گنجور

شمارهٔ ۴۸ - جولای خدا

کاهلی در گوشه‌ای افتاد سست
خسته و رنجور، اما تندرست
عنکبوتی دید بر در، گرم کار
گوشه گیر از سرد و گرم روزگار
دوک همت را به کار انداخته
جز ره سعی و عمل نشناخته
پشت در افتاده، اما پیش بین
از برای صید، دائم در کمین
رشته‌ها رشتی ز مو باریکتر
زیر و بالا، دورتر، نزدیکتر
پرده می ویخت پیدا و نهان
ریسمان می تافت از آب دهان
درس ها می داد بی نطق و کلام
فکرها می‌پخت با نخ های خام
کاردانان، کار زین سان می کنند
تا که گویی هست، چوگان می زنند
گه تبه کردی، گهی آراستی
گه درافتادی، گهی برخاستی
کار آماده ولی افزار نه
دایره صد جا ولی پرگار نه
زاویه بی حد، مثلث بی شمار
این مهندس را که بود آموزگار؟!
کار کرده، صاحب کاری شده
اندر آن معموره معماری شده
این چنین سوداگری را سودهاست
وندرین یک تار، تار و پودهاست
پای کوبان در نشیب و در فراز
ساعتی جولا، زمانی بندباز
پست و بی مقدار، اما سربلند
ساده و یک دل، ولی مشکل پسند
اوستاد اندر حساب رسم و خط
طرح و نقشی خالی از سهو و غلط
گفت کاهل کاین چه کار سرسری ست؟
آسمان، زین کار کردنها بری ست
کوها کارست در این کارگاه
کس نمی‌بیند ترا، ای پر کاه
می تنی تاری که جاروبش کنند؟
می کشی طرحی که معیوبش کنند؟
هیچ گه عاقل نسازد خانه‌ای
که شود از عطسه‌ای ویرانه‌ای
پایه می سازی ولی سست و خراب
نقش نیکو می زنی، اما بر آب
رونقی می جوی گر ارزنده‌ای
دیبه‌ای می باف گر بافنده‌ای
کس ز خلقان تو پیراهن نکرد
وین نخ پوسیده در سوزن نکرد
کس نخواهد دیدنت در پشت در
کس نخواهد خواندنت ز اهل هنر
بی سر و سامانی از دود و دمی
غرق در طوفانی از آه و نمی
کس نخواهد دادنت پشم و کلاف
کس نخواهد گفت کشمیری بباف
بس زبر دست ست چرخ کینه‌توز
پنبه ی خود را در این آتش مسوز
چون تو نساجی، نخواهد داشت مزد
دزد شد گیتی، تو نیز از وی بدزد
خسته کردی زین تنیدن پا و دست
رو بخواب امروز، فردا نیز هست
تا نخوردی پشت پایی از جهان
خویش را زین گوشه گیری وارهان
گفت آگه نیستی ز اسرار من
چند خندی بر در و دیوار من؟!
علم ره بنمودن از حق، پا ز ما
قدرت و یاری از او، یارا ز ما
تو به فکر خفتنی در این رباط
فارغی زین کارگاه و زین بساط
در تکاپوییم ما در راه دوست
کارفرما او و کارآگاه اوست
گرچه اندر کنج عزلت ساکنم
شور و غوغایی ست اندر باطنم
دست من بر دستگاه محکمی ست
هر نخ اندر چشم من ابریشمی است
کار ما گر سهل و گر دشوار بود
کارگر می خواست، زیرا کار بود
صنعت ما پرده‌های ما بس است
تار ما هم دیبه و هم اطلس است
ما نمی‌بافیم از بهر فروش
ما نمی گوییم کاین دیبا بپوش
عیب ما زین پرده‌ها پوشیده شد
پرده ی پندار تو پوسیده شد
گر، درد این پرده، چرخ پرده در
رخت بر بندم، روم جای دگر
گر سحر ویران کنند این سقف و بام
خانه ی دیگر بسازم وقت شام
گر ز یک کنجم براند روزگار
گوشه ی دیگر نمایم اختیار
ما که عمری پرده‌داری کرده‌ایم
در حوادث، بردباری کرده‌ایم
گاه جاروبست و گه گرد و نسیم
کهنه نتوان کرد این عهد قدیم
ما نمی‌ترسیم از تقدیر و بخت
آگهیم از عمق این گرداب سخت
آنکه داد این دوک، ما را رایگان
پنبه خواهد داد بهر ریسمان
هست بازاری دگر، ای خواجه تاش
کاندر آنجا می‌شناسند این قماش
صد خریدار و هزاران گنج زر
نیست چون یک دیده ی صاحب نظر
تو ندیدی پرده ی دیوار را
چون ببینی پرده ی اسرار را
خرده می‌گیری همی بر عنکبوت
خود نداری هیچ جز باد بروت
ما تمام از ابتدا بافنده‌ایم
حرفت ما این بود تا زنده‌ایم
سعی کردیم آنچه فرصت یافتیم
بافتیم و بافتیم و بافتیم
پیشه‌ام این ست، گر کم یا زیاد
من شدم شاگرد و ایام اوستاد
کار ما اینگونه شد، کار تو چیست؟
بار ما خالی است، دربار تو چیست؟
می نهم دامی، شکاری می زنم
جوله‌ام، هر لحظه تاری می‌تنم
خانه ی من از غباری چون هباست
آن سرایی که تو می سازی کجاست؟
خانه ی من ریخت از باد هوا
خرمن تو سوخت از برق هوی
من بری گشتم ز آرام و فراغ
تو فکندی باد نخوت در دماغ
ما زدیم این خیمه ی سعی و عمل
تا بدانی قدر وقت بی بدل
گر که محکم بود و گر سست این بنا
از برای ماست، نز بهر شما
گر به کار خویش می‌پرداختی
خانه‌ای زین آب و گل می‌ساختی
می گرفتی گر به همت رشته‌ای
داشتی در دست خود سر رشته‌ای
عارفان، از جهل رخ برتافتند
تار و پودی چند در هم بافتند
دوختند این ریسمان ها را به هم
از دراز و کوته و بسیار و کم
رنگرز شو، تا که در خم هست رنگ
برق شد فرصت، نمی داند درنگ
گر بنایی هست باید برفراشت
ای بسا امروز کان فردا نداشت
نقد امروز ار ز کف بیرون کنیم
گر که فردایی نباشد، چون کنیم؟
عنکبوت، ای دوست، جولای خداست
چرخه‌اش می گردد، اما بی صداست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

جولای خدا به خوانش طوبی برزگر
شمارهٔ ۴۸ - جولای خدا به خوانش فرهاد بشیریان

حاشیه ها

1389/07/28 11:09
نیکی

درود
این شعر زیبا از لحاظ نگارشی به شکل زیر اصلاح شد:
کاهلی در گوشه‌ای افتاد سست
خسته و رنجور، اما تندرست
عنکبوتی دید بر در، گرم کار
گوشه گیر از سرد و گرم روزگار
دوک همت را به کار انداخته
جز ره سعی و عمل نشناخته
پشت در افتاده، اما پیش بین
از برای صید، دائم در کمین
رشته‌ها رشتی ز مو باریکتر
زیر و بالا، دورتر، نزدیکتر
پرده می ویخت پیدا و نهان
ریسمان می تافت از آب دهان
درس ها می داد بی نطق و کلام
فکرها می‌پخت با نخ های خام
کاردانان، کار زین سان می کنند
تا که گویی هست، چوگان می زنند
گه تبه کردی، گهی آراستی
گه درافتادی، گهی برخاستی
کار آماده ولی افزار نه
دایره صد جا ولی پرگار نه
زاویه بی حد، مثلث بی شمار
این مهندس را که بود آموزگار؟!
کار کرده، صاحب کاری شده
اندر آن معموره معماری شده
این چنین سوداگری را سودهاست
وندرین یک تار، تار و پودهاست
پای کوبان در نشیب و در فراز
ساعتی جولا، زمانی بندباز
پست و بی مقدار، اما سربلند
ساده و یک دل، ولی مشکل پسند
اوستاد اندر حساب رسم و خط
طرح و نقشی خالی از سهو و غلط
گفت کاهل کاین چه کار سرسری ست؟
آسمان، زین کار کردنها بری ست
کوها کارست در این کارگاه
کس نمی‌بیند ترا، ای پر کاه
می تنی تاری که جاروبش کنند؟
می کشی طرحی که معیوبش کنند؟
هیچ گه عاقل نسازد خانه‌ای
که شود از عطسه‌ای ویرانه‌ای
پایه می سازی ولی سست و خراب
نقش نیکو می زنی، اما بر آب
رونقی می جوی گر ارزنده‌ای
دیبه‌ای می باف گر بافنده‌ای
کس ز خلقان تو پیراهن نکرد
وین نخ پوسیده در سوزن نکرد
کس نخواهد دیدنت در پشت در
کس نخواهد خواندنت ز اهل هنر
بی سر و سامانی از دود و دمی
غرق در طوفانی از آه و نمی
کس نخواهد دادنت پشم و کلاف
کس نخواهد گفت کشمیری بباف
بس زبر دست ست چرخ کینه‌توز
پنبه ی خود را در این آتش مسوز
چون تو نساجی، نخواهد داشت مزد
دزد شد گیتی، تو نیز از وی بدزد
خسته کردی زین تنیدن پا و دست
رو بخواب امروز، فردا نیز هست
تا نخوردی پشت پایی از جهان
خویش را زین گوشه گیری وارهان
گفت آگه نیستی ز اسرار من
چند خندی بر در و دیوار من؟!
علم ره بنمودن از حق، پا ز ما
قدرت و یاری از او، یارا ز ما
تو به فکر خفتنی در این رباط
فارغی زین کارگاه و زین بساط
در تکاپوییم ما در راه دوست
کارفرما او و کارآگاه اوست
گر چه اندر کنج عزلت ساکنم
شور و غوغایی ست اندر باطنم
دست من بر دستگاه محکمی ست
هر نخ اندر چشم من ابریشمی است
کار ما گر سهل و گر دشوار بود
کارگر می خواست، زیرا کار بود
صنعت ما پرده‌های ما بس است
تار ما هم دیبه و هم اطلس است
ما نمی‌بافیم از بهر فروش
ما نمی گوییم کاین دیبا بپوش
عیب ما زین پرده‌ها پوشیده شد
پرده ی پندار تو پوسیده شد
گر، درد این پرده، چرخ پرده در
رخت بر بندم، روم جای دگر
گر سحر ویران کنند این سقف و بام
خانه ی دیگر بسازم وقت شام
گر ز یک کنجم براند روزگار
گوشه ی دیگر نمایم اختیار
ما که عمری پرده‌داری کرده‌ایم
در حوادث، بردباری کرده‌ایم
گاه جاروبست و گه گرد و نسیم
کهنه نتوان کرد این عهد قدیم
ما نمی‌ترسیم از تقدیر و بخت
آگهیم از عمق این گرداب سخت
آنکه داد این دوک، ما را رایگان
پنبه خواهد داد بهر ریسمان
هست بازاری دگر، ای خواجه تاش
کاندر آنجا می‌شناسند این قماش
صد خریدار و هزاران گنج زر
نیست چون یک دیده ی صاحب نظر
تو ندیدی پرده ی دیوار را
چون ببینی پرده ی اسرار را
خرده می‌گیری همی بر عنکبوت
خود نداری هیچ جز باد بروت
ما تمام از ابتدا بافنده‌ایم
حرفت ما این بود تا زنده‌ایم
سعی کردیم آنچه فرصت یافتیم
بافتیم و بافتیم و بافتیم
پیشه‌ام این ست، گر کم یا زیاد
من شدم شاگرد و ایام اوستاد
کار ما اینگونه شد، کار تو چیست؟
بار ما خالی است، دربار تو چیست؟
می نهم دامی، شکاری می زنم
جوله‌ام، هر لحظه تاری می‌تنم
خانه ی من از غباری چون هباست
آن سرایی که تو می سازی کجاست؟
خانه ی من ریخت از باد هوا
خرمن تو سوخت از برق هوی
من بری گشتم ز آرام و فراغ
تو فکندی باد نخوت در دماغ
ما زدیم این خیمه ی سعی و عمل
تا بدانی قدر وقت بی بدل
گر که محکم بود و گر سست این بنا
از برای ماست، نز بهر شما
گر به کار خویش می‌پرداختی
خانه‌ای زین آب و گل می‌ساختی
می گرفتی گر به همت رشته‌ای
داشتی در دست خود سر رشته‌ای
عارفان، از جهل رخ برتافتند
تار و پودی چند در هم بافتند
دوختند این ریسمان ها را به هم
از دراز و کوته و بسیار و کم
رنگرز شو، تا که در خم هست رنگ
برق شد فرصت، نمی داند درنگ
گر بنایی هست باید برفراشت
ای بسا امروز کان فردا نداشت
نقد امروز ار ز کف بیرون کنیم
گر که فردایی نباشد، چون کنیم؟
عنکبوت، ای دوست، جولای خداست
چرخه‌اش می گردد، اما بی صداست
---
پاسخ: با تشکر، جایگزین شد.

1392/09/12 18:12

چقدر عالی
چقدر با مزمون
لذت بردم

1392/09/12 23:12
امین کیخا

با درود رامین جان مضمون را می شود درونمایه نوشت .جانمایه هم نزدیک به ان است . درونسو می شود ضمیر و نهان کمی همگانی تر است

1393/03/17 19:06
فاطمی

سلام.عالی بود.بسیارآموزنده بود.خانم اعتصمامی می خواهدبگویدکه آدمی باهمت وکوشش وامیدآدم است ،نه باحرف وشعار.
درست است که بسیاری ازمشگلات دست خوددانسان نیست ولی باهمت وپشتکارمی توان به حل آنهاامیدواربود.خلاصه اینکه نبایددربرابرمشگلات سرتعظیم فرودآورد. مشگل رابایدحل کرد.البته می بخشید.

1397/06/14 20:09
رضا

پس از سلام، با تشکر از گنجور، این تمثیل از ان زن فاضل از بهترین اثار ایشان و از بهترین اشعار فارسی ست که حقیر خوانده. نکته اعتلای این قطعه نه چندان اموزش زندگانیست؛ که روان بودن و تفصیل و دو بار چرخش گفتگو میان کاهل و عنکبوت است که از نظر ادبی برای من زیبایی ویژه ای دارد. عمق چالش و تقلای روزمره از درون چشمان هر دو ژرف است و رویایی.

1399/05/10 18:08
امیر

سلام
بسیار عالی ، واقعا عالی
به نظر من این شعر بهترین نکات آموزش زندگی رو در خودش داره
1- کار کار کار
سعی کردیم آنچه فرصت یافتیم بافتیم و بافتیم و بافتیم
2- صبر بر قضا و قدر(شروع دوباره)
ما نمی‌ترسیم از تقدیر و بخت آگهیم از عمق این گرداب سخت
گر، درد این پرده، چرخ پرده در رخت بر بندم، روم جای دگر
3 - فلسفه تلاش و کوشش
علم ره بنمودن از حق، پا ز ما قدرت و یاری از او، یارا ز ما
در تکاپوییم ما در راه دوست کارفرما او و کارآگاه اوست
4 - اخبار منفی و اطرافیان
گفت کاهل کاین چه کار سرسری ست؟ آسمان، زین کار کردنها بری ست
کوها کارست در این کارگاه کس نمی‌بیند ترا، ای پر کاه
می تنی تاری که جاروبش کنند؟ می کشی طرحی که معیوبش کنند؟
5 - پرورش شخصیت عمل گرا
درس ها می داد بی نطق و کلام فکرها می‌پخت با نخ های خام
کاردانان، کار زین سان می کنند تا که گویی هست، چوگان می زنند
6- سفارش به عشق و کار تا زمانی که جانی در بدن هست
رنگرز شو، تا که در خم هست رنگ برق شد فرصت، نمی داند درنگ
و بسیار تکات آموزنده که به نظر من باید بر صدر مطالب موفقیت و انگیزشی قرار گیرد

1399/11/23 12:01
علی

خیلی عالی بود من کلاس هفتم هستم در مدرسه ی تیزهوشان
برای معلممان خواندم خوششون اومد

1400/01/28 00:03
علی

عرض سلام و خسته نباشید خدمت شما عزیزان....چرا صوتی که پایین شعر ها قرار داده شده نامناسبه؟
واقعاً صوت دکلمه ای شعر ها افتضاح هست حالا یا به خاطر صدای ناخوش و یا لحن نامناسب
اگر شخصی ندارید که این ها رو دکلمه کنه من می تونم

1400/01/28 08:03
nabavar

گرامی علی
دکلمه ها بسیار خوب است
ولی اگر شما بهتر می توانی، این گوی و این میدان،
زیر هر شعر نوشته شده:
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
منتظریم.

1401/10/20 12:01
روح الله پیمانی

سلام ظاهرا در قسمت اطلاعات شعر جولای خدا وزن شعر اشتباه مفاعیلن مفاعیلن فعولن ثبت شده ، فاعلاتن فاعلاتن فاعلات صحیح به نظر می رسد

1402/08/20 23:11
نیلگون

جولا: بافنده