اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کودکی در بر، قبائی سرخ داشت
روزگاری زان خوشی خوش میگذاشت
هوش مصنوعی: کودکی در آغوشم بود که قبایی سرخ رنگ به تن داشت و روزگاری را با خوشحالی سپری میکرد.
همچو جان نیکو نگه میداشتش
بهتر از لوزینه میپنداشتش
هوش مصنوعی: او مانند جانش از او محافظت میکرد و او را ارزشمندتر از یک لوزینه (بخش زیبا و مرغوب دانه) میدانست.
هم ضیاع و هم عقارش میشمرد
هر زمان گرد و غبارش میسترد
هوش مصنوعی: هر زمان که غبار و آلودگیها پاک میشود، آنجا هم زمینهای زراعی و هم محل زندگیاش را میشمارد و برمیشمارد.
از نظر باز حسودش مینهفت
سرخی اش میدید و چون گل میشکفت
هوش مصنوعی: حسود نمیتوانست زیبایی و شور و شوق او را پنهان کند؛ او همچنان میدرخشید و چون گلی که در بهار میشکفد، جلوهای متفاوت و دلفریب داشت.
گر بدامانش سرشکی میچکید
طفل خرد، آن اشک روشن میمکید
هوش مصنوعی: اگر کودک کوچک میریزد، چند قطره اشک به دامان او بیفتد، آن اشک روشن و زیبا را میمکد.
گر نخی از آستینش میشکافت
بهر چاره سوی مادر میشتافت
هوش مصنوعی: اگر رشتهای از آستین او پاره میشد، به خاطر حل مشکل، به سمت مادرش میرفت.
نوبت بازی بصحرا و بدشت
سرگران از پیش طفلان میگذشت
هوش مصنوعی: زمان بازی در دشت و بیابان به زودی از کنار بچهها رد میشود.
فتنه افکند آن قبا اندر میان
عاریت میخواستندش کودکان
هوش مصنوعی: چادری که به امانت گرفته بودند، باعث ایجاد آشفتگی و مشکلاتی برای بچهها شد.
جمله دلها ماند پیش او گرو
دوست میدارند طفلان رخت نو
هوش مصنوعی: همهی دلها پیش او به عنوان امانت باقی مانده و او را در نزد خود گرامی میدارند، مانند کودکانی که لباس نو و زیبا دارند.
وقت رفتن، پیشوای راه بود
روز مهمانی و بازی، شاه بود
هوش مصنوعی: در زمان خداحافظی، او راهنمایی بود که نشان میداد کجا برویم و در روز جشن و تفریح، او مانند یک پادشاه میدرخشید و همه چیز را تحت کنترل داشت.
کودکی از باغ میآورد به
که بیا یک لحظه با من سوی ده
هوش مصنوعی: کودکی از باغ میوهای میآورد و از من میخواهد که لحظهای با او به سمت ده برویم.
دیگری آهسته نزدش مینشست
تا زند بر آن قبای سرخ دست
هوش مصنوعی: فرد دیگری آرام به نزد او میرفت تا دستش را بر روی آن لباس قرمز بگذارد.
روزی، آن رهپوی صافی اندرون
وقت بازی شد ز تلی واژگون
هوش مصنوعی: روزی، آن مسافر ساده و بیتظاهر در زمان تفریح از تلی معکوس و واژگون گذشت.
جامهاش از خار و سر از سنگ خست
این یکی یکسر درید، آن یک شکست
هوش مصنوعی: او لباسش پر از خار و سرش بر سنگ خسته است، یکی از آنها کاملاً پاره شده و دیگری شکسته است.
طفل مسکین، بی خبر از سر که چیست
پارگیهای قبا دید و گریست
هوش مصنوعی: کودک بیگناه و بیخبر از علت مشکل، وقتی پارگیهای لباس را دید، ناراحت شد و گریه کرد.
از سرش گرچه بسی خوناب ریخت
او برای جامه از چشم آب ریخت
هوش مصنوعی: هرچند که او به خاطر لباسش خون زیادی از سرش ریخت، اما برای حفظ آن لباس، اشکهای فراوانی از چشمانش سرازیر شد.
گر بچشم دل ببینیم ای رفیق
همچو آن طفلیم ما در این طریق
هوش مصنوعی: اگر با چشم دل بنگریم، ای دوست، مثل آن کودکی هستیم که در این راه قرار داریم.
جامهٔ رنگین ما آز و هوی است
هر چه بر ما میرسد از آز ماست
هوش مصنوعی: لباس رنگارنگ ما نمایانگر آرزوها و خواستههایمان است و هر چیزی که به ما میرسد نتیجهی همین آرزوهای ماست.
در هوس افزون و در عقل اندکیم
سالها داریم اما کودکیم
هوش مصنوعی: ما در آرزوها و خواستههایمان زیاد داریم، اما در دانش و فهم، کمبود داریم. سالها زندگی کردهایم اما هنوز از نظر روحی و فکری مانند یک کودک هستیم.
جان رها کردیم و در فکر تنیم
تن بمرد و در غم پیراهنیم
هوش مصنوعی: ما روح خود را آزاد ساختیم و در پی بودیم که چگونه به زندگی ادامه دهیم. بدن ما به پایان رسید و ما در اندوه پوشش خود هستیم.
حاشیه ها
سلام . این شعر خیلی خیلی زیباست . خدا خانم اعتصامی را بیامرزد . ممنون که این همه لطف می کنید و این اشعار را در سایتتان قرار می دهید . از خدای متعال موفقیتتان را خواستارم .
خستن میشود مجروح شدن یا آزرده شدن
سلام.بسیارزیبابود.این شغرانسان رابه یادشعرسعذی می اندازدکه میفرماید تن آدمی شریف است به جان آدمیت نه همین لباس زیباست نشان آدمیت... خداهردورابیامرزد.
1394/03/11 10:06
علی اکبر پورمحمد
سلام به همه کسانی که توفیق خواندن وفهمیدن این اشعار راپیدا میکنند شاعره پروین اعتصامی گرانقدر اشعار بسیاری درخصوص تن وجان دارد که درهمه آنها جان فراموش شده را برای ما ایندگان به یاد آوری می کند.افسوس به عمر کم ایشان می خورم و خوشحال از اشعار زیبا معنوی وبیدارکننده هستم
1394/03/11 10:06
علی اکبر پورمحمد
سلام
پروین اعتصامی گرانقدر اشعار بیدار کننده ویادآوری کننده بسیاری در خصوص تفاوت جان وتن دارد به اشعار ایشان بسیار علاقمندم
این شعر شاهکار است درضمن لوزینه یعنی قسمتی از شیرینی که از گلاب باشد
بسیار زیبا و عارفانه بود روحش شاد
سلام و سپاس - شعر که حرف ندارد .خدا رحمت کند خانم پروین اعتصامی را . وشما هم چه عالی ارائه نموده اید .
سلام و احترام
در بیت شانزدهم (از سرش گر جه بسی خوناب ریخت)
چه به جای جه صحیح میباشد.
1403/07/22 05:09
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)
جامه یِ رنگینِ ما آز و هوی است
هر چه بر ما میرسد از آزِ ماست
در هوس افزون و در عقل اندکیم
سالها داریم اما کودکیم
جان رها کردیم و در فکر تنیم
تن بِمُرد و در غمِ پیراهنیم
1404/03/12 18:06
امین آب آذرسا
درود. چرا در بیت چهارم از کلمه نظرباز استفاده شده است؟