر درست است، لطفا اصلاح کنید:
عیبهایت سربسر گردد هنر

1399/09/03 00:12
‏طوبی برزگر

با سلام و تشکر از شما برای ایجاد و مدیریت سایت وزین گنجور
لطفاً سه مورد ویرایش را در تایپ متن این شعر انحام دهید:
1- در بیت 14، "ودود" صفت است برای " رب" و نباید "و" جدا نوشته شود.<>
2 - در بیت 18، " عیبهایت" سر به سر گردد هنر
3- بیت 20، "دِرهمی" گر هست دینارش کنی... درهم واحد پول است و نباید بین "در" و "همی" فاصله باشد.
با تشکر و احترام

1399/10/17 06:01

بر سر راهی، گدائی تیره‌روز
پیوند به وبگاه بیرونی

1400/01/30 16:03
Polestar

ما تو را بی‌توشه نفرستاده‌ایم...
غوغا کرده واقعا

1401/12/09 23:03
Hossein Dashtipour

شعر بسیار زیباست و سخن از آن دارد که موجودی به نام انسان داشته ها و توانایی های خود را نمی‌بیند و دنبال آنچه هست که ندارد 

1402/02/12 12:05
یزدانپناه عسکری

30- گنجها بخشیدمت، ای ناسپاس - که نگنجد هیچکس را در قیاس 

31- آنچه گفتی نیست، یک یک در تو هست - گنجها داری و هستی تنگدست 

32- عقل و رای و عزم و همت، گنج تست - بهترین گنجور، سعی و رنج تست 

***

همت در لغت به معنی قصدیت است. عبارت از توجه و تمرکز شدید بر چیزی که انسان قصد خلق و ایجاد آن را دارد.

تو اگر در تپش باغ خدا را دیدی ، همت کن - و بگو ماهی ها ، حوضشان بی آب است. (1)

_______

1- هشت کتاب، سهراب سپهری

197:382

1403/03/18 07:06
رضا از کرمان

سلام 

    البته اخیرا  بدلیل تورم بالا  در علم اقتصاد ،برای این کلمه مفهومی جدید به معنای هزار میلیارد  تومان را در پی  خوانش ریاست جمهوری مرحوم ، در ارایه لایحه بودجه در مجلس ابداع  وبه واژگان فارسی اضافه نموده اند . وجالبتر اینکه با این کار واحد پول ظاهراً از ریال به تومان ارتقا یافته است .

1402/05/21 23:08
مجتبی

بسیار شعر زیبایی بود.. هزاران درود به زنده یاد پروین اعتصامی..

1402/05/21 23:08
مجتبی

بسیار شعر زیبایی بود.. هزاران درود به زنده یاد پروین اعتصامی..

این بیت بسی جانسوز بود:«ساختم با آنکه عمری سوختم *** سوختم یک عمر و صبر آموختم»